زیر پای خارها را هر چه می خارد بهار»(همان، ص۲۲۰).
«بر این شهید سرا کفر بر نخواهد گشت
خلوص ما مگر از کردگار برگردد»
«از این مدافعه بی فتح برنمی گردیم
مگر که مرکب ما بی سوار برگردد»(همان، ص۱۷۰).
«در رگم خون شهادت پای می کوبد هنوز
پای را هر چند در رقص بلا گم کرده ام»(همان، ص۱۵۹).
«آخرین شعله های خونم را
هدیه ی انقلاب خواهم کرد»(همان، ص۱۷۷).
«امید سرزده من! خدای من! تا چند؟
ز خمسرای شهادت، خمار برگردد»(همان، ص۱۷۰).
دیگر آن که باید فرید را از شاعران مضمون ساز در شعر انقلاب دانست. مَثَل شدن ابیاتی از این شاعر نیز شاهد همین مدعاست:
«سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود»(همان، ص۲۴۹).
با این همه، شعر فرید از ضعف هایی نیز دارد؛ از آن جمله سهل انگاری در کاربرد افعال است که شاید بتوان آن ها را نوعی هنجارگریزی قلم داد کرد:
«تا لحاف ابرها را روی ماه
ریخت باد، امید دیداری نماند»(همان، ص۳۱).
پیداست که فعل(لحاف ریختن) مبنای کاربردی و دستوری ندارد.
«جان می دهم به آشتی، اما نگار من
با من که عاشقم سخن از جنگ می زند»
همچنین است فعل ناگوار (سخن زدن!)(همان، ص۳۷).
«در کویر تشنگی یک عمر آتش خورده ام
آن درخت و چشمه را یا رب به من غمخوار کن»(همان، ص۴۴).
شاعر به ضرورت قافیه به جای همدم و مونس کردن، از خدا خواسته تا چشمه و درخت را برایش غمخوار کند.
نیز از عیوب کار فرید، کهنگی افعال است:
«دودمان و بودمانش یک کلاه از ابر بود
گرگ باد آن را چو میش از سر به نیش اندر گرفت»(همان، ص۵۹).
«چو گفتم راز دارم؛ رفت و از دور
صلا در داد: من هم راز دارم» (همان، ص۱۰۹).
«باری، تو را به باور اینان نیاز نیست
بگذار در خیال، به خاک اندرت کنند»(همان، ص۱۲۶)
روشن است که فعل سگالیدن در این بیت غرابت استعمال دارد
«برزمین اما نزد شاید سگالید این چنین:
می توان این باد را چون جامه بر پیکر گرفت»(همان، ص۵۹).
و نیز جابه جایی ضمیر به سبک پیشینیان:
«طوطی شعر ندارد سخنی تازه«فرید»!
مگرش آینه و نقُل و قفس تازه کنیم»(همان، ص۹۵).
«ای آه سحر! در تو چه الطاف نهان بود
زین پیشترت؛ آه! که نشناخته بودم»(همان، ص۱۹۳).
استفاده از چنین ساخت های باستانی نمایی در شعر فرید به اقتضای طبیعت کلام نیست( مثلاً آن گونه که در شعر بهار، اخوان، شاملو می بینیم)؛ بلکه طبیعت کلام ایشان امروزی و متّکی بر خصاص زبان معاصر است. لذا به نظر می رسد چنین کاربردهایی به واسطه ی تنگنای وزن، بر اثر تحمیل شده و از این روی، زائد و غیر طبیعی به نظر می رسند.
امّا ساخت ترکیب های پسوندی که از ویژگی های شعر انقلاب به حساب می آید، تپش و روانی چشمگیری به شعر فرید داده که درنگ مخاطب را سبب می شود و این ویژگی تا حدودی احمد عزیزی را فرایاد می آورد:
«مسیحای من ای اشک پریزاد!
تو بوی مریمستان داری امشب»(همان، ص۱۱۱).
«یک روز در بهشت تو پروانه بوده ایم
آئینه بوده ایم وپریخانه بوده ام»(همان، ص۱۱۸).
«چیده ام باز به همدستی گل پیرایی
گل سرخی ز تماشا کده ی رؤیایی
دیو بی باور کثرت زمیان تا برخاست
شدم ایمانکده وحدت روح افزایی»(همان، ص۱۳۹).
«فربه گردد روح لاغر در ریاضتگاه درد
جسم اگر مانند نیلوفر شود از لاغری»(همان، ص۱۴۷).
«واژه ها را در غمش بر نیل و نیلوفر زدم
آسمان آئینه شد نیلوفرستان مرا» (همان، ص۱۳۴).
ترکیب های «مریمستان، پری خانه، تماشاکده، ایمانکده، ریاضت دار، نیلوفرستان و…» که بسیار دل پذیر و جذاب اند غزل های فرید را از لطافت و طراوت خاصی برخوردار کرده اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...