کرسی به معنای تخت است و در لغت به معنای علم نیامده: «أنّ الأصل الواحد فی الکلمه: هو السریر الّذى یجلس علیه و یستقرّ به، و هی مأخوذه من الآرامیّه و السریانیّه و العبریّه» [۴۰۰] اما چون تخت معمولا در مورد پادشاهان و صاحب قدرتان به کار میرود کنایه از قدرت است، و چون صفات خداوند تعالی، عین یکدیگرند، قدرت خدا عین علم اوست و از این جهت امام (ع) این معنا را فرمودهاند.

آثم:

فی من لا یحضره الفقیه و روى جابر عن أبى جعفر علیه السلام قال: فی قول الله عز و جل «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» قال کافر قلبه.[۴۰۱]
از من لایحضره الفقیه جابر از امام باقر(ع) درتفسیر سخن خداوند: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» روایت کرده که فرمود: معنایش این است که هرکس شهادت را پنهان دارد، قلبش کافر است.
«آثم» اسم فاعل اثم است و اثم چنانجه معروف است در لغت به معنای گناه آمده است: (أثم: الإِثْمُ: الذَّنْبُ، و قیل: هو أَن یعمَل ما لا یَحِلُّ له)[۴۰۲] اما بر اساس این روایت مقصود از آثم، معنای ظاهری آن نبوده و مراد از آثم در این روایت کافر است.

قتل:

عن محمد بن الأرقط عن أبى عبد الله علیه السلام قال لی: تنزل الکوفه؟ قلت: نعم، قال: فترون قتله الحسین بن أظهرکم؟ قال: قلت، جعلت فداک ما بقی منهم أحد، قال: فاذن أنت لا ترى القائل الا من قتل أو من ولى القتل الم تسمع الى قول الله، «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» فأى رسول قبل الذی ان محمد صلى الله علیه و آله بین أظهرکم، و لم یکن بینه و بین عیسى رسول، انما رضوا قتل أولئک فسموا قاتلین. [۴۰۳]
محمّدبن ارقط از امام صادق(ع) روایت کرده است که آن حضرت به من فرمود: آیا به کوفه میروی؟ گفتم: بلی. فرمود: قاتلان امام حسین(ع) را در میانتان میبینید؟ گفتم: فدایت شوم کسی از آنان نمانده است. فرمود: پس شما قاتل را فقط کسی میدانید که کشنده باشد یا متولّی قتل گردد، آیا سخن خداوندرا نشنیدهای که فرمود: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[۴۰۴] کدام پیامبر پیش ازمحمد (ص) در میان شما بود، در حالیکه بین حضرت عیسی و آن حضرت پیامبری نبود؟ آن مردم فقط به کشتن آن گروه خشنودشدند، در نتیجه، قاتل نام گرفتند.
معنای قتل چنانچه معروف است کشتن میباشد اما در این آیه خداوند قتل پیامبران گذشته را به افراد حال نسبت داده و براساس فرمایش امام ایشان از آن جهت قاتل نامیده شدهاند که به قتل انبیاء راضی بودهاند. پس در حقیقت این افراد قاتل نیستند و معنای ظاهری مراد نیست.

جهاله:

فی مجمع البیان و اختلف فی معنى قوله «بجهاله» على وجوه أحدها ان کل معصیه یفعلها العبد جهاله و ان کانت على سبیل العمد، لأنه یدعو إلیها الجهل و یزینها للعبد و هو المروی عن أبى عبد الله علیه السلام، فانه قال: کل ذنب عمله العبد و ان کان عالما فهو جاهل حین خاطر بنفسه فی معصیه ربه. فقد حکى الله سبحانه و تعالى قول یوسف لإخوته: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ»[۴۰۵] فنسبهم الى الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم فی معصیه الله. [۴۰۶]
در مجمع البیان در معنای «جهالت» بر وجوهی اختلاف شده؛ یکی این است که هر معصیتی که از انسان سرزند، از نادانی است، اگرچه از روی عمد باشد؛ زیرا این جهل است که انسان را به معصیِّت فرو میکشد و معصیّت را در نظر او میآراید. این وجه از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هر گناهی که انسان مرتکب شود، اگرچه عالم باشد، هنگامیکه معصیت پروردگار در دلش خطور میکند، جاهل است. خداوند از قول یوسف نقل کرده است: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» (یوسف: ۸۹) آنان را به جهل نسبت داده است، چرا که خواستند معصیت خدا را مرتکب شوند.
جهل در لغت ضد علم است: «الجَهْل: نقیض العِلْم»[۴۰۷] «الجهل: خلاف العلم یقال جهل فلان جهلا و جهاله»[۴۰۸] ؛ در این روایت امام «ع» به این نکته تذکر میدهد که در این آیه معنای ظاهری جهل مراد نیست و معنای آیه این نیست که هر کس گناهی را از روی عدم علم و ناآگاهی مرتکب شود مستوجب آتش و عذاب است بلکه مراد از جهل در این آیه سفاهت و بیخردی است و خلاصه معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

میثاق؛ غلیظ:

فی الکافی محمد بن یحیى عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن ابى أیوب عن برید قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل: «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً»[۴۰۹] فقال، المیثاق هی الکلمه التی عقد بها النکاح، و اما قوله: «غلیظا» فهو ماء الرجل یفضیه إلیها. [۴۱۰]
در کافی برید گوید: ازامام باقر(ع) از قول خدای تعالی «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» پرسیدم، فرمود: آن پیمانی است که در هنگام عقد از شوهر گرفته شده است، امّا قول خدای تعالی «غَلیظًا» پس از آن، آبِ مرد (منی) است که به زن منتقل مینماید.
«میثاق» در لغت به معنای عهد آمده است: «و المِیثاقُ: عقد مؤکّد بیمین و عهد» [۴۱۱]‏و در اینجا مراد خصوص عقد نکاح است و معنای ظاهری مراد نیست. و غلیظ نیز در لغت به معنای ضد رقّت آمده: «الغِلْظَهُ ضدّ الرّقّه، و یقال: غِلْظَهٌ و غُلْظَهٌ، و أصله أن یستعمل فی الأجسام لکن قد یستعار للمعانی کالکبیر و الکثیر»[۴۱۲] که در اینجا معنایی جز معنای لغوی برای این واژه مطرح شده است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

سکاری:

عن الحلبی قال، سألته عن قول الله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ[۴۱۳] قال لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ یعنى سکر النوم یقول، و بکم نعاس یمنعکم ان تعلموا ما تقولون فی رکوعکم و سجودکم و تکبیرکم، و لیس کما یصف کثیر من الناس یزعمون ان المؤمنین یسکرون من الشراب، و المؤمن لا یشرب مسکرا و لا یسکر.[۴۱۴] حلبی گوید: از امام (ع) از قول خدای تعالی« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» پرسیدم، فرمود: مراد مستی خواب است، و آیه میفرماید: در حالیکه حالت چرتی دارد که اجازه نمیدهد آنچه را که در رکوع و سجود وتکبیرتان میگویید، بفهمید و آن چنان نیست که بسیاری از مردم، بیان میکند و میپندارند که مؤمنان شراب مست کننده مینوشند، در حالیکه مؤمن هرگز مستکنندهای نمینوشد تا مست شود.
همانسان که خود امام (ع) فرمودهاند سکر معنای مستی حاصل از مسکر ندارد و معنای ظاهری آیه منظور نیست: «سکر: السَّکْرَانُ: خلاف الصاحی. و السُّکْرُ: نقیض الصَّحْوِ. و السُّکْرُ ثلاثه: سُکْرُ الشَّبابِ و سُکْرُ المالِ و سُکْرُ السُّلطان»‏[۴۱۵]

موقوت:

و قال الصادق علیه السلام: فی قول الله عز و جل: إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قال: مفروضا.[۴۱۶]
امام صادق(ع)در تفسیر این آیه شریفهی: «إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» [۴۱۷](همانا نماز بر مؤمنان نوشتهای است واجب و معیّن یا بر مؤمنان فریضهای است دارای اوقاف معیّن) فرمود: یعنی فریضه و واجب است.
در منابع لغت وقت را مقداری از زمان معنا کردهاند و هر چه را که زمانی برای آن در نظر گرفته باشند مُوَقَّت گویند: «الوَقْتُ: مقدارٌ من الزمانِ، و کلُّ شی‏ء قَدَّرْتَ له حِیناً، فهو مُؤَقَّتٌ … و وَقْتٌ مَوْقُوتٌ و مُوَقَّتٌ: مَحْدُود. و فی التنزیل العزیز: إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَی مُؤَقَّتاً مُقَدَّرا[۴۱۸] بر اساس این روایت معنای ظاهری لفظ و واژه مراد نبوده و مراد از موقوت بودن نماز بر اساس این روایت مفروض و واجب بودن آن است.

اجل مسمی:

فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه أبى الجارود عن أبى جعفر علیه السلام فی قوله، لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى قال: هو الموت.[۴۱۹]
در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر(ع) دربارهی سخن خداوند: «لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى» روایت کرده که فرمود: مدّت معیّن همان مرگ است.
در نگاه اول به نظر میرسد که معنای «اجل مسمی» وقت و زمان نامنهاده شده باشد: «أجل: الأَجَلُ: غایهُ الوقت فی الموت و حُلول الدَّین و نحوِه.» [۴۲۰] اما از فرمایش منسوب به امام در یافت میشود که معنای ظاهری مراد و مقصود نیست.
فی تفسیر على بن إبراهیم- وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ قال: کل من والى قوما فهو منهم، و ان لم یکن من جنسهم، قوله: وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا یعنى القیامه، … . [۴۲۱] در تفسیر علی بن ابراهیم دربارهی «وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ»[۴۲۲] فرمود: هرکس گروهی را دوست داشته باشد، از جملهی آنان به شمار میرود، گرچه از جنس آنان نباشد. در سخن خدای تعالی«وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا» مراد، قیامت است.
در میان معناهایی که در کتب لغت در ذیل این واژه ذکر شده معنای قیامت به چشم نمیخورد و نزدیکترین معنای لغوی به معنای مطرح شده از سوی امام زمان مرگ است نه قیامت: «أجل: الأَجَلُ: غایهُ الوقت فی الموت و حُلول الدَّین و نحوِه. و الأَجَلُ: مُدَّهُ الشی‏ء» [۴۲۳] بنابراین میگوییم طبق این روایت مراد از اجل در این آیه معنای ظاهری آن نیست.

مکر:

فی تفسیر على بن إبراهیم قوله: أ فأمنوا مکر الله قال: المکر من الله، العذاب. [۴۲۴] در تفسیر علی بن ابراهیم در این تفسیر آمده است: نسبت مکر از سوی خدا، همان عذاب الهی است.
مکر در لغت به معنای چاره اندیشی است: «المَکْرُ احتیال فی خُفیه»[۴۲۵] که بر اساس این روایت در این آیه، معنای ظاهری لغت مراد نیست و مراد عذاب است.

عفو:

فی تفسیر العیاشی عن الحسین بن على بن النعمان عن أبیه عمن سمع أبا عبد الله علیه السلام و هو یقول: ان الله أدب رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: یا محمد «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»[۴۲۶] قال: خذ منهم ما ظهر و ما تیسر، و العفو الوسط.[۴۲۷] در تفسیر عیاشی امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال پیامبر خود را تأدیب کرده و فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» به این ترتیب که از آنان آنچه ظاهر و آسان است، بپذیر. و مقصود از «عفو»، میانهروی است.
چنانچه معروف است «عفو» در لغت به معنای بخشش و گذشت کردن است: «العَفُوُّ، و هو فَعُولٌ من العَفْوِ، و هو التَّجاوُزُ عن الذنب و تَرْکُ العِقابِ علیه، و أَصلُه المَحْوُ و الطَّمْس‏»[۴۲۸] بنابراین معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

خیفه:

عن إبراهیم بن عبد الحمید رفعه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: و اذکر ربک فی نفسک» یعنى مستکینا و خیفه یعنى خوفا من عذابه و دون الجهر من القول یعنى دون الجهر من القرائه بالغدو و الآصال یعنى بالغداه و العشى. [۴۲۹]
از ابراهیم بن عبدالحمید نقل کرده که پیامبر خدا (ص) فرمود: «وَ اذکُر رَبّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا» [۴۳۰]یعنی مستکیناً «وَ خیفَهً» یعنی در حال هراس از عذاب «دُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ» یعنی بدون آنکه قرائت را آشکار سازی«بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ» یعنی طرف صبح و عشاء.
چنانچه معروف است «خفی» در لغت به معنای پنهان کردن و مخفی کردن است: «خفى الشی‏ء خفیه: استتر»؛ «و الخفاء: ما یستر به کالغطاء، و خفیته: أزلت خفاه، و ذلک إذا أظهرته. و أخفیته: أولیته خفاء، و ذلک إذا سترته، و یقابل به الإبداء و الإعلان»[۴۳۱] بنابراین معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

عرش:

فی کتاب التوحید … عن داود الرقى قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عز و جل: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» فقال لی: ما یقولون؟ قلت: یقولون ان العرش کان على الماء و الرب فوقه، فقال: کذبوا، من زعم هذا فقد صیر الله محمولا و وصفه بصفه المخلوقین و لزمه ان الشی‏ء الذی یحمله أقوى منه، قلت: بین لی جعلت فداک، فقال: ان الله عز و جل حمل علمه و دینه الماء قبل ان یکون سماء أو ارض أو انس أو جن أو شمس أو قمر فلما أراد ان یخلق الخلق نثرهم بین یدیه فقال لهم: من ربکم؟ فکان أول من نطق رسول الله و أمیر المؤمنین و الائمه صلوات الله علیهم، فقالوا: أنت ربنا فحملهم العلم و الدین، ثم قال للملائکه: هؤلاء حمله علمی و دینی و أمنائی فی خلقی و هم المسئولون، ثم قیل لبنی آدم: أقروا لله بالربوبیه و لهؤلاء النفر بالطاعه فقالوا: نعم ربنا أقررنا فقال للملائکه: اشهدوا، فقالت الملائکه: «شهدنا على ان لا یقولوا إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» ان ولایتنا مؤکده علیهم فی المیثاق.[۴۳۲]
در کتاب توحید صدوق داود رقّی نقل کرده است که از امام صادق (ع) دربارهی سخن خدای عزّوجلّ«وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ»[۴۳۳] پرسیدم، فرمود: در معنی آن چه میگویند؟ گفتم: میگویند: عرش بر آب و پروردگار بر بالای آن است. فرمود: دروغ میگویند، هر که چنین باوری دارد، خدا را محمول شمرده و به صفت مخصوص مخلوقات وصفش کرده است، اگر چنین باشد لازم میآید که آن چه خدا را حمل می کند از او قوی تر باشد گفتم برای من روشن کن جانم به فدایت فرمودند:خداوند دین و دانش خود را پیش از آنکه زمین و آسمان را بیافریند، آنان را برابر خود پراکند و به آنان فرمود: چه کسی پروردگار شماست؟ نخستین کسیکه به زبان آمد، رسول خدا(ص)، و علی(ع) و امامان(ع) بودند که گفتند: تویی پروردگار من و امینان من بر خلقم ، آنها مسئولند. سپس به فرزندان آدم فرمود: برای خدا به پروردگاری اعتراف کنید و برای این چند نفر اعتراف به ولایت و طاعت. گفتند: اطاعت میبریم ای پروردگار ما. خداوند به فرشتگان فرمود: گواه باشید. گفتند: گواهیم که فردا نگویند: به راستی ما از آن غافل وبیخبر بودیم یا نگویند: همانا پدران ما پیش از این، مشرک شدند و ما پس از آنها نژادی بودیم که تخلّف نتوانستیم، آیا ما را برای آنچه بیهوده خواهان کردند، هلاک میکنی؟ ای داود! ولایت ما در میثاق بر آنان مؤکّد است.
بر اساس این روایت معنای ظاهری عرش که تخت است در این آیه مراد نبوده و مراد خداوند از این واژه علم حضرتش بوده است.

یخلقون:

… و أما قوله: «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» فانه یعنى لا یعبدون شیئا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ فانه یعنى و هم یعبدون … .[۴۳۴]
… و امّا قول خداوند: «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» بدین معنی است که چیزی را عبادت نمیکنند، در حالیکه خودشان خلق شدهاند، واین یعنی آنها عبادت میشوند.
چنانچه معروف است خلق به معنای ایجاد است: «و الخَلْقُ فی کلام العرب: ابتِداع الشی‏ء على مِثال لم یُسبق إِلیه»[۴۳۵] اما در این آیه بر اساس روایت حاضر معنای ظاهری مراد نیست و معای مراد از خلق مورد عبادت قرار گرفتن است.

آخره:

فی تفسیر على بن إبراهیم حدثنی جعفر بن أحمد قال: حدثنا عبد الکریم بن عبد الرحیم عن محمد بن على عن محمد بن الفضیل عن أبی حمزه الثمالی قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: فی قوله: «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» یعنى انهم لا یؤمنون بالرجعه انها حق و «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ» یعنى انها کافره … .[۴۳۶] تفسیر علی بن ابراهیم: ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که از امام باقر(ع) شنیدم که میفرمود: «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» بدین معنی است که آنان باور ندارند که رجعت، حق است،و«قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ» یعنی کافرند.
چنانچه معروف است، معنای اصطلاحی آخرت جز معنای لغوی آن و سرای آخرت است: «الآخِرُ و الآخره نقیض المتقدّم و المتقدِّمه»[۴۳۷] اما در این آیه بر اساس روایت مورد بحث، به معنای رجعت میباشد. و اما واژه انکار نیز در منابع لغوی به معنای کافر نیامده است: «و الإِنْکارُ: الجُحُود»[۴۳۸] اما در هر دو مورد معنای ظاهری مراد نیست.

امام:

فی تفسیر على بن إبراهیم «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» اى فی کتاب مبین و هو محکم و ذکر ابن عباس عن أمیر المؤمنین صلوات الله علیه، أنه قال: انا و الله الامام المبین أبین الحق من الباطل ورثته من رسول الله صلى الله علیه و آله. [۴۳۹]
فسیر علی ابراهیم: «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» یعنی در کتابی روشنگر که محکم است. ابنعبّاس از امیرمؤمنان(ع)روایت کرده است که فرمود: به خدا سوگند، من همان امام مبینم که حق را از باطل روشن میسازم و آنها را از رسول خدا(ص) به ارث بردهام.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...