۱-۱-۱-۱ مدلها و نگرشهای مدیریت دانش |
- مدل نوناکا و تاکه اوچی
نوناکا و تاکه (۱۹۹۵) بیان می کنند که برای اولین بار پولانی (۱۹۶۶) در تحقیقات خود به طور تلویحی دانش را به دو دسته آشکار و پنهان تقسیم کرده است. بر همین اساس آنها بیان می کنند که دانش آشکار (صریح) می تواند در قالب واژگان و اعداد بیان و به شکل داده ها، فرمول، مشخصات، دستورالعملها و نظایر آن تسهیم شود. این نوع دانش می تواند به آسانی کدگذاری شود و به سادگی بین افراد به طور رسمی و نظاممند منتقل شود. از طرف دیگر دانش پنهان (ضمنی) در ذهن افراد موجود است و به طور عمیق در اقدامات، تجارب، ارزشها و مطلوبهای افراد میباشد. مدلهای ذهنی، شهود و تصورات در این حوزه از دانش قرار میگیرند.
نوناکا و تاکه اوچی چهار نوع راهبرد خلق و تبدیل دانشهای صریح و ضمنی در سازمانها را ارائه نموده اند که عبارتنداز:
-
- راهبرد اجتماعیسازی (پنهان به پنهان)
در این راهبرد دانش پنهان انتقال مییابد و مجددا به دانش پنهان تبدیل می شود. در راهبرد اجتماعی سازی، افراد تجارب و مدلهای ذهنی خود را جهت بهبود دانش، با دیگران به اشتراک میگذارند. این فرایند شامل دستیابی افراد به درک متقابل از طریق تعاملات اجتماعی چهره به چهره، تسهیم دیدگاه ها، هماندیشی، تعاملات حمایتگری و … میباشد. برای مثال میتوان به روابط پیشرفته همکاران، آموزش ضمن خدمت ، روش آزمودن و خطا، تقلید از دیگران، جلسات طوفان فکری[۲]، تمرین و آموزش، تبادل عقاید، گفتگوی بسیار و … اشاره کرد.
- راهبرد برونی سازی (پنهان به آشکار)
در این نوع راهبرد، دانش پنهان از طریق فرایند برونی سازی به دانش آشکار تبدیل میگردد. این فرایند به افراد اجازه میدهد که به صورت انفرادی مفاهیم دانش ضمنی را تدوین نموده و با دیگران به اشتراک بگذارند و دانش جدید را بوجود آورند. به عبارت دیگر، دانش شخصی و یا ضمنی، به صورت استعارهها، تشبیهات، فرضیات و مدلها به دانش صریح تبدیل میشوند. شخص، زمانی که از تبادلات و توجهات جمعی جهت این فرایند طراحی استفاده می کند، اغلب به برونی کردن اقدام می کند. در این راهبرد اصول مدیریت محتوا به منظور آرشیو کردن، به روز رسانی و بازیابی دانش آشکار شده مورد نیاز خواهند بود. نوناکاو تاکه اوچی از برونی کردن به عنوان فرایندی کلیدی در تبدیل دانش یاد می کنند زیرا در اینجاست که دانش ضمنی تجدید می شود و طراحیهای آشکار ظهور می کند.
- راهبرد ترکیب سازی (آشکار به آشکار)
در راهبرد ترکیبسازی، دانش تجریه شده به موجود به اشتراک گذاشته شده و ترکیب و تفسیر میگردد. در این حالت دانش صریح به دانش صریح پیچیدهتری تبدیل می شود به عبارت دیگر، عقاید در این مرحله بایک سیستم دانش (مانند پایگاه داده) ترکیب می شود. افراد به تبادل دانشی میپردازند و این دانش از طریق مستندات، جلسات، مکالمات تلفنی و تبادل اطلاعات از طریق فناوریها و ابزارهایی مانند شبکه های کامپیوتری ترکیب میشوند. دانش جدید نیز می تواند از طریق ساختاردهی مجدد اطلاعات کنونی به وسیله ذخیرهسازی، افزودن، ترکیب و طبقه بندی دانش صریح ایجاد می شود. ترکیب، نوعی از ایجاد دانش است که در مقوله آموزش و تحصیلات گنجانده می شود. نمونههایی از راهبرد ترکیب سازی، سیستمهای دانش و اطلاعات، تهیه گزارشات مروری، تحلیل روند و خلاصه مدیریتی میباشد.
- راهبرد درونی سازی (آشکار به پنهان)
راهبرد درونیسازی شیوهای است که دانش آشکار از طریق تفسیر دانش، درونی می شود و به دانش ضمنی تبدیل میگردد. این امر می تواند از طریق یادگیری حین عمل صورت بگیرد و دانش مستندسازی شده، نقش حیاتی را در این فرایند بازی می کند. درونی سازی زمانی رخ میدهد که کارگران جدید، دانش یک پروژه را با مطالعه بایگانیهای آن احیا کنند. همچنین درونیسازی را زمانی میتوان مشاهده کرد که مدیران یا خبرگان با تجربه، سخنرانی کنند و یا نویسندگان تصمیم به نوشتن بیوگرافی از یک کار آفرین یا موسسه داشته باشند. به محض درونی شدن، دانشهای جدید مورد استفاده کارکنانی قرار میگیرد که آن را در پایگاه دانش پنهان موجود خود توسعه داده و سازماندهی مجدد کرده اند (رضاییان و همکاران ، ۳۷،۱۳۸۸).
- مطالعات بهات (Bhatt)
بر اساس مطالعات انجام شده توسط دکتر بهات (استاد دانشگاه مریلند آمریکا)، گرچه تخصص در سطوح فردی متفاوت از دانش سازمانی است لکن سازمانها نمیتوانند اهمیت کنترل دانش شخصی را نادیده بگیرند. چنان چه افراد مهارت ها و دانش لازم را نداشته باشند در آن صورت تعاملات آنها در جهت ایجاد دانش سازمانی با ارزش غیر محتمل است. از این رو، هدف مدیریت سازمان تشویق کارکنان به افزایش تعامل با افرادی است که دارای تخصصها و مهارت های مخصوص هستند تا از این رهگذر دانش پایه خویش را همواره بروز کنند. در شکل شمارهی (۱) راهبردهای مدیریت انواع دانش توسط سازمان نشان داده شده است که به صورت فرایندی شامل خلق، نگهداری، انتقال و کاربرد دانش برای انجام یک وظیفه مشخص شده است:
دیدارهای غیر رسمی، گروههای خبری اینترنتی و دیگر روشهای اشتراک مساعی میان کارکنان |
ایجاد تعادل میان خبرگی موجود و خلاقیت |
||
بررسیهای دورهای و بازنگرد قوانین، رویه ها و سیاست موجود |
توانمند سازی و آموزش تخصصی |
اهیت وظایف کارکنان |
غیرروزمرهوتعییننشده
روزمره و تعیین شده
ماهیت تعاملات کارکنان |
وابسته به یکدیگر غیر وابسته به یکدیگر
شکل ۲‑۱: راهبردهای مدیریت دانش (بهات،۲۰۰۱)
- راهبرد شماره (۱)
در راهبرد شماره یک، چالش اصلی مدیریت، قدرت بخشیدن به کارکنان است. از آنجایی که کارکنان با مسائل و مشکلات روزمره مواجه هستند، درک صحیحی از مسائل و موقعیتها از طریق آموزش به دست میآورند. با وجود این، درجه صلاحیت افراد بر اساس تجربه شغلی آن ها مشخص می شود. همچنین مدیریت باید راهنماییهای گستردهای را در جهت بکارگیری کارکنان از نظراتشان ارائه دهد.
- راهبرد شماره (۲)
هدف اصلی این راهبرد مدیریت کردن انگیزش و پرورش مهارت متحصصان است. مدیریت نه تنها بایستی سطوح بالاتری از انتظارات متخصصان را ایجاد نماید، بلکه باید آنها را تحت تشویق و پاداش نیز قرار دهد. برقراری تعادل میان الزامات سازمان و خلاقیت های متخصصان امری حیاتی برای مدیریت محسوب می شود.
- راهبرد شماره (۳)
در این راهبرد بکارگیری تیم های خود سازمان یافته و تعاملات اجتماع که موجب تقویت و غنای دانش پایه سازمانی می شود، مورد توجه قرار میگیرد. تاکید بر روی اطلاعات و تفسیرهای چندگانه علاوه بر ایجاد واقعیتهای نوین، موجی احیای تعهدات سازمان در جهت تکمیل مجدد مفاهیم دانش بنیان می شود. فرایند تفسیرهای چندگانه دانش بسیار حائز اهمیت است، زیرا به افراد اجازه میدهد سیستمهای اعتقادیشان را در ارتباط با دیگران، شکلدهی مجدد و اصلاح کنند. سازمانها در راستای بهبود تعاملات بین کارکنان میتوانند گونه های وسیعی از دیدگاه های متفاوت نظیر هماندیشی، تفکرات دیالکتیک (جدلی) و تجربیات مستمر را مورد استفاده قرار دهند.
- راهبرد شماره (۴)
در این راهبرد چالش عمده سازمان ها ، تدوین و کدگزاری قوانین و رویه ها در یک قالب ساده است برای اینکه کارکنان بتوانند به آسانی آنها را به دست آورده و درک کنند. چنان چه قوانین و رویه ها به وضوح تدوین نشوند، همواره امکان برداشتهای شخصی متفاوتی از سوی کارکنان وجود دارد. هنگامی که قوانین و رویه ها واضح باشند از ابهام موجود در درک و تفسیر آنها کاسته می شود. کدگزاری و استاندارد کردن وظایف و برنامهها، ابزارهایی معمول در جهت رفع این ابهام هستند ( رضاییان و همکاران،۴۶،۱۳۸۸).
همچنین بهات (۲۰۰۲) استدلال می کند که توزیع دانش در سطوح محتلف سازمان منوط به وجود اعتماد است (صلواتی،۱۱۱،۱۳۸۹).
مدیریت عالی مدیریت میانی مدیریت عملیاتی
|
اعتماد اعتماد
اعتماد
شکل ۲‑۲: نقش اعتماد در توزیع دانش(صلواتی،۱۳۸۹)
- مدل هیسینگ
مدل هیسینگ(۲۰۰۰) از چهار فرایند زیر تشکیل شده است (ماخذ: حسنی،۱۳۸۸):
خلق کن: این امر به توانایی یادگیری و ارتباط برمیگردد. توسعه این قابلیت، تجربه تسهیم دانش، ایجاد ارتباط بین ایدهها و ساختن ارتباطهای متقاطع با دیگر موضوعات، از اهمیت کلیدی برخوردار است.
ذخیره کن: به عنوان دومین عنصر موردنیاز مدیریت دانش است که از طریق آن، قابلیت ذخیره سازمان یافتهای که امکان جستجوی سریع اطلاعات، دسترسی به اطلاعات برای کارمندان دیگر و تسهیم موثر دانش فراهم می شود، به وجود میآید. در این سامانه باید دانشهای لازم به آسانی برای استفاده همگان ذخیره شود.
نشر کن: این فرایند به توسعه یک روح جمعی که در آن افراد به عنوان همکاران در جهت دنبال کردن اهداف مشترک، احساس پیوستگی به هم داشته و در فعالیتهایشان به یکدیگر وابستهاند، کمک می کند.
به کار ببر: چهارمین فرایند از این ایده آغاز می شود که ایجاد دانش، بیشتر توسط کاربرد عینی دانش جدید میسر است، این عنصر، دایره فرایند مرکزی مدیریت دانش متحد را تکمیل می کند.
- مدل هفت سی
اجرای این مدل به همراه شرح هر یک در شکل ۲-۳ داده شده است (افرازه،۱۳۸۶):
بسط- تسهیم تسهیم ایدههای خود برای کمک به دیگران |
همکاری تبادل دانش در سطح عمومی |
صرف کردن استفاده از تمامی دانش جمعی برای آنچه که باید انجام دهیم |
خلق- ایجاد ایجاد تفاهم جدید با کار، همکاران، مشتریان و موسسات بیرونی |
مبادله- ارتباط کمک به دیگران برای توجه به دانش بیرونی که ارزش فراگیری دارد |
در دام انداختن مقید کردن تعیین ایدههای بهتر و مستند نمودن آنها |
فرهنگ تسهیم دانش در تمامی سازمان |
شکل ۲‑۳: مدل هفت سی(افرازه،۱۳۸۶)
- مدل سوناسی و سوری
مدیریت دانش |
سوناسی و سوری مدلی را ارائه دادهاند که در آن مدیریت دانش شامل ۳ زیر سیستم است که با یکدیگر ارتباط دارند و سازمان نیاز دارد که بین آنها توازن برقرار کند (موسی خانی و همکاران،۲۲۵،۱۳۸۹).
مدیریت دانش افراد |
مدیریت دانش فرایند و زیر ساخت |
شکل ۲‑۴: زیر سیستمهای مدیریت دانش(موسی خانی و همکاران،۲۲۵،۱۳۸۹) |
- الگوی بوکویتز و ویلیامز
الگوی فرایند مدیریت دانش بوکویتز و ویلیامز، فرایندهای مدیریت دانش را به دو بخش استراتژیکی و تاکتیکی تقسیم بندی می کند. بخش تاکتیکی شامل فرایند به دست آوردن دانش مورد نیاز برای فعالیتها، به کارگیری دانش در ایجاد ارزش، یادگیری، مبادله و تسهیم دانش موجود بین افراد است. فرایند استراتزیک ، به دست آوردن ارزش از فرایند یادگیری در جایی است که استراتژی سازمان با اهداف سازمانی مورد استفاده قرارگیرد. عواملی که میتوانند به آن فرایندها کمک کنند (یا مانع آن شوند)، تحت عنوان توانمندسازها (محرکها) شناخته میشوند. این توانمندسازها عبارتند از: استراتژی و رهبری، فرهنگ، اندازه گیری و فناوری (انصاری و همکار،۷،۱۳۸۸).
شکل ۲‑۵: الگوی فرایند مدیریت دانش(Bukowitz & Williams,2002)
[۱] Nonaka & Takeuchi model
[۲] Brain Storming
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-03-01] [ 12:28:00 ب.ظ ]
|