کرامت حقیقی که همان کرامت به لحاظ مرتبه وجودی است، و موجودی که از مرتبه وجودی بالائی برخوردار است از کرامت والائی برخوردار است و موجودی که از مرتبه پایینی برخوردار است حائز کرامت والائی نیست، مانند کرامت خداوند و کرامت موجودات ملکوتی و هر نوع کرامتی که از مرتبه وجودی یک شیء انتزاع می شود مانند کرامت انسانی و کرامتی که برخی موجودات به آن متصف می شوند.
۱-۶-۲٫ کرامت اعتباری
کرامتی است که ناشی از اعتبار و جعل است، گاهی کرامت اعتباری علاوه بر اینکه دارای جعل است ریشه در واقعیت نیز دارد و اعتبار و جعل بر اساس آن واقعیت صورت گرفته اما گاهی کرامت اعتباری ریشه در واقعیت وجودی ندارد و صرفا بر اساس باورهای جامعه و یک نظام معرفتی شکل می گیرد؛ در برخی نظام های معرفتی چه بسا برخی حیوانات دارای کرامت ویژه ای باشند که این نوع از کرامت «کرامت اعتباری» و مختص همان جامعه و آیین خاص می باشد حرمتی که برخی افراد به اعتبار جایگاه اجتماعی خود دارا می باشند نیز از مصادیق این نوع کرامت می باشد. در منابع دینی اشاراتی به همین نوع کرامت وجود دارد مانند آنچه در قصه اسیران جنگ مسلمانان با ایرانیان در زمان خلیفه دوم آمده است که امیرالمومنین علی علیه السلام به حاکم وقت درباره کیفیت برخورد با اسیران او را به این فرموده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم متذکر شد که: اکرموا کریم کل قوم و ان خالفوکم[۳۸]. کریمِ هر قومی را اکرام کنید اگر چه با شما مخالفت کنند.
۱-۶-۳٫ کرامت ذاتی
«مقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ ساختمان وجودی، امکانات و مزایای بیشتری دارد یا تنظیم و ساختار امکاناتش به شکل بهتری صورت پذیرفته و در هر حال از دارایی و غنای بیشتری برخوردار است…این کرامت به اختیار انسان ربطی ندارد و انسان چه بخواهد و چه نخواهد، از این کرامت برخوردار است؛[۳۹] منظور ما از کرامت انسانی در این تحقیق، همین قسم از کرامت است، و بحث مان مستقیماً مربوط به قسیم این قسم، یعنی کرامت های اکتسابی نمی شود، بررسی کرامت های اکتسابی، حوزه وسیعی از کرامت ها را می گیرد که اگر بخواهیم پیرامون آن بحث کنیم، می توانیم آن را در مجموعه ای مجزّا تحت عنوان «نظام تکریم و جوایز در اسلام» به بحث بگذاریم، که خارج از بحث کرامتِ انسانی است زیرا آن بحث اختصاص به کسانی دارد که با ایمان به خدا یا با تلاش و پیروی از عقل و دانش به کرامت های اکتسابی خاصّی رسیده اند، ولی کرامتِ انسانی مشترک بین همه انسان هاست و بدون تلاش و به صورت خدادادی بین همه فرزندان آدم مشترک است.
کرامت اکتسابی
همان «کمال هایی است که انسان در پرتو ایمان و اعمال صالح اختیاری خود به دست می آورد. این نوع کرامت، برخاسته از تلاش و ایثار انسان و معیار ارزش های انسانی و ملاک تقرب در پیشگاه خداوند است… در این کرامت، نه همه انسان ها برتر از دیگر موجوداتند و نه همه آن ها فروتر یا مساوی با دیگر موجودات هستند[۴۰]. کرامت اکتسابی به نوبه خود نیز به دو قسم تقسیم می شود:
۱-۶-۴-۱٫ کرامت اکتسابی فردی
«گاهی کرامت و فضیلت یک انسان بدون توجّه به بُعد اجتماعی و ارتباط او با دیگر انسان ها مدنظر قرار می گیرد. در این حالت، این فضیلت، جنبه شخصی پیدا کرده و تنها برای خود او یک ارزش محسوب می شود؛ مانند تقوا یا عبادت. از دیدگاه اسلامی، عبادت و تقوا ارزش به حساب می آیند، هر چند شخص زندگی اجتماعی نداشته باشد و به صورت فردی و تنها زندگی کند[۴۱].» «کرامت فردی که در اثر تقوای فردی حاصل می گردد با احکام اجتماعی و حقوق ارتباط ندارد؛ مگر این که تقوای فردی، به گونه ای در دیگران تاثیر بگذارد[۴۲]» «کرامتی که از آیه شریفه إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ استفاده می شود، یک کرامت فردی است نه یک کرامت اجتماعی و حقوقی، ….در این حالت، با تقواترین انسان با یک فرد معمولی که در پناه جمهوری اسلامی زندگی می کند، دارای ارزش حقوقی یکسانی هستند»[۴۳]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
۱-۶-۴-۲٫ کرامت اکتسابی اجتماعی
«گاهی ارزش ها و فضیلت هایی که یک انسان دارا است، مربوط به زندگی اجتماعی او و ارتباطی است که با دیگر انسان ها دارد، در این حالت نظام حقوقی شکل می گیرد. نظام حقوقی ناظر به زندگی اجتماعی و مدنی انسان ها است، در این نظام، ارتباط یک فرد با افراد دیگر و تاثیر و تاثّر مثبت یا منفی انسان ها روی یکدیگر مورد توجّه است[۴۴].» «بنابراین، صرف این که بگوییم: هر کس تقوایش بیشتر باشد نزد خدا کرامت و عزّت بیشتری دارد، یک مساله ی حقوقی ایجاب نمی کند، وقتی «تقوا» با «حقوق» پیوند می خورد که تقوا در ارتباط با دیگر انسان ها مورد توّجه و ارزیابی قرار گیرد؛ مثلا شخص متّقی به دیگر افراد جامعه خدمت می کند و نسبت به آنها دلسوز است، در این حالت ممکن است گفته شود این شخص باید مورد احترام واقع شود. لزوم احترام به او- به عنوان یک امر حقوقی- به خاطر تاثیری است که او در جامعه نسبت به دیگر افراد دارد.[۴۵]» تاثیری که افراد در جامعه دارند نیز متفاوت است، گاهی کسی در حوزه محدودی مانند یک روستا یا یک محلّه تاثیرگذار است، این شخص از کرامت حقوقی خاصّ خود برخوردار است ولی افرادی هستند که در حوزه ای فراتر از زمان و مکان تاثیرگذارند، همانند انبیاء و ائمّه علیهم السلام، طبیعی است که ایشان از کرامت حقوقی بیشتر و بالاتری برخوردارند، و چه بسا بتوانیم احکامی را که درباره دشنام دهنده به پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام گفته شده است، در این چارچوب قرار دهیم، زیرا ایشان به دلیل تاثیری که در حوزه فرازمانی و فرامکانی خویش دارند از کرامت حقوقی مضاعفی برخوردارند، و کسی که به ایشان توهین کند در واقع به اساس انسانیت توهین کرده است.
مراتب کرامت
همانطور که قبلا اشاره شد مفهوم «کرامت» از مفاهیم مشکّک است که دارای مراتب ضعف و شدّت است، ما در مواجهه با آیات و روایات با واژه ی کرامت به وفور برخورد می کنیم، و همه این موارد اشاره به یک مرتبه از مراتبِ کرامت ندارند، بلکه هر یک اشاره به مرتبه ی خاصّی دارند که برای درک بهتر هر یک از آن موارد، لازم است در باره مراتبِ کرامت شناختی داشته باشیم؛ برخی از این مراتب را جهت توجّه به تفاوت هر مرتبه ذکر می کنیم:
کرامت مطلقِ حقیقی
این مرتبه از کرامت فقط از آن خداست و اوست که معدن کرامت است و در قرآن با تعابیری نظیر «فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ «(نمل/۴۰)، «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ «(علق/۳)، «و یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ»(الرحمن/۲۷)، به کرامت وی اشاره شده است، خداوند واجد تمام صفات جلال و جمال است، از هر عیبی منزّه است و مظهر تمام کمالات است، بدین سان مظهر کرامت است، و اقسام دیگر کرامت نیز از شعاع کرامت حقیقی خداوند منشعب شده اند و در ربط به کرامت اصیل خداوند هستند.
کرامت ملکوتی
این نوع کرامت فراطبیعی بوده، مختص فرشتگان خدا «کِراماً کاتِبین»(انفطار/۱۱)، عرش الهی«العرش الکریم»(مومنون/۱۱۶)، رزق بهشتی«مغفره و رزق کریم»(انفال/۷۴)، و حاملان عرش است.[۴۶]
کرامت وجودی
منظور از این مرتبه کرامت، کرامتی است که همه موجودات مانند جمادات، حیوانات، و مانند آن به دلیل آن که برخوردار از مرتبه وجود هستند، به آن متصف می شوند یا به این دلیل که نشانه ای از نشانه های خداوند هستند به آن متصف می شوند؛ این فراز دعای سحر به همین مرتبه کرامت اشاره دارد آنجا که می خوانیم: اللهم انی اسئلک من آیاتک باکرمها وکل آیاتک کریمه اللهم انی اسئلک بآیاتک کلها[۴۷]؛ مطابق این دعا همه آیات خداوند چون حاکی از اویند و نشانه اویند کرامت دارند، و در این بین انسان کامل «از آن رو که کَوْن جامع و خلیفه خدا در زمین و نشانه او در همه عوالم است، کریم ترین آیات الهی و بزرگ ترین حجت های اوست؛ چنانکه در این روایت مولا و سرورمان امیرالمومنین می فرماید: «ان الصوره الانسانیه اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و هی مجموع صوره العالمین…؛ همانا صورت انسان بزرگ ترین حجت های خدا بر خلقش و همان کتابی است که خدا با دست خود نوشته، و اوست مجموع صورت همه جهانیان…»[۴۸]
کرامتِ تکوینی بشری
آن مرتبه از کرامت که «شامل همه انسان ها می شود. نه تنها رنگ، نژاد، اقلیم و…در آن اثری ندارد، بلکه ملاک های برتری حقیقی مانند ایمان، علم، جهاد و …نیز نقشی ندارد. از این رو قرآن کریم جمیع فرزندان آدم علیه السلام را مشمول این تکریم معرفی کرده است «ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ والبحر و رزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا»[۴۹] این تکریم از طرف خداوند به «دو شکل ظاهری و معنوی تحقّق یافته است؛ تکریم ظاهری… به تفاوت های ظاهری و جسمی انسان با سایر حیوانات بر می گردد؛ مانند : ایستاده راه رفتن، خوردن و آشامیدن با دست، قدرت بر نوشتن، خوش ترکیبی، زیبایی صورت، اعتدال مزاج، قدرت بر تفهیم دیگران با کلام و نطق و اشاره، تسلط بر طبیعت، تهیه اسباب معاش و…که در کلام برخی مفسران آمده و در برخی روایات نیز بدان اشاره شده است. تکریم معنوی انسان به عقل است که بسیاری از تکریم های ظاهری از آن نشات می گیرد»[۵۰] البته می توانیم اختیار، آزادی اراده، و در یک کلمه وضعیت «فطرت» را نیز از ملاک های تکریم معنوی بدانیم، این نوع از کرامت در واقع همان کرامتی است که از آن به «کرامت ذاتی»[۵۱] یا خدادادی[۵۲] تعبیر می شود.
کرامت اکتسابی غیر ایمانی
ممکن است برخی از افراد بشر در عین حالی که ایمان نیاورده اند اما با پیمودن راه فطرت وعقل خود یا به دلیل شرایط اجتماعی دارای برخی کرامت ها باشند؛ کرامت این عده اگر چه به درجه کرامت اهل ایمان نمی رسد اما در عین حال در سیره پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان کرامت این عده رعایت می شد و به ما نیز توصیه کرده اند که آنها را اکرام کنیم. موارد زیادی داریم که در صدر اسلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله افرادی از مشرکین را به دلیل برخورداری از این نوع کرامت مورد اکرام اقرار دادند.
کرامت اکتسابی ایمانی
این نوع کرامت به اراده و اختیار خود انسان بستگی دارد و همان تکریم به ایمان، تقوا و… است و همه انسان ها حائز این نوع کرامت نیستند بلکه فقط مومنین هستند که از این نوع کرامت برخوردارند، البته مومنین در احراز این نوع کرامت به حسب درجات ایمان دارای مراتب مختلفی هستند، از نگاه قرآن کریم «با تقواترین آنها با کرامت ترینشان هستند»، از این نوع کرامت به «کرامت اکتسابی»[۵۳] تعبیر می شود، زیرا «تقوا یک امر اختیاری و اکتسابی است نه یک امر ذاتی و خدادادی، و انسان باید آگاهانه و از روی اختیار، با اطاعت از دستورات الهی ویژگی تقوا را در خود ایجاد کند»[۵۴] آنچه در این تحقیق محل بحث ماست، و ما قصد استخراج شاخص های آن را داریم، «کرامت انسانی» که یک مرتبه ی حدّاقلی از کرامت انسانهاست و بین همه انسان ها مشترک است.
۲٫ توسعه و پیشرفت در اندیشه اسلامی
در دوران معاصر به دلیل سیطره و سیادت سیاسی کشورهای بلوک غرب، و شکل گرفتن تمدّنی جدید در آن سامان، این فرهنگ می رفت تا خود را بر سائر جوامع بشری و فرهنگ های موجود تحمیل کند، اما با وقوع انقلاب اسلامی در واپسین سال های قرن بیستم چالشی اساسی در مقابل جهانی شدن فرهنگ غرب خلق شد که ما هنوز در طلیعه این مقابله هستیم. یکی از ابزارهای جهانی شدن نگاه غربی، طرح مقوله «توسعه» و «پیشرفت» و آبادانی است که اندیشه غرب محور با طرح همه ابعاد آن برای کشورهای دیگر و ضروری انگاشتن آن، به دنبال جهانی سازی خود می باشد، آن چه برای کشورهای توسعه نیافته مورد غفلت قرار گرفت، و آنان با شتاب به سمت توسعه و در یک کلمه غربی شدن رفتند، توجه به ابعاد منفی توسعه است، توسعه دارای ابعادی ست که قبول هر یک از این ابعاد، ما را به پذیرش سایر ابعادش می کشاند، بُعدِ اقتصادی مدل توسعه ما را به سمت بُعد اجتماعی آن می کشاند، و بُعد اجتماعیِ آن، ما را به سمتِ سایر ابعاد فرهنگی و معرفتی این منظومه هماهنگ، ارشاد می کند؛ با ورود یک بُعد از ابعاد توسعه غربی به جوامع دیگر، چیزی نمی گذرد که شاهد همه گیر شدن فرهنگ غربی با تمام ابعادش در جامعه جدید هستیم، بالطبع باید در این مصاف هم از تجربیات و رویکردهای مثبت این کشورها استفاده کرد و هم راهکاری اندیشید تا وجوه منفی چنین توسعه ای دامنگیر کشورهای پیرامونی نشود، هر چه این جوامع از جهت باورهای اعتقادی قوّت داشته باشند، بیشتر در مقابل پذیرش این ابعاد، مقاومت می کنند، از جمله آثاری که در این تقابل به کشورهای پیرامونی وارد می شود، تعارض میان نخبگان و مردم یا نخبگان با یکدیگر در این گونه جوامع است.
طبیعی است که برای مهار این جهان گشائی غرب باید با ابزار خودش به جنگ با آن برویم. تنها ابزاری که در کشورهای مورد هجوم می تواند برای دفاع و مصونیت در این جنگِ نرم، مورد استفاده قرار گیرد، طراحی الگویی مبتنی بر باورها و ارزش های بومی در جهت رشد و پیشرفت جامعه و رهیدن از نگاه های غربی در این موضوع است.
اگر بخواهیم توسعه و پیشرفت در نگاه دینی را بررسی کنیم و در این مسیر از آفت التقاط و گرته برداری از اندیشه های غربی دور باشیم فرض می کنیم در غرب توسعه ای اتفاق نیافتاده و ما می خواهیم شروع کننده توسعه و پیشرفت در بستر فرهنگ دینی واسلامی باشیم و برآنیم تا در چارچوب های فرهنگی خودمان به پیشرفت برسیم، البته در این مسیر از دستاوردهای خوبِ علم غربی نیز استفاده می کنیم اما بدون اینکه دچار غرب زدگی و التقاط شویم.
«نگاهی به مباحث توسعه نشان می دهد که اندیشمندان همواره در مورد توسعه و پیشرفت اختلاف داشته اند در تعاریف اولیه بیشتر توسعه را اقتصادی دیده اند و از آن به «رشد سطح محصولات» یاد کرده اند، و راهبرد رسیدن به آن را نیز تشویق به پس انداز و مصرف تلقّی نموده اند، به مرور توسعه دچار نوعی تحوّل مفهومی شده است، این چرخش مفهومی در سال های اخیر حتی به تعریفِ توسعه بر اساس عنصر آزادی منجر شده است. آمارتیا سن (برنده جایزه نوبل اقتصادی)، در کتاب خود با عنوان توسعه به مثابه آزادی، توسعه را فرایندی می داند که موجب افزایش سطح آزادی افراد می شود. این اختلاف بیانگر آن است که همه انسان ها به دنبال تعالی و پیشرفت اند، ولی هیچ گاه توافق قطعی در مورد مقصدِ پیش رو نداشته اند، برخی نقطه موعود را معدن طلا و نقره می دانند که با رسیدن به آن می توان از مواهبش بهره مند شد (الگوهای رشد)؛ گروهی دیگر معتقدند که عبور از سنگلاخ پیشرفت می تواند به سلامت، دانش، و ثروت جویندگان گنج بیفزاید (الگوهای توسعه انسانی)؛ برخی نیز معتقدند که هدف، دست یابی به وضعیتی است که جویندگان گنج در آن احساس آزادی بیشتری کنند (الگوی توسعه به مثابه آزادی)؛ به راستی پیشرفت چیست؟ دست یابی به مخازن گنج یا پرورش انسان های متموّل، سالم، و آگاه و یا رسیدن به مرحله بالاتری از آزادی؟»[۵۵] اسلام برای پیشرفت انسان چگونه برنامه ای را پیشنهاد می کند؟ مهندسی جامعه برای رسیدن به رشد و پیشرفت همه جانبه از نگاه اسلام چگونه است؟
از نظرگاه اسلامی پیا مبر آخرالزمانی که قرار است انسان را به سعادت برساند و جوامع انسانی را به غایه القصوای رستگاری برساند مکاتب توسعه نیستند، بلکه پیامبر آخرالزمان فقط یک نفر است که و نیز فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[۵۶] نقطه هدف این پیامبر، به اوج رساندن مکارم اخلاقی است؛ اصلِ توسعه و پیشرفت جوامع انسانی نیز همین است، البته رسیدن به اوج مکارم اخلاقی و تتمیم این مکارم بدون رسیدن به پیشرفت اقتصادی و مادّی ممکن نیست، زیرا جامعه ای که وابسته به دشمنانش باشد، یا در فقر و فلاکت به سر برد کمترین حقوق انسانی آنان نیز مراعات نمی شود، تا چه رسد به این که بخواهند به قله های کرامت انسان نائل شوند، این جوامع در صورتی به درجات بالای کرامت نائل می شوند که که سطوح پایین تر کرامت را طی کرده باشند. ، کفِ مراتب کرامت، کرامت انسانی است، که نردبان وصول به مراتب بالای کرامت است، کرامت های اخلاقی در مرتبه ی بالای کرامت قرار دارند.
به تمام رساندن مکارم اخلاقی در راس برنامه ی پیشرفت همه جانبه ای است که از جانب نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ارائه شده است، راه رسیدن به این قله توجّه به «کرامت انسانی» است و بنا گذاشتن همه برنامه ها بر اینکه ما برای انسانی م
ی خواهیم برنامه ریزی کنیم که دارای کرامت است، انسان از این «کرامت انسانی» که یک کرامت ذاتی مشترکِ بین تمامِ ابناء بشر است به «کرامت حقوقی» نایل می شود که آن در واقع پاسداشتِ «کرامت انسانی» در ساحت حقوق و تزاحمات اجتماعی است؛ در ساحت های اقتصاد و سیاست نیز کرامت انسانی مستلزم رعایتِ حقوقی همچون آزادی و برخورداری های مادی و معنوی و به طور خلاصه «کرامت حقوقی انسان» است و همه این ها تازه انسان را برای رسیدن به «کرامت اخلاقی» آماده می کند که از انواع کرامت های اکتسابی است و آرمان حضرت خاتم الانبیاء تتمیم این نوع کرامت است، و تتمیم این نوع کرامت میسّر نمی شود جز به اینکه این کرامت با همه لوازمش عالَم گیر شود.
از این رو ما نیز می توانیم ادعا کنیم که « پیشرفت، همان حرکت رو به جلوی جامعه انسانی به سمت ارتقاء کرامت آدمی در همه ابعاد وجودی و ساحت اجتماعی» می باشد. پیشرفت «کرامت محور» مبتنی بر توجه به ابعاد و نیازهای فطری انسان همچون استقلال، آزادی، میل به تعالی و توجه به استعدادهای بی نهایت انسان در وصول به کمالا ت می باشد؛ که همه این ملاحظات در برنامه ای که اسلام برای وصول انسان به پیشرفت ارائه کرده است مورد توجه قرار گرفته است.
۲-۱٫ پیشرفت سیاسی
پیشرفت دارای ابعاد متعددی است، از جمله این ابعاد، بُعد سیاسی و اقتصادی پیشرفت است که در ادبیات سیاسی جامعه امروز ایران از آن به «توسعه سیاسی»[۵۷] و «توسعه اقتصادی»[۵۸] یاد می شود، در تقدم هر یک از این دو بُعد، مباحث سیاسی و شاید علمی زیادی صورت گرفته است، برخی پیشرفت سیاسی را بر پیشرفت اقتصادی ترجیح می دهند و برخی بر عکس، ما در این تحقیق در صدد بحث از تقدم بُعد خاصّی از پیشرفت بر ابعاد دیگر آن نیستیم بلکه فکر می کنیم بحث از «تقدّم یک بُعد بر سایر ابعاد» یک بحث انحرافی و نابجاست، و پیشرفتی قابل پذیرش است که با تمام ابعادش تحقق یابد، تحقّق یک بُعد به تنهایی و به وجه کامل ممکن نیست مگر به کمک سایر ابعاد، پیشرفت اقتصادی آن گاه به نحو احسن تحقّق می یابد که همراه با آن پیشرفت سیاسی نیز تحقق یابد، و هر دوی این ابعاد، نیازمند تحقق پیشرفت فرهنگی می باشد، چه بسا برخی استدلال ها حاکی از تقدم رتبی یک بُعد باشد اما در عالَم عینیت، همه ابعاد همزمان تحقق می یابند؛ در هر صورت تمرکز ما در این تحقیق بر پیشرفت سیاسی است. و شاخص ها و نماگرهای «کرامت انسانی» را با توجه به «پیشرفت سیاسی» بررسی می کنیم. از نگاه ما پیشرفت سیاسی اسلام دو رکن ساختاری دارد، اگرچه در درون این دو رکن ممکن است مولفه ها و ارکان دیگری باشد که تشکیل دهنده این دو ساختار هستند، این دو رکن عبارتند از:
الف: رکن اول در وسعت بخشیدن به دایره حکومت و سیاست است، به این معنا که سیاست را منحصر در عدّه ی قلیلی از حاکمان و نخبگان نبینیم، و نقش های حاکمیتی را فقط برای عدّه ی کمی از افراد جامعه تعریف نکنیم، دغدغه جامعه و مصلحت جامعه و اهتمام به امر آنان، دغدغه تعداد معدودی از افراد جامعه نباشد بلکه همه افراد باید درگیر مصالح اجتماعی باشند، اگر تا دیروز عدّه ای از سرمایه داران و صاحبان قدرت، سیاسی بودند و به کار سیاسی وارد می شدند، در نگاه اسلام همه باید سیاسی باشند، و سیاسی بودن جزء متمّم اسلامِ هر مسلمان است، و هرکس که صلاحیت های علمی و عملی مورد نظر اسلام را دارد می تواند حکم سیاسی بگیرد، اگر چه از طبقه پایین جامعه باشد، به عبارتی ساده، این رکن عبارتست: از «سیاسی بودن مردم»؛ البته قابل ذکر است که در نگاه اسلامی معنای سیاست، هدف سیاست، و اکثر مبادی سیاست ماهیّتی متفاوت دارند.
مجموعه ای از روایات وجود دارد که می توان به آن ها بر این معنای کلّی استدلال کرد که همه افراد باید نسبت به صلاح و سعادت جامعه احساس مسئولیت کنند و همانند یک حاکم نگران امور جامعه باشند؛ ما از باب نمونه چند روایت را ذکر می کنیم:
- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.[۵۹] امام صادق علیه السلام به نقل از رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود: «هر آنکه روز خود را شروع کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست» بر حسب این روایت اتصاف مسلمان به مسلمانی با اهتمام به امور جامعه دینی شناخته می شود.
- و قال علیه السلام: کلُّکم راعٍ و کلُّکم مسئولٌ عن رعیّتِه و الأمیر الذی على الناس راعٍ و هو مسئولٌ عن رعیّتِه و الرجلُ راعٍ على أهلِ بیتِه و هو مسئولٌ عنهم و المرأهُ راعیهٌ على أهلِ بیتِ بعلِها و ولدِه و هی مسئولهٌ عنهم و العبدُ راعٍ على مالِ سیّدِه و هو مسئولٌ عنه ألا فکلُّکم راعٍ و کلُّکم مسئولٌ عن رعیَّته.[۶۰] «رسول خداوند می فرمایند: همه شما راعی[۶۱] هستید و همه تان از رعیت تان مورد سوال قرار می گیرید، حاکم راعی مردم است، و درباره ایشان مورد سوال قرار می گیرد، مرد راعی خانواده اش است و از آنان مورد سوال قرار می گیرد، زن راعی خانواده اش است و درباره آنان مورد سوال قرار می گیرد…»
- فَأَعْظَمُ مِمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَى الْوَالِی فَرِیضَهٌ فَرَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ وَ قِوَاماً لِسُنَنِ الْحَقِّ فِیهِمْ فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاهِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاهُ إِلَّا بِاسْتِقَامَهِ الرَّعِیَّهِ فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّهُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى إِلَیْهَا الْوَالِی کَذَلِکَ عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ فَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طَابَ بِهِ الْعَیْشُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّهُ وَالِیَهُمْ وَ عَلَا الْوَالِی الرَّعِیَّهَ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَهُ وَ ظَهَرَتْ مَطَامِعُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَعَالِمُ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْآثَارُ وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ وَ لَا یُسْتَوْحَشُ لِجَسِیمِ حَدٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ أُثِّلَ فَهُنَالِکَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَخْرَبُ الْبِلَادُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْعِبَادِ فَهَلُمَّ أَیُّهَا النَّاسُ إِلَى التَّعَاوُنِ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْقِیَامِ بِعَدْلِهِ وَ الْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ الْإِنْصَافِ لَهُ فِی جَمِیعِ حَقِّهِ فَإِنَّهُ لَیْسَ الْعِبَادُ إِلَى شَیْءٍ أَحْوَجَ مِنْهُمْ إِلَى التَّنَاصُحِ فِی ذَلِکَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَیْهِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِی الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِیقَهَ مَا أَعْطَى اللَّهُ مِنَ الْحَقِّ أَهْلَهُ وَ لَکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ النَّصِیحَهُ لَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ «از بزرگترین حقوقی که خداوند واجب فرموده است حقّ والی بر رعیت است و حقّ رعیت بر والی، این حقوق را برای هر یک برگردن دیگری نهاده است، این حقوق شیرازه الفت بین حاکم و مردم است، موجب عزت دین شان می شود، و موجب قوام یافتن سنّت های حقّ در بین ایشان؛ مردمان صالح نمی شوند مگر به سبب صالح بودن حاکمان، و حاکمان صالح نمی شوند مگر به سبب پایداری و استقامت مردم، پس اگر مردم حقّ حاکم را ادا کنند و حاکم حقّ مردم را، در این صورت حق بین ایشان عزیز خواهد شد و راه های دین برپا می شود و…..در این هنگام زمانه خوب می شود و زندگی طیبه خواهد شد و حاکمیت مستدام می شود و دشمنان ناامید؛ اما اگر مردمان بر رای حاکم فائق شوند و حاکم بر رعیت مستولی شود در این هنگام اختلاف در امّت پدیدار می شود و امید دشمنان باز می گردد و ….پس در این هنگام است که نیکان ذلیل می شوند و اشرار عزیز، و شهرها خراب می شود….پس ای بندگان خدا بیایید بر اطاعت امر خدا یکدیگر را کمک کنیم و عدل را بر پا داریم و به عهد خدا وفا کنیم…همانا بندگان خدا به خیرخواهی نسبت به یکدیگر و کمک کردن به هم، بیش از همه چیز محتاجند….یکی از حقوقِ خداوند، که بر بندگانش واجب کرده است این است که با نهایت سعی شان خیرخواه حاکم باشند و او را در بر پا داشتن حق در بین شان کمک کنند[۶۲]… » از این بیانات دردمندانه امیرالمومنین علی علیه السلام به خوبی روشن می شود که در نگاه اسلامی برای بر پا داشتن عدالت فقط حاکم نیست که تعیین کننده است، بلکه حاکمیت و مردم هر دو به مثابه دو بال برای رسیدن جامعه به سعادت تعیین کننده اند. نگاه اسلامی به جایگاه مردم در حکومت، نقش هایی را نیز برای مردم در نظر گرفته است از آن جمله است:
- بر اساس آیه شریفه «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»(شوری،۳۸) پذیرش شورا و این که تصمیم گیری حاکم، از طریق پروسه شورا انجام پذیرد از مهمترین وجوهی است که مردم را وارد به شئون حکومت می کند.
- حق امر و نهی کردن حاکم در جائی که معروف را رهاکند یا مرتکب منکر شود یکی دیگر از وجوه مشارکت مردم در امر حکومت است.
- طبیعی است که حاکم به تنهایی نمی تواند به اهداف بلند خود همچون قسط و عدل برسد لذا از نظر اسلام یکی از مسائلی که موجب ورود مردم به دایره حکومت می شود اطاعت پذیری از حاکم است که یکی از حقوق حاکم بر مردم است، از نظر اسلام این حاکم نیست که قسط ایجاد می کند بلکه مردم هستند که قیام به قسط می کنند لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حدید/۲۵) «به راستى پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم قسط را بر پا دارند.»
ب: رکن دوم پیشرفتِ سیاسی، مردمی شدن حاکمان و نگرش حاکمان است، اسلام حاکمان را جدای از مردم نمی خواهد و حاکمی مطلوب اسلام است که مردمی باشد، سیاستی مطلوب است که مردمی باشد و دغدغه سیاست و سیاست ورزان مسائل مردم و خدمت به مردم باشد و در یک کلمه «سیاست مردمی» شود.
در نگاه اسلامی سیاست را به هر معنا که در نظر بگیریم، در نسبت با مردم خواهد بود، برخی سیاست را تربیت و برخی هدایت و رهبری تلقّی می کنند، هر کدام مدّ نظر باشد مضاف الیه آن «مردم» خواهند بود، «تربیتِ مردم»، «هدایتِ مردم»، یا «رهبری مردم»، لذا سیاستِ اسلامی «سیاستِ مردمی» هست و در آن محبّت و مهرورزی نسبت به مردم اشراب شده است؛ و همین رکن عامل پیشرفت سیاسی خواهد بود.
فرهنگ سیاسی ما و ساختارهای حکومتی موجود در جامعه ما در دوران گذار قرار دارند، هنوز نگاه مردم و نخبگان ما به سیاست، عوض نشده است، عده ای سیاست را مورد دشنام قرار می دهند چون از وجه غیر اسلامی و غیر انسانی سیاست متنفّرند، عدّه ای از سیاست استقبال می کنند چون آن را به مثابه تنوری برای طبخ نان خود می یابند، و تنها گروهی هستند که سیاست را به مثابه خدمت به منافع عمومی و ارزش های انسانی و اسلامی تلقّی می کنند بنابراین سیاستِ ما کاملا « سیاستِ مردمی» نشده همچنان که مردم نیز هنوز یکپارچه «مردمِ سیاسی» نشده اند؛ و هر دو رکن پیشرفت سیاسی یعنی «مردمانِ سیاسی» و «سیاستِ مردمی» در صورتی محقق خواهند شد که حاکم و مردم حقوق یکدیگر را ادا کنند.
۲-۲٫ پیشرفت و فرق آن با توسعه
مفاهیم در دایره علوم مانند افراد در یک جامعه هستند یک روزی متولد شده اند، هر یک کارایی خاص خود را دارند، همانگونه که افراد متاثر از محیط اجتماعی و جغرافیایی هستند، مفاهیم نیز متاثر از باورها و فرهنگی هستند که در آن فرهنگ ساخته شده اند، با توجه به اینکه چارچوب و اسکلت یک علم توسط همین مفاهیم بسته می شود، در تولید علم بومی باید از مفاهیمی استفاده کنیم که متولد فرهنگ بومی باشند؛ برای تدوین الگوی اسلامی پیشرفت نیز نیازمندیم تا مفاهیمی را مورد استفاده قرار دهیم که در دامن فرهنگ اسلامی تولید شده اند و این شامل خیلی از مفاهیم می شود، از جمله این مفاهیم، مفهوم «پیشرفت» است که ما به دلیل ذکر شده ترجیح میدهیم این واژه را جایگزین واژه «توسعه» در تحقیقات مشابه کنیم، زیرا واژه «توسعه» معرّف نوعی تحوّل خاصّ و بر اساس مولفه های فرهنگی و اجتماعی ویژه یک جامعه خاصّ است، که این نوع تحول هرگز خواسته ما با ویژگی های فرهنگی خاصی که داریم، نمی باشد.
برخی معتقدند ما می توانیم از واژه های غیربومی برای تولید علم بومی استفاده کنیم، ولی تفسیری از این واژه ها ارائه می دهیم که با فرهنگ و مبانی ما سازگار باشد، این حرف ظاهر خوبی دارد ولی التزام به این مبنا در تدوین علوم علاوه بر اینکه موجب آشفتگی در بین مفاهیم مورد استفاده می شود و در کنار هر مفهوم باید تفسیر مورد نظر خود از آن مفهوم را نیز ذکر کنیم، موجب التقاط و برداشت های ناصواب شده و شفافیتی را که مباحث علمی نیازمندند از بین می برد. از این رو واژه اصلی ما در این محور بحث واژه «پیشرفت» است، اگر چه گاهی ممکن است از واژه «توسعه» به عنوان عطف تفسیری در کنار واژه پیشرفت استفاده کنیم.
۳٫ الگوی پیشرفت اسلامی
«الگو» اصطلاحا به « شکل یا نمونه ساخته شده که به عنوان راهنما برای ساختن اشیای مختلف در نظر گرفته و مورد استفاده قرار می گیرد»[۶۳] «واژه الگو به ارائۀ یک برش و مصداق از کل اشاره می کند» زیرا آنچه ما در مجموع به دنبال تحقق آن هستیم پیشرفت است، حال این پیشرفت چگونه باید انجام شود؟ بسته به زمان ومکان و موقعیت جغرافیایی و سایر مولفه های دخیل، برنامه ریزی برای این تحول متفاوت خواهد بود، «الگوی پیشرفت» ناظر به برنامه ریزی برای تحول است زیرا «باید تحول را مدیریت کرد»،[۶۴] اگر تحولی که با مدیریت انقلابی شروع شد به حال خود رها شود، انقلابی های دیروز، امروز تن به مصالحه و گذشتن از آرمان ها خواهند داد لذا برای اینکه یک نظام انقلابی همچنان پویا بماند باید «الگو»ی پویائی او نیز تدوین شود. الگو شکل واقع گرانه و تنزّل یافته آرمان ها و ایده آل های یک جامعه است که با توجه به واقعیات یک جامعه طرّاحی شده است؛ در الگو توجه به شرایط موجود در جامعه، ما را از توجه به اصول و نگاه آرمانی باز نمی دارد، در اندیشه شیعی اجتهاد مبتنی بر اصول شریعت، ضامن منحرف نشدن «الگو» از آرمان هاست، و اجتهاد مستمرّ ضامن انعطاف آن در برابر شرایط متفاوت می باشد. منظور ما از «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» برنامه ای است که مبتنی بر اندیشه ی اسلامی و با اتکاء به مبانی دینی و با روش اجتهادی مبتنی بر عقل و وحی برای رسیدن جامعه ایرانی به پیشرفت همه جانبه، طرّاحی می شود.
هر الگوی دارای مولفه های اصلی و فرعی می باشد، مولفه های اصیل همیشه حاکم بر الگو بوده و هیچگاه تغییر نمی کنند امّا مولّفه های فرعی وابسته به شرائط زمانی و مکانی و اجتماعی بوده، وممکن است تغییر کنند، به عنوان مثال، در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت یکی از مولفه های اصلی، «ولایت مداری» است که این اصل هرگز تغییر نمی کند، یا یکی از اصول در این الگو مشارکت سیاسی است که اصل آن هرگز تغییر نمی کند ولی شکل آن به صورت های مختلفی ممکن است در بیاید، امروز مشارکت مردم در قالب رای گیری عمومی و انتخابات بروز پیدا می کند ولی ممکن است اشکالی دیگر از مشارکت سیاسی مردم در آینده به آن اضافه شود.
۳-۱٫ رابطه کرامت انسانی و پیشرفت اسلامی
نقش کرامت برای تعالی انسان و جامعه انسانی نقش زمینه سازی است یعنی «کرامت انسانی» جامعه را آماده می کند برای این که به کمالات برتری برسد امام سجاد علیه السلام در فرازی از یکی از دعاهای صحیفه سجادیه می فرماید:«و افرشنی مهاد کرامتک»[۶۵] خدایا مرا بر گهواره کرامتت بنشان؛ شاید واژه «گهواره کرامت» اشاره به قرار گرفتن در مسیر تربیت الهی یا زمینه ساز بودن کرامت انسانی برای نیل به سایر فضایل باشد.