کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب


جستجو



 



 

سرمایه اجتماعی متغیری کیفی است که مانند متغیرهای کمی به آسانی قابل اندازه گیری نیست و به دلیل ماهیت پیچیده و کامل نبودن شاخص های اندازه گیری آن، اجماع نظری در خصوص انتخاب شاخص مناسب برای سرمایه اجتماعی وجود ندارد ]۳۰[. سرمایه اجتماعی دارای مولفه ها و شاخص های گوناگونی است. پاتنام ]۲۵[ در تبیین سرمایه اجتماعی شناختی ( رابطه ای ) از شاخص هایی مانند تضاد، اعتماد عمومی و نهادی، انسجام و همبستگی، همکاری و مشارکت غیررسمی همیارانه و خیریه‌ای و مذهبی و شرکت در اتحادیه‌ها، انجمن‌ها، سازمان ها و موسسات مدنی رسمی، آگاهی به امور عمومی - سیاسی و اجتماعی، گذشت، فرهنگ مدنی، هنجارها و ارزش های مشترک بین اعضای یک اجتماع به عنوان شاخص هایی نام می برد که باعث همکاری افراد با همدیگر برای رسیدن به منافع مشترک می شود.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در بسیاری از مطالعات میان رشته ای انجام گرفته در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی جهت کمی سازی و اندازه گیری سرمایه اجتماعی از شاخص های متعددی مانند: تعداد پرونده های قضایی در مورد چک های بلامحل، تعداد پرونده های اختلاس و ارتشاء، متوسط درصد عضویت افراد در انجمن ها و گروه ها، تعداد کیسه های خون اهدا شده به صورت داوطلبانه، نسبت جمعیت با تحصیلات دانشگاهی به کل جمعیت، شاخص فساد و… استفاده شده است.

سوری ]۱[ در بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و عملکرد اقتصادی در ایران از پرونده های بررسی شده در رابطه با چک بلامحل به ازای هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت به عنوان شاخص اندازه گیری سرمایه اجتماعی استفاده کرده است. در این حالت تعداد بالاتری از چک های بلامحل، سطح پایین تری از سرمایه اجتماعی را نشان می دهد. رحمانی و امیری ]۱۴[ در مطالعه ی نحوه اثرگذاری اعتماد بر رشد اقتصادی از تعداد پرونده های مختومه چک بلامحل و پرونده های مختومه اختلاس، ارتشاء وجعل در فاصله سال های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲ جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی بهره برده اند. رحمانی و همکاران ]۴[ در بررسی تاثیر سرمایه اجتماعی بر رشد اقتصادی ایران طی دوره ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲ و با بهره گرفتن از روش اقتصادسنجی فضایی، دو شاخص سرانه گروه های مختلف در سطح استان ها و نیز متوسط درصد عضویت افراد در انجمن ها و گروه های مختلف را جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی به کار گرفته اند. صفدری و همکاران ]۵[ در مطالعه تاثیر سرمایه اجتماعی بر رشد اقتصادی ایران از تعداد پرونده های مختومه چک های بلامحل و اختلاس و ارتشای سرانه به عنوان متغیرهای کاهش سرمایه اجتماعی استفاده کرده اند. سعادت ]۲۷[ نیز با بهره گرفتن از روش فازی بررسی جامعی در برآورد روند سرمایه اجتماعی در ایران داشته است. وی در مقاله خود از دو شاخص میزان مشارکت جمعی ( نسبت تعداد اعضای کانون های فرهنگی، هنری و سیاسی به جمعیت ) و میزان جرم ( نسبت تعداد پرونده های قضایی به جمعیت ) جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی استفاده کرده و نشان داده است سرمایه اجتماعی در ایران با توجه به بافت تاریخی، جغرافیایی و سیاسی کشور بسیار نوسانی است. صمدی و همکاران ]۳۰[ جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی در مطالعه خود از چندین متغیر نماینده سرمایه اجتماعی شامل: نسبت طلاق به ازدواج، نسبت تعداد پزشک به جمعیت، نسبت سهم ۱۰ درصد ثروتمندترین افراد به سهم ۱۰ درصد فقیرترین افراد از کل درآمد کشور و ضریب جینی، نسبت کارکنان اداری و آموزشی به جمعیت، نرخ باسوادی، نسبت مطبوعات به جمعیت و نسبت تعداد سینما به جمعیت بهره برده اند. دارلاف[۱] ]۹۲[ در مقاله خود بررسی جامعی روی شاخص های اندازه گیری سرمایه اجتماعی در سطوح فردی و گروهی ارائه داده است. بر این اساس، سرمایه اجتماعی در سطح خانواده های امریکایی می تواند توسط شاخص هایی مانند: تواتر فعالیت های شامل کودکان و والدین، توقع والدین از عملکردهای درسی فرزندان، حمایت های مادر از فرزندان، حضور مادر در جلسات اولیا و مربیان مدرسه و… اندازه گیری شود. او همچنین بیان داشته که در ایالات متحده می توان از عضویت و یا حضور مداوم در کلیسا، دیدار هفتگی دوستان نزدیک، کیفیت تحصیلی، توقعات تحصیلی دوستان و… جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی استفاده نمود. دارلاف و ففچمپس ]۷۲[ نیز مطالعه مشابهی در خصوص اندازه گیری سرمایه اجتماعی در سطوح خرد و کلان انجام داده اند.

عکس مرتبط با اقتصاد

بسیاری از محققان از جمله نک و کیفر ]۸۴[، برگرن و همکاران[۲] ]۹۳[ و دیرمون و گریر[۳] ]۹۴[ در مطالعات خود با بهره گرفتن از داده های پیمایش جهانی ارزش ها (WVS) و تحلیل پاسخ ها به این پرسش که: “به طور کلی، آیا اکثر مردم قابل اعتمادند یا در برخورد با مردم باید بسیار محتاط بود؟” به اندازه گیری متغیر اعتماد پرداختند. در این حالت اعتماد از درصد تعداد پاسخ های “اکثر مردم قابل اعتمادند” پس از حذف پاسخ های “نمی دانم” به دست آمد.

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

نارایان و پریچت ]۷۴[ جهت بررسی رابطه میان سرمایه اجتماعی سطح روستایی و خروجی های اقتصادی، مطالعه جامعی را در اندازه گیری سرمایه اجتماعی در سطوح خرد و کلان در سطح کشور تانزانیا انجام داده اند. این محققان در مطالعه خود با طرح پرسش هایی در خصوص عضویت سرپرست خانوار در گروه ها، خصوصیات این گروه ها، ارزش های فردی و نگرش ها و نیز کمی سازی شاخص های اعتماد و عضویت های داوطلبانه به اندازه گیری متغیر سرمایه اجتماعی پرداختند. به طور مشابه کریشنا و آپهاف[۴] ]۹۵[ نیز در مطالعه خود جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی روی دو شاخص اعتماد و عضویت های داوطلبانه تمرکز کرده و نشان دادند سرمایه اجتماعی دارای ارتباط مثبتی با عملکرد اقتصادی است. وودهاوس[۵] ]۹۶[ در بررسی ارتباط میان سرمایه اجتماعی و توسعه اقتصادی در کشور استرالیا، شاخص های مختلفی از جمله: نسبت جمعیت با تحصیلات عالی، نسبت جمعیتی که در سنین کمتر از ۱۵ سال مدرسه را ترک کردند، نرخ بیکاری قشر جوان، نسبت جمعیت با ۶۵ سال سن و بیشتر، نسبت خانوارها با دو یا چند وسیله نقلیه و… را به عنوان خصوصیات اجتماعی - اقتصادی نمونه مورد مطالعه خود معرفی کرده است. او همچنین جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی مجموعه ای از ۳۸ شاخص در قالب همکاری های غیررسمی، سرمایه اجتماعی در سطح خانواده، تعاملات اجتماعی، میزان اعتماد و سرمایه اجتماعی کاری را به گرفته است.

بر اساس جورنسکوف و تینگارد[۶] ]۹۷[ شاخص هایی مانند اعتماد، شاخص فساد، آزادی اقتصادی، نسبت عضویت های داوطلبانه و… می توانند جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی به کار روند. هانگ و همکاران[۷] ]۹۸[ با بهره گرفتن از داده های مطالعات بهداشت و بازنشستگی ( HRS ) تحت نظر دانشگاه میشیگان، جهت اندازه گیری سرمایه اجتماعی در خانوارهای مورد مطالعه، از سه متغیر مصنوعی اساسی در خصوص شناخت همسایگان، دیدار از همسایگان و نیز حضور در کلیسا استفاده کرده اند. موسایی و همکاران[۸] ]۹۹[  با به کارگیری یک پرسشنامه و طرح مواردی مانند اتکا به دیگران، اهمیت دوستان، اعتماد به افراد دیگر، عضویت در سازمان های هنری و ورزشی، زیست محیطی و ورزشی، اهدای خون، اهمیت مذهب، کمک به غریبه ها، وضعیت تاهل و میزان داوطلب شدن افراد به اندازه گیری متغیر سرمایه اجتماعی پرداخته اند. دونگ و همکاران[۹] ]۱۰۰[ در مطالعه خود از سه شاخص نماینده سرمایه اجتماعی بهره برده اند: نسبت مجموع وام ها و ضمانت های اعطا شده توسط شرکت به جناح های مرتبط بر کل دارایی، نسبت مجموع وام های دریافتی شرکت از جناح های مرتبط بر کل دارایی، نسبت شهرت و دارایی های نامشهود شرکت بر کل دارایی.

[۱] Durlauf

[۲] Berggren et al

[۳] Dearmon & Grier

[۴] Krishna & Uphoff

[۵] Woodhouse

[۶] Bjørnskov & Tinggaard Svendsen

[۷] Hong et al

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-03-01] [ 01:07:00 ب.ظ ]




 

۱-۲-۱-۲) مقدمه

 

مفهوم توسعه مالی پس از طرح مفهوم سرکوب مالی در دهه هفتاد، مورد توجه بیشتری قرار گرفته است ]۳۱[. نظریات پایه توسعه مالی که معمولاً تصور می‌گردد تحت تاثیر نظریات شومپتر[۱] ]۱۲۲[ قرار دارد، توسعه نهادهای مالی و نقش کلیدی خدمات مالی را علت رشد و توسعه اقتصادی می دانند. علاوه بر این اقتصاددانان دیگری نظیر گلداسمیت[۲] ]۱۰۱[، مک کینون[۳] ]۱۰۲[، شاو[۴] ]۱۰۳[، روور[۵] ]۱۰۴[، کینگ و لوین[۶] ]۱۰۵[ و لوین و زروس[۷] ]۱۰۶[ پیشتر بر نقش توسعه بازارهای مالی به عنوان علت رشد در اقتصاد تاکید نموده‌اند. همچنین لوین و زروس در مقاله‌ خود معنا‌داری اثر توسعه بازار سهام بر رشد اقتصادی را مورد تاکید قرار می‌دهند. مک کینون و شاو بر پایه مطالعات شومپتر نظریه آزادسازی مالی را مطرح کردند. آنان در این نظریه بر این باورند که حذف محدودیت های دولتی بر سیستم بانکی، باعث افزایش کمیت و کیفیت سرمایه گذاری می شود. آن ها معتقدند که آزادسازی از محدودیت هایی همچون سقف نرخ بهره، ذخیره قانونی بالا و برنامه های اعتبارات گزینشی، توسعه اقتصادی را تسهیل می نماید.

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

توسعه مالی یکی از کلیدهای بالقوه دست یابی به رشد بلندمدت اقتصادی است. توسعه مالی در صورتی می تواند منجر به رشد اقتصادی شود که بتواند زمینه مناسب جهت تخصیص بهینه منابع را فراهم ساخته و سبب افزایش کارایی سرمایه شود. رشد غیرتورمی بلندمدت اقتصادی، افزایش تولید و اشتغال، نیازمند تجهیز منابع مالی و تخصیص بهینه آن ها در اقتصاد ملی است و این مهم با کمک بازارهای مالی سازمان یافته و متشکل و کارآمد که در آن تنوع ابزارهای مالی، ایجاد فضای رقابتی و شفافیت اطلاعات وجود دارد میسر خواهد بود، زیرا کارآمدی بازار مالی مستلزم روان سازی معاملات و افزایش نقدینگی و فراهم نمودن شرایط مدیریت ریسک است. و این مهم می بایست درتدوین سیاست های کلان اقتصادی که توسعه مالی را هدف دارد مورد توجه سیاست گذاران قرار گیرد ]۳۲[.

قسمت عمده ای از پژوهش های نظری و تجربی صورت گرفته پیرامون توسعه مالی، به بررسی ارتباط آن با رشد اقتصادی اختصاص دارد. به عنوان نمونه فرای[۸] ]۱۰۷[، دی گریگوریو[۹] ]۱۰۸[، بیم و کالومیریس[۱۰] ]۱۰۹[، واچل[۱۱] ]۱۱۰[، اشپایگل[۱۲] ]۱۱۱[، لیهی و همکاران[۱۳] ]۱۱۲[، برگلوف و بولتون[۱۴] ]۱۱۳[، فینک و همکاران[۱۵] ]۱۱۴[ و… همگی در مطالعات خود به بحث پیرامون ارتباط این دو متغیر پرداخته و نشان دادند ارتباط معناداری بین توسعه مالی و رشد اقتصادی وجود دارد. در دیدگاهی کلی، نگرش ساده به بازارهای مالی سبب شده است که برخی افراد آن را تنها برد و باخت ناشی از نوسانات قیمت دارایی های مالی بدانند، در حالی که تاثیر ساختار مالی بر ساختار اقتصادی آنچنان مهم است که امروزه بدون داشتن یک بخش مالی کارا، رشد اقتصادی محقق نمی گردد ]۳۳[.

عکس مرتبط با اقتصاد

با توسعه مالی مطلوب می توان انتظار داشت که نتایج زیر حاصل گردد: ۱- گزینش بهترین طرح های سرمایه گذاری ۲- تامین مالی اجرای طرح های بزرگ از طریق تجهیز منابع کوچک ۳- تنوع و گسترش ابزارهای مالی که مبتنی بر ریسک مشخص ارائه گردد ۴- امکان دریافت پاداش نوآورانه برای کسانی که روش های جدید تولید را تجربه می کنند ]۳۱[.

 

۲-۲-۱-۲) تعریف توسعه مالی

 

توسعه مالی یک مفهوم چند وجهی است که علاوه بر توسعه بخش بانکی، ابعاد دیگری چون توسعه بخش مالی غیربانکی، توسعه بخش پولی و سیاست گذاری پولی، مقررات و نظارت بانکی، باز بودن بخش مالی و محیط نهادی را در بر می گیرد ]۳۲[. توسعه مالی در حقیقت توسعه نظام مالی شامل بازارها، نهادها و ابزارهای مالی می باشند. بخش مالی روی دوم سکه اقتصاد است که در واقع مکمل بخش حقیقی اقتصاد است. عملکرد بهینه نظام اقتصادی در جامعه، منوط به وجود دو بخش حقیقی و مالی کارا، مکمل، قدرتمند و تحت نظارت است. فعالیت این دو بخش در کنار همدیگر شرط لازم و کافی برای یک نظام اقتصادی مطلوب محسوب می شود به طوری که نارسایی در یکی از این دو بخش، بر کارکرد بخش های دیگر اثر منفی خواهد گذاشت. بنابراین، تعادل با ثبات و بلندمدت هر نظام اقتصادی هنگامی بدست می آید که دو بخش مذکور با ارتباطات درونی خویش در شرایط تعادلی و کارا عمل کنند ]۳۴[.

توسعه مالی به وضعیتی اطلاق می شود که در آن ارائه خدمات مالی توسط موسسات مالی افزایش می یابد و همه افراد جامعه از یک انتخاب وسیع از خدمات بهره مند شوند ]۳۵[. سازمان ملل نیز در گزارش سال ۱۹۹۸ توسعه مالی را فرایند طولانی مدت ساخت نهادهایی می داند که پایه های اطلاعاتی و ظرفیت های تحلیل سیستم مالی را تعمیق می بخشند و همچنین قدرت نفوذ نهادهای مالی را با خلق ارزش در درون آنها و از طریق گسترده تر کردن ابزارها، توافق ها و قراردادها، در پاسخ به تغییرات محیطی و نیازهای بنگاه ها، خانوارها و دیگر عاملان اقتصادی افزایش دهد.

بر اساس مطالعه صندوق بین المللی پول، توسعه مالی مفهومی است جامع که در شش بعد مختلف تعریف می گردد: ۱- توسعه بخش بانکی ٢- توسعه بخش مالی غیربانکی ٣- توسعه بخش پولی و سیاست گذاری پولی ۴- مقررات و نظارت بانکی ۵- باز بودن بخش مالی ۶- محیط نهادی.

توسعه بخش بانکی: در اکثر نظام های اقتصادی، بانک ها مرکز سیستم مالی و پرداخت ها بوده و نقش مهمی در فرایند تجهیز پس انداز، شناسایی فرصت های سرمایه گذاری و متنوع سازی ریسک ایفا می کنند. از این رو اندازه، ساختار و کارایی بخش بانکی به عنوان یک بعد مستقل توسعه مالی مورد توجه است. سود دهی بانک ها، اعتبارات پرداختی و دسترسی آسان بخش خصوصی به اعتبارات بانکی از این بعد مورد بررسی قرار می گیرد. بر پایه مطالعات انجام شده، فعالیت بانک ها در فضای رقابتی شامل مداخله کمتر دولت، تمرکز کمتر بازار و امکان بیشتر ورود بانک های خارجی کارایی و رشد بیشتری خواهد داشت.

توسعه بخش مالی غیربانکی: تحولات بخش مالی غیربانکی، توسعه منابع سرمایه ای و خدمات مالی جایگزین را مورد بررسی قرار می دهد. این بخش بازارهای سهام، موسسه های مالی رهنی و اجاره ای، بازارهای اوراق بهادار، شرکتهای بیمه و صندوق های بازنشستگی را در بر می گیرد. تنوع محصولات و بازارهای متنوع در این بخش ضمن ایجاد زمینه تحول در وظایف سیستم، بنگاه ها و خانوارها را قادر می سازد تا تامین مالی خود را از نظر هزینه به گونه ای کارا بهبود بخشند، منابع مالی را تجهیز کنند، بر مدیریت بخش مالی نظارت داشته باشند و ریسک ها را توزیع نمایند.

توسعه بخش پولی و سیاست گذاری پولی: در این بعد علاوه بر شاخص عمق مالی، حدود استفاده دولت ها از ابزارهای سیاست پولی غیرمستقیم، نرخ بهره، کارایی نهاد سیاست گذار پولی و همچنین سهمیه بندی اعتبارات مورد بررسی قرار می گیرد.

مقررات و نظارت بانکی: به دلیل وجود اطلاعات نامتقارن و همچنین شکست بازار در مبادلات مالی، کنترل و نظارت مناسب از جنبه های مهم توسعه مالی به شمار می آیند. مقامات مالی برای اطمینان از منافع سپرده گذاران در نظام بانکی از فساد جلوگیری می کنند. نظارت دقیق بانک ها، میزان استقلال بانک مرکزی و شفافیت اطلاعات مالی و پولی در این بعد از توسعه مالی اندازه گیری می شود.

باز بودن بخش مالی: جنبه دیگر توسعه مالی، رتبه و جایگاه نظام مالی داخلی در جابه جایی فرا مرزی منابع مالی است. باز بودن بازارهای مالی بر روی ورود و خروج سرمایه، رژیم های ارزی مناسب و محدودیت های مبادلات دارایی های مالی یا ابزارهای ارزی خارجیان و افراد مقیم در این بعد مورد بررسی قرار می گیرد.

محیط نهادی: فضای قانونی و سیاسی نقش تعیین کننده ای در کیفیت خدماتی که موسسات مالی ارائه می دهند دارد. برای نمونه در برخی از کشورهای در حال توسعه، بانک ها تمایل چندانی به افزایش وام ندارند، زیرا سیستم قضایی ناکارا یا نهادهای سیاسی و اداری فاسد مانع بازپرداخت مناسب وام می گردند. کیفیت نهادهای قانونی، حقوق مالکیت، کیفیت دیوانسالاری و مسئولیت پذیری دولت بر عملکرد سیستم مالی تاثیرگذارند. بدین منظور محیط نهادی به عنوان یکی از ابعاد توسعه مالی مدنظر قرار می گیرد. بنابراین توسعه مالی تنها با توسعه در ابعاد بانکی، مالی و پولی حاصل نمی شود و به درجه توسعه یافتگی از حیث مقررات و نظارت بانکی، درجه باز بودن بازار مالی و محیط نهادی جامعه نیز بستگی دارد ]۳۲[.

یکی از تعاریف دیگر در خصوص توسعه بخش مالی عبارت است از حرکت به سوی یکپارچگی بازارهای مالی ]۳۶[. برخی دیگر نیز توسعه مالی را به عنوان بهبود در کمیت، کیفیت و کارایی خدمات واسطه های مالی در نظر گرفته اند ]۶۰[ و برخی نیز معتقدند توسعه مالی زمانی اتفاق می افتد که ابزارهای مالی، بازارها و واسطه های مالی، موجب بهبود اطلاعات، اقدامات و هزینه های مبادلات شوند ]۱۱۵[.

 

۳-۲-۱-۲) اهمیت و کارکردهای توسعه مالی

 

برای نخستین بار باگات[۱۶] ]۱۲۱[ استدلال کرده است که سیستم مالی نقش کلیدی در آغاز صنعتی شدن در انگلستان ایفا کرده است. بنابراین، توسعه واسطه های مالی، رشد اقتصادی را در پی داشته است. شومپتر ]۱۲۲[ نیز نقش واسطه های مالی در توسعه اقتصادی را مطرح کرد. وی توضیح داد که رابطه این دو متغیر از نوع رهبری عرضه است به این معنا که نوآوری در فناوری، نیروی محرکه رشد اقتصادی بلندمدت است. دلیل اصلی این نوآوری ها، حمایت بخش مالی است که منابع مالی لازم را در اختیار بخش کارآفرین قرار می دهد. به عقیده هیکس[۱۷] ]۱۲۳[ نیز سیستم مالی از طریق تجهیز سرمایه برای طرح های بزرگ، در آغاز انقلاب صنعتی نقش حیاتی داشته است. استیگلیتز[۱۸] ]۱۲۴[ بازارهای مالی را مغز سیستم اقتصادی و کانون اصلی تصمیم گیری می داند و به نظر وی چنانچه این بازارها با شکست و نارسایی مواجه شوند، عملکرد کل سیستم اقتصادی آسیب خواهد دید.

دادگر و نظری ]۳۲[ اهمیت توجه به توسعه مالی را اینگونه عنوان می کنند: یکی از عواملی که در جهت دستیابی به هدف رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی می تواند نقش اساسی ایفا کند، توسعه بخش مالی کشور است. بخش مالی از بازارهای گوناگونی شامل بازار پول و سرمایه تشکیل شده است. اهمیت توسعه بخش مالی کشور از آن جا نشات می گیرد که بخش مالی کارآمد، نقشی اساسی در تجهیز منابع مالی برای سرمایه گذاری، تشویق ورود و تجهیز سرمایه خارجی و بهینه سازی ساز و کار تخصیص منابع ایفا می کند. نظام مالی تحدید شده با کنترل های بیش از حد همراه است. آزادسازی مالی، با تحقق توسعه مالی و تعمیق مالی موجبات آمادگی بازارهای مالی داخلی را برای رقابت با بازارهای مالی خارجی ( چه در داخل و چه در خارج از کشور ) در صورت گشایش متقابل بازارهای مالی داخلی و خارجی به روی یکدیگر، فراهم می آورد. آزادسازی مالی، تمامی اجزای نظام مالی ( اعم از بازارهای مالی، نهادهای مالی و سیاست های پولی، مالی و ارزی ) را در برمی گیرد. البته برای اجرای آزادسازی مالی راهبرد بهینه منحصر به فردی وجود ندارد و کشورها می توانند با توجه به سایر ابعاد اقتصادی خود الگوی مناسب خود را بازسازی کنند.

برخی از اقتصاددانان کندی رشد اقتصادی در برخی از کشورهای در حال توسعه را به ناکارآمدی و توسعه نیافتگی بخش مالی نسبت می دهند و اصلاحات نظام مند این بخش را برای دستیابی به رشد اقتصادی سریع تر توصیه می کنند ]۳۸[. رشد پایدار اقتصادی از گذشته به عنوان هدف اصلی بیشتر برنامه های توسعه اقتصادی کشورها مطرح بوده است. دستیابی به نرخ های رشد بالا، مانند نرخ رشد ۸٫۵ درصد تولید ناخالص داخلی در منطقه آسیای شرقی و اقیانوسیه در دهه نود موجب شد تا در کنار عوامل مرسوم نیروی کار و سرمایه در تابع تولید کلاسیک، سایر عوامل مؤثر بر رشد اقتصادی نیز در چارچوب نسل اول مدل های رشد درونزا، مورد توجه اقتصاددانان قرار گیرد و به همین دلیل نسل دوم مدل های رشد درونزا، به نقش توسعه بازارهای مالی در رشد اقتصادی تاکید دارند ]۱۳[.

نظام مالی شامل بازارهای سهام، بانک ها و صندوق های مشترک سرمایه گذاری از طریق افزایش کارایی منابع مورد استفاده بر رشد اقتصادی تاثیرگذراند. این تاثیر از دو کانال قابل ردیابی است: نخست اینکه بازارهای مالی موجب تقسیم بهینه منابع تخصیص یافته به بنگاه ها شده و از این طریق موجب رشد سریع تر فن آوری و سرمایه انسانی به کار رفته در آن ها می شود. دوم آنکه نظام مالی موجب از بین بردن نقدینگی های زائد بنگاه ها شده و از طریق تولید سرمایه انسانی موجب رشد بیشتر اقتصادی می گردد ]۱۲۵[. توسعه بخش غیربانکی در بازارهای مالی همانند بازارهای خدمات و تولیدات مالی منبع دیگری از انواع سرمایه می باشد. این بخش شامل بازار سهام، موسسات مالی مسکن، بازارهای اوراق قرضه شرکت ها، شرکت های بیمه، صندوق های مشترک و صندوق های بازنشستگی می باشد. هر یک از این اجزا تنوعی از محصولات و بازارها را شامل شده و به سیستم مالی اجازه می دهد تا کارکردهای مناسبی از خود نشان دهد ]۵۸[. پژوهش های صورت گرفته در بازارهای سهام نشان داده است که بازارهای سهام کارا، مکمل مهمی برای توسعه مالی در بخش بانکی نیز می باشند. مطالعات افرادی چون لوین و زروس ]۱۲۶[، دمیرگوک کانت و همکاران[۱۹] ]۱۱۹[ و لوین ]۱۲۷[  گواه این مدعا است.

بنین و واچل[۲۰] ]۱۲۸[ دسترسی به بازارهای سرمایه را یکی از مهم ترین راه های تامین مالی بنگاه ها در کشورهای در حال توسعه می دانند. لینچ[۲۱] ]۱۲۹[ نیز کلید اصلی توسعه مالی در اقتصاد های عقب مانده را توسعه بازارهای مالی می داند و عنوان می دارد به دلیل عدم توجه مناسب به توسعه بازارهای مالی بسیاری از پروژه ها در این جوامع ناکارآمد و یا دارای بازدهی منفی می باشند.

توسعه بخش های مالی در یک اقتصاد فواید و کارکردهای دیگری نیز دارد. یک سیستم مالی اطلاعات مناسبی در خصوص تخصیص مناسب سرمایه ها به دست می دهد، زمینه را برای نظارت بر سرمایه گذاری و اعمال حاکمیت شرکتی پس از تامین مالی فراهم می سازد، تجارت، تنوع سازی و مدیریت ریسک را بهبود می بخشد و نیز مبادله کالاها و خدمات را آسان می سازد. تمامی این کارکردهای سیستم مالی ممکن است بر پس اندازها، تصمیمات سرمایه گذاری و در نتیجه رشد اقتصادی اثرگذار باشد ]۱۱۵[.

نظام مالی به صورت عمده وظایفی را به عهده دارد که اجرای صحیح آن ها، تخصیص کارای منابع را به دنبال خواهد داشت. نظام مالی در مرکز تقاطع پس انداز کنندگان و استفاده کنندگان نهایی از وجوه موجود در اقتصاد قرار دارد. به عنوان واسطه این وجوه، نظام مالی پنج وظیفه اصلی زیر را به انجام می رساند:

۱- واسطه های مالی، وظیفه خطیر و پرهزینه و زمان بر ارزیابی بنگاه ها، مدیران و طرح ها را انجام می دهند. به عنوان مثال بانک ها ریسک اعتباری و جریان احتمالی درآمدهای آتی بنگاه را ارزیابی می کنند. بانک های تجاری، شرکت های سرمایه گذاری و بانک های سرمایه گذاری، وضعیت رشد بلندمدت بنگاه ها و تولیدات را مورد بررسی قرار می دهند. آن نظام مالی که در ارزیابی بنگاه ها، مدیران و طرح ها بهتر عمل کند، شانس بیشتری برای تشخیص بهترین سرمایه گذاری ها از محل پس انداز جامعه را دارد ]۸[.

۲- نظام مالی، اقدام به تجهیز منابع از پس اندازهای کوچک و پراکنده برای هدایت به سمت بنگاه ها و طرح هایی که قبلاً به عنوان بهترین شناخته شده اند می کند. بسیاری از طرح ها به سرمایه گذاری اولیه کلانی نیاز دارند و برخی از آن ها نیز از صرفه جویی های اقتصادی در مقیاس سود می جویند. در نتیجه، ضروری است که منابع هنگفت سرمایه به طرح های دارای صرفه جویی های اقتصادی اختصاص یابد تا بهترین تخصیص سرمایه حاصل گردد. آن نظام مالی که در تجهیز منابع بهتر عمل کند، مجموعه طرح های در دسترس و ممکن الاجرای اقتصاد را گسترده تر می سازد ]۳۹[.

۳- واسطه های مالی و مشارکت کنندگان در بازارهای مالی، زمینه اداره و کنترل شرکتی بنگاه ها و مدیران را فراهم می سازند. واسطه های مالی به ایجاد این اطمینان که مدیران در جهت منافع سهام داران و بستانکاران بنگاه تلاش می کنند، یاری می رسانند. بدون چنین اداره و کنترلی، احتمال اینکه مدیران از منابع بنگاه در جهت منافع و اهداف شخصی استفاده کنند، زیاد است ]۱۳۰[.

۴- نظام مالی، تجارت و مبادله را تسهیل می کند. در نازل ترین سطح، پول به عنوان یکی از ابزارهای نظام مالی، نیاز به مبادله پایاپای را به حداقل می رساند، هزینه مبادله را کاهش می دهد، تجارت را تشویق می کند و تخصص را بر می انگیزد. در سطحی پیچیده تر، چک کارت های اعتباری و سیستم پرداخت و تسویه، شمار زیادی از فعالیت های اقتصادی را تسهیل می سازند ]۱۱۵[.

۵- نظام مالی ، ریسک را قیمت گذاری کرده و مکانیسم های ادغام، اصلاح و مبادله آن را فراهم می آورد. به کارگیری اخیر انواع اختیارات و قراردادهای آتی یا معاملات سلف به منظور مهار ریسک های نرخ بهره و پایه ای تر موسسات مالی، سررسید دارایی ها و بدهی ها را برای جلب رضایت پس انداز کنندگان و سرمایه گذاران تغییر می دهد. اوراقی که برای تجارت، بیشترین فایده را در بردارند مانند اوراق سهام و قرضه، ممکن است درجه نقدینگی و مقدار ریسکی که مورد نظر پس انداز کنندگان است را دارا نباشند .در این موارد واسطه های مالی، ابزارهای مالی فوق را با خواست و نیاز مشتریان تطبیق می دهند و به این وسیله به مدیریت ریسک می پردازند ]۱۳۱[.

لوین ]۱۳۲[ انتقال پس اندازها، تخصیص منابع، اعمال کنترل شرکتی، تسهیل مدیریت ریسک و سهولت بخشیدن به تجارت کالاها، خدمات و قراردادها را از کارکردهای اصلی هر نظام مالی می داند.

برومند ]۴۰[ مزایای زیر را برای بازارهای مالی برمی شمرد: ١- در شرایط رونق بازارهای مالی، جریانی از بازار پول به طرف بازار سرمایه به وجود می آید. ۲- بازارهای مالی در صورت عملکرد درست، می توانند اثر مثبت و قابل ملاحظه ای بر روی متغیرهای کلان اقتصادی داشته باشند. توسعه بازارهای مالی، نقش بسزایی در فرایند رشد اقتصادی هر کشوری دارد، زیرا بازارهای مالی کارآمد و مناسب، امکان جمع آوری و هدایت پس اندازها از منابع مختلف را به سمت فعالیت های تولیدی فراهم می کنند. ۳- بازار مالی، سرمایه ها را برای سرمایه گذاری در فن آوری بسیج می کند. بازارهای مالی این امکان را فراهم می سازند تا با عرضه سهام شرکت در بازار بورس و یا عقد قرارداد با بانک های سرمایه گذار، منابع مالی مورد نیاز خود را تامین کرده، در عوض سرمایه گذاران را در عواید مالی پروژه خود سهیم کنند. بازارهای مالی، از یک طرف با تامین پول مورد نیاز کارآفرین به رشد فن آوری و تجاری شدن ایده او کمک کرده، از طرف دیگر تشویق کننده ای برای سرمایه گذاران کوچک، برای سرمایه گذاری در فرصت های گوناگون هستند. ۴- بازارهای مالی در زمینه فرصت های سرمایه گذاری، اطلاعات ایجاد می کنند. ۵- بازارهای مالی نقش قوی نظارتی برای شرکت های بزرگ فراهم می سازند. بهای سهام یک شرکت، شاخصی است که رابطه تنگاتنگی با ارزش بنیادی شرکت دارد. بنابراین عملکرد مدیریت شرکت، به سرعت خود را در بهای سهام شرکت منعکس می کند. بازارهای مالی با عمومی کردن اطلاعات، تشویق شرکت های موفق و تنبیه شرکت های زیانده، نقش نظارتی قابل توجهی را ایفا می کنند که موثرتر از بسیاری سیستم های نظارت بوروکراتیک عمل می کنند. با توجه به عدم تقارن های اطلاعاتی که در بازارهای مالی وجود دارد و باعث می شود تا موسسات وام دهنده اطلاعات کافی از کیفیت شرکت وام گیرنده نداشته باشند، این نقش بازارهای مالی تاثیر مهمی در کاهش شکست های بازار در بخش وام و اعتبارات ایفا می کند. ۶- بازارهای مالی، ریسک سرمایه گذاری را تقسیم می کنند. اگر سرمایه گذاران مجبور باشند که خودشان در پروژه ها سرمایه گذاری کنند، قدرت تنوع سازی آن ها به شدت کاهش می یابد. حال آن که نقدشوندگی بالاتر در بازار سهام و امکان خرید سبد متنوعی از سهام، این امکان را فراهم می سازد تا سرمایه گذاران خود را در برابر ریسک شرکتی، مصون کنند. این ویژگی تمایل برای سرمایه گذاری در پروژه های مرتبط با توسعه فن آوری یا محصولات نوآورانه را که به گونه ای طبیعی با ریسک بالا همراه هستند افزایش داده، در نهایت به رشد فن آوری در جامعه کمک می کند. از طرف دیگر نهادهای مالی که ماهیت بین نسلی دارند ( مثل صندوق های بازنشستگی ) این امکان را فراهم می کنند تا ریسک های ناشی از تحولات اقتصاد کلان که ممکن است تأثیرات منفی روی یک نسل خاص برجای گذارد، به یک نسل ویژه منتقل نشود و بدین گونه تمامی نسل ها از جریان مالی هموارتری برخوردار شوند.

دادگر و نظری ]۳۲[ نیز کارکردهای بالقوه بازارهای مالی را در موارد زیر عنوان می دارند: ۱- انتقال وجوه مازاد خانوارهای علاقه مند به سرمایه گذاری به افراد یا مؤسسات نیازمند به وجوه ٢- تجهیز بیشتر پس انداز ٣- تخصیص بهینه سرمایه ۴- افزایش نقدینگی و کاهش ریسک مربوط به آن ۵- ایجاد شرایط برای مدیریت ریسک.

لوین ]۱۳۳[ نشان می دهد که بازار سهام به مدیریت نقدینگی و بهره وری کمک می کند و در نتیجه، سبب افزایش رشد اقتصادی می گردد. مشخصاً، بازار سهام موجب می شود افراد از طریق تنوع بخشی در سبد دارایی به کاهش ریسک مبادرت نمایند که در این شرایط، سهم منابع تخصیص یافته به بنگاه ها و به تبع آن رشد اقتصادی افزایش خواهد یافت.

Efficiency بهره وری

به عقیده بنسیونگا و اسمیت[۲۲] ]۱۳۴[ اقتصاد دارای واسطه های مالی می تواند پس انداز غیرکارآمدش را کاهش دهد و از تخصیص نامناسب وجوه سرمایه گذاری جلوگیری کند. در این چارچوب، واسطه های مالی موجب تغییر ترکیب پس اندازها به نفع انباشت سرمایه شده و بنابراین، سبب تسریع رشد اقتصادی می شوند. سنت پل[۲۳] ]۱۳۵[ نیز نشان می دهد که بازارهای مالی کاراتر موجب بهبود کیفیت سرمایه گذاری و تسریع رشد اقتصادی می شوند و بر اساس مطالعه کینگ و لوین ]۱۳۶[، توسعه مالی موجب می شود بهترین طرح های سرمایه گذاری انتخاب شود و اجرای طرح های بزرگ از طریق تجهیز منابع کوچک تامین مالی گردد، ابزارهای مالی تنوع و گسترش یابد و امکان دریافت پاداش نوآوری برای روش های جدید فراهم گردد. بدین ترتیب، توسعه مالی از طریق ایجاد و گسترش نهادها، ابزارها و بازارهای مالی به فرایند سرمایه گذاری و رشد اقتصادی کمک می کند. همچنین، واسطه های مالی با انتقال پس اندازهای داخلی و خارجی به بنگاه های سرمایه گذار و استفاده کارا از منابع مالی، بر فرایند سرمایه گذاری و رشد اقتصادی موثر هستند.

 

[۱] Schumpeter

[۲] Goldsmith

[۳] Mc Kinnon

[۴] Shaw

[۵] Rover

[۶] King & Levine

[۷] Levine & Zervos

[۸] Fry

[۹] De Gregorio

[۱۰] Beim & Calomiris

[۱۱] Wachtel

[۱۲] Spiegel

[۱۳] Leahy et al

[۱۴] Berglof & Bolton

[۱۵] Fink et al

[۱۶] Bagehot

[۱۷] Hicks

[۱۸] Stiglitz

[۱۹] Demirguc-Kunt et al

[۲۰] Bonin & Wachtel

[۲۱] Lynch

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:06:00 ب.ظ ]




 

کمیجانی و همکاران ]۱۳[ برای شناسایی عوامل موثر بر توسعه مالی و همچنین تعیین سطح آن، شاخص های زیر را پیشنهاد داده اند:

۱- از عوامل مؤثر بر توسعه مالی، شاخص های کنترلی اقتصاد، مانند شاخص نرخ تورم و درآمد سرانه پیشنهاد می شود. در مکتب فکری اقتصاد نئوکلاسیک نیز این متغیرها مورد توجه قرار گرفته است. معناداری تاثیر این شاخص ها بر توسعه مالی، شاخص های بازار سهام در مطالعه چین و آیتو ]۱۳۷و۱۲۰[ و شاخص های بخش بانکی، در پژوهش کمیجانی و پوررستمی ]۴۱[ رد نشده است.

۲- نحوه و شرایط محیطی انعقاد قراردادها و نهادهای اعمال مدیریت و حکمرانی نیز از عوامل موثر بر توسعه مالی اند. اثرگذاری معنادار برخی از این شاخص ها با توجه به مطالعات تجربی، مانند مطالعه دمیرگوک کانت و همکاران ]۱۳۸[ در مورد توسعه بازار مالی، رد نشده است. بنابراین، به نظر می رسد که برنامه ریزی برای جمع آوری آمار و اطلاعات و محاسبه شاخص هایی از این نوع باید در الویت های کار نهادهای ذیربط قرار گیرد. هر چند برخی مطالعات اخیر، مانند برنامه ارزیابی که به صورت مشترک توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول انجام شده است امکان محاسبه برخی شاخص ها در این سطح را برای برخی از کشورهای مشارکت کننده میسر ساخته است، اما مقایسه گروه های مختلف کشورها و همچنین بررسی روند تغییرات این شاخص ها مستلزم توسعه برنامه یاد شده و همچنین تکرار ارزیابی های فوق در دوره های زمانی معین است.

۳- سطح دیگر این عوامل، سطح پایداری پدیده های اجتماعی است و به نهادهای غیررسمی مانند فرهنگ ها، مذهب و موارد دیگر بر می گردد. بررسی تاثیر این سطح از پدیده های اجتماعی بر توسعه مالی، با توجه به آثار آن ها بر تصمیم گیری های مالی، لازم و ضروری به نظر می رسد. متاسفانه، نبود اطلاعات  لازم برای محاسبه شاخص های این سطح، بررسی تجربی را محدود می نماید، اما احصاء برخی شاخص ها در این سطح، لازم و ضروری به نظر می رسد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

صمدی ]۳۵[ در تشریح عوامل موثر بر توسعه مالی، عوامل موثر بر بازارهای مالی را به دو دسته عوامل عمده اقتصادی ( مانند: رشد اقتصادی، تورم، بیمه، اعتبارات، درجه باز بودن اقتصاد، آزاد سازی حساب سرمایه و… ) عوامل غیراقتصادی ( مانند: عوامل نهادی از جلمه وضعیت سرمایه اجتماعی، حقوق مالکیت، وضعیت نظام حقوقی، فشارهای سیاسی و… ) تقسیم بندی می کند.

عکس مرتبط با اقتصاد

اخباری ]۳۶[ نیز تورم را مانع توسعه بخش مالی و منجر به سرکوب مالی می داند. تورم بالا مانع از انعقاد قراردادهای مالی بلندمدت می شود و واسطه های مالی تمایل می یابند تا پورتفویی با ویژگی نقدشوندگی بالا را نگهداری کنند. از این رو، در یک محیط تورمی، واسطه های مالی علاقه کمتری برای تامین مالی بلندمدت برای تشکیل سرمایه و رشد دارند. همچنین قرض دهندگان و قرض گیرندگان تمایل اندکی برای وارد شدن به قراردادهای اسمی بلندمدت دارند. تورم بالا اغلب با شکل های مختلفی از سرکوب مالی مرتبط است به طوری که دولت ها اقداماتی را برای محافظت از بخش های مشخصی از اقتصاد صورت می دهند. بوید و همکاران[۱] ]۱۴۰[ به طور تجربی اثرات تورم بر توسعه بخش مالی را مورد بررسی قرار دادند و نتیجه گرفتند اقتصادهای با نرخ تورم بالاتر، بازار بانکی و بازار اوراق بهادار کوچک، غیرکارا و کم فعالیت تری دارند. ساختار سیاسی نیز از دیگر عوامل تاثیرگذار بر توسعه مالی برشمرده شده اند و راجان و زینگیلز ]۱۳۹[ در مطالعه خود به بررسی تاثیر ساختار سیاسی بر حفاظت از حقوق سرمایه گذاران پرداخته اند.

تقوی و خلیلی عراقی ]۴۲[ در مقاله ای با بهره گرفتن از روش تصمیم گیری گروهی ( دلفی ) عوامل موثر بر سرکوب مالی را شناسایی کرده و سپس با بهره گرفتن از روش دیماتل سلسله مراتب اثرگذاری آن ها را مشخص کرده اند. در مطالعه مذکور بیان شده که ۱۰ شاخص اثرگذار بر سرکوب مالی در اقتصاد ایران عبارتند از:

۱- حقوق شهروندی ۲- اقتصاد وابسته به نفت ۳- پاسخگویی ۴- انضباط مالی ۵- کارایی نهادی ۶- امنیت غیرنظامی ( سیاسی، اجتماعی، زیست محیطی، قضایی، فرهنگی و… ) ۷- فساد اداری ۸- محدود بودن بازار پول و بازار سرمایه ۹- ناکارآمدی خصوصی سازی ۱۰– رانت جویی

حشمتی مولایی ]۳۱[ تصدی گری دولت در بخش حقیقی اقتصاد، عدم استقلال بانک مرکزی، عدم به کارگیری سیاست های پولی مناسب توسط بانک مرکزی، عدم تجدید نظر در تعریف سنتی ربا، ناموفق بودن نظام بانکی در جذب سپرده های مدت دار به دلیل عدم استفاده از نرخ بهره مناسب، تامین کسری بودجه دولت با استقراض از بانک مرکزی و عدم بهبود روش های مدیریت را از جمله عوامل مهم تاثیرگذار بر عدم توسعه یافتگی بخش مالی می داند.

استالز و ویلیامسون[۲] ]۱۴۱[ به نقش تفاوت های فرهنگی بر توسعه بخش مالی تاکید کرده اند. آنها شواهدی را ارائه داده اند که فرهنگ کشورها از طریق تغییر در حمایت و اجرای قانون حقوق سرمایه گذاران، توسعه بخش مالی را متاثر می سازد. دتراگیاچ و همکاران[۳] ]۱۴۲[ در بررسی روی نظام های مالی در کشورها با درآمد سرانه پایین نشان دادند ناپایداری سیاسی و فساد تاثیر منفی عمده ای بر سطح توسعه مالی این کشورها داشته است. آدودا و همکاران[۴] ]۱۴۳[ نیز کیفیت عوامل نهادی مانند امور قانونی و اداری، پاسخگویی مردم سالارانه و شاخص فساد را از مهم ترین عوامل تعیین کننده توسعه مالی در بازار سهام دانسته اند.

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

 

۵-۲-۱-۲) نظام مالی ایران

 

بازار مالی در ایران به دو بخش عمده بازار سرمایه و بازار پول تقسیم می شود. بازار سرمایه به نوبه خود به دو بازار اولیه و ثانویه تقسیم می شود. در بازار اولیه تشکیل سرمایه صورت می گیرد و سهام منتشر شده برای اولین بار معامله می شود. در بازار ثانویه اوراق بهاداری که در بازار اولیه فروخته شده اند مورد داد و ستد قرار می گیرد.

بازار پول شامل نهادهای متعدد پولی می باشد. در کشورهای در حال توسعه، بانک ها مهم ترین بخش بازار پول را تشکیل می دهند. در نظام های مالی که بر پایه بازار سرمایه و اوراق بهادار هستند، پس اندازکنندگان منابع مالی خود را از راه خرید انواع اوراق تجاری به واحدهای متقاضی منابع مالی ارائه می کنند. این شیوه به سرمایه گذاری مستقیم نیز موسوم است. کشورهای امریکا و انگلستان نمونه کشورهایی هستند که بر این شیوه استوارند. اما در روشی که بازار پول و بانک ها مجری نظام مالی هستند، پس اندازکنندگان به واسطه موسسات پولی اقدام به ارائه تسهیلات به بخش های خصوصی و عمومی می کنند. این شیوه به سرمایه گذاری غیرمستقیم نیز موسوم است. آلمان و ژاپن از نمونه این کشورها هستند. یک مرور اجمالی به وضعیت بازار بورس اوراق بهادار در ایران و مقایسه آن با نقش بانک ها، بر بانک پایه بودن نظام مالی ایران صحه می گذارد.

دارایی بانک ها در طول سال های گذشته به صورت میانگین در حدود ۷۰ درصد تولید ناخالص داخلی بوده است و این در حالی است که ارزش معاملات بازار سهام در طول این سال ها حدود یک درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل می داده است ]۱۲[. ضعف بازار سهام در مقابل بازارهای پولی، شیوه های سنتی پس انداز همچون خرید طلا و مسکن است. بازده بالاتر و ایمنی بیشتر در بخش پولی، چیرگی بخش دولتی در بازار پول، پر ریسک بودن بازار سرمایه در ایران، فقدان شرایط رقابتی و اطلاعات متقارن، محدودیت ابزاری بازار سرمایه در ایران و دگرگونی ساختار مالکیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی از دیگر دلایل بانک پایه بودن نظام مالی ایران است. دارایی های بانک ها در ایران شامل دارایی های خارجی، اسکناس و مسکوکات، سپرده نزد بانک مرکزی ( صورت قانونی و دیداری )، بدهی بخش دولتی و بدهی بخش غیردولتی می شود. اجزای بازار پول در ایران شامل بانک های تجاری، بانک های تخصصی، بانک های غیردولتی و موسسات اعتباری غیربانکی می شود ]۴۳[.

نظام مالی ایران یک نظام مالی بسته است، به این معنا که ارائه دهندگان خارجی خدمات مالی امکان حضور در ایران و ارائه خدمات مالی به ایرانیان در شرایط برابر با ارائه دهندگان داخلی خدمات مالی را ندارند. گشودن بازارهای مالی داخلی به روی خارجیان پس از آزادسازی مالی موفقیت آمیز، نه تنها به جذب عناصر اقتصاد جهانی در داخل می انجامد، بلکه زمینه حضور ارائه دهندگان داخلی خدمات مالی را در بازارهای بین المللی تجارت خدمات مالی فراهم کرده و گامی به سوی توسعه صادرات نیز می باشد ]۳۲[. تجربه نزدیک به یک قرن بانکداری در اقتصاد کشور ما نشان ‌دهنده آن است که علیرغم‌ فعالیت نهادهای مالی مبتنی بر اوراق بهادار، همچنان نظام مالی مبتنی بر بانک با حضور گسترده‌ خود سبب شده تا بازار پول از توسعه ‌یافتگی بیشتری برخوردار باشد ]۳۷[.

بر اساس موتمنی ]۱۲[، در گزارش مجمع جهانی اقتصاد در سال ۲۰۰۸، نام کشور ایران در میان ۵۲ کشور پیشرو در زمینه توسعه مالی به چشم نمی خورد. میزان توسعه یافتگی مالی در دامنه ۱ تا ۷ سنجیده شده است که ۷، معیار کامل ترین توسعه مالی ممکن است. کشور اول این رتبه بندی ایالات متحده است که معیار توسعه مالی آن ۵٫۸۵ است. میزان توسعه یافتگی ایران در طول چهار دهه اخیر سیر نزولی داشته است. این در حالی است که کشورهای منطقه منا در طول این سال ها وضعیت مالی خود را بهبود بخشیده اند. درآمدهای نفتی ویژگی مشترک عموم کشورهای منا است و به همین علّت مقایسه وضعیت مالی ایران و این کشورها به خوبی بازگو کننده سطح مدیریت بازارهای مالی اقتصاد ایران است. مقایسه توسعه مالی ۱۹ کشور منطقه منا نشان می دهد که ایران به همراه کشورهای لیبی، سوریه، سودان و یمن دارای پایین ترین سطح توسعه مالی در این منطقه است. کاهش دستوری نرخ سود بانکی در شرایط تورمی، افزایش نقش دولت در تنظیم و تخصیص اعتبارات بانکی، محدود بودن انتشار اوراق و فروش مشارکت بانک مرکزی در اجرای سیاست پولی کشور و همچنین محدود ماندن استفاده از اوراق مشارکت دولت در تامین مالی هزینه های اجرایی طرح های اقتصادی از عوامل محدود کننده توسعه مالی کشور در طول سال های اخیر بوده است.

همچنین افزایش سهم بانک های غیردولتی در صنعت بانکداری، افزایش سهم بخش خصوصی از اعتبارات بانک ها، کاهش تمرکز در بخش بانکی و افزایش نسبت تسیهلات اعطایی به سپرده های بخش غیردولتی از جمله عوامل بهبود نسبی توسعه مالی کشور در سال های اخیر بوده اند ]۴۴[.

 

۶-۲-۱-۲) توسعه مالی و پیامدهای اقتصادی

 

به طور کلی مطالعات نظری و تجربی به خصوص در کشورهای پیشرفته، مؤید نقش مثبت توسعه مالی بر رشد اقتصادی است در حالی که در کشورهای در حال توسعه و به خصوص ایران، طبق مطالعات صورت گرفته، این ارتباط ضعیف بوده و بیشتر شامل شاخص های توسعه مالی می‌گردید و به عبارتی این شاخص، معلول رشد اقتصادی و عملکرد متغیرهای واقعی بوده است ]۳۱[. بسیاری از اقتصاددانان نظیر شومپتر ]۱۲۲[، هیکس ]۱۲۳[، مک کینون ]۱۰۲[ و فرای ]۱۰۷[ در مطالعات خود بر اهمیت بازارهای مالی و نقش کلیدی آن در توسعه و رشد اقتصادی تاکید داشته اند و برخی مطالعات تجربی نظیر مطالعات کینگ و لوین ]۱۳۶[ نیز از وجود ارتباط مثبت و یکنواخت توسعه مالی بر رشد اقتصادی حکایت دارد.

در کشورها با سطح توسعه مالی بالا، توسعه مالی بر رشد اقتصادی قطعاً دارای تاثیر مثبتی خواهد بود. ساندراراجان و بالینو[۵] ]۱۴۴[ بر اساس تجربه کشورهای مختلف نشان داده اند که توسعه سیستم مالی در صورتی اثربخش خواهد بود که مقامات اجرایی مهارت کافی را برای مدیریت این توسعه داشته باشند.

اقتصاددانانی که توسعه واسطه های مالی را بر رشد اقتصادی مؤثر می دانند استدلال می کنند که نظام مالی نقشی اساسی را در تخصیص منابع به سمت طرح هایی با بهره وری بالاتر ایفا می کند. به عنوان مثال، گلداسمیت ]۱۰۱[ و مک کینون ]۱۰۲[ و شاو ]۱۰۳[ معتقدند که بازارهای مالی در رشد اقتصادی نقش کلیدی دارند و تفاوت در کمیت و کیفیت خدمات ارائه شده به وسیله موسسات مالی می تواند بخش مهمی از تفاوت نرخ رشد بین کشورها را توضیح دهد. شواهد تجربی سال های اخیر عمدتاً در جهت تایید این دیدگاه بوده است. بر اساس مدل های نظری توسعه مالی عمدتاً از دو طریق بر رشد اقتصادی اثرگذار است. اول آنکه توسعه مالی پس انداز را افزایش داده و منابع جدیدی برای سرمایه گذاری فراهم می کند. دوم آنکه توسعه مالی تخصیص بهینه سرمایه گذاری و در نهایت افزایش تولید را در پی دارد ]۱۴۵[. پژوهش های صورت گرفته نشان می دهد که خدمات واسطه های مالی از قبیل: جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات، به حداقل رساندن ریسک و نیز تدارک نقدینگی نقش مهمی در رشد پایدار دارد. به عنوان نمونه مدل های ارائه شده توسط گرین وود و یووانوویچ[۶] ]۱۴۶[ و بنسیونگا و اسمیت ]۱۳۴[ نشان داده اند که واسطه های مالی تاثیر مثبتی بر رشد پایدار اقتصادی دارند. نظریه پردازان رشد درونزا با مدل سازی خدمات مالی به برخی نتایج همچون اثر مثبت واسطه گری مالی بر رشد سطح پایدار و اثر منفی مداخله دولت در سیستم مالی بر رشد اقتصادی پرداخته اند ]۱۴۷[. دیدگاه های دیگری نیز در ارتباط با تعامل میان بخش مالی و رشد اقتصادی مطرح شده است. به عنوان نمونه رابینسون[۷] ]۱۴۸[ معتقد است که رشد اقتصادی در ابتدا، به دلیل افزایش تقاضای خدمات مالی موجب گسترش بخش مالی می شود. در مقابل، لوکاس[۸] ]۱۴۹[ عقیده دارد که اقتصاددانان، رابطه میان بخش مالی و رشد اقتصادی را بیش از اندازه بزرگ کرده اند. تقوی و همکاران ]۴۵[ نیز عنوان داشته اند پولی شدن اقتصاد در صورتی که نشانگر توسعه در بازار سرمایه باشد بر رشد اقتصادی موثر است.

سینگ[۹] ]۱۵۰[ ادعا می کند که توسعه مالی ممکن است به دلایل زیر برای رشد اقتصادی سودمند نباشد:۱- ناپایداری و آشفتگی ذاتی فرایند قیمت گذاری بازار سهام در کشورهای درحال توسعه، راهنمای خوبی برای نشان دادن تخصیص کارای سرمایه گذاری نیست ۲- ممکن است که شوک های نامطلوب اقتصادی به دلیل ارتباط متقابل بین بازارهای پول و سهام باعث بی ثباتی کلان اقتصادی و کندی رشد اقتصادی بلندمدت شود ۳- بخش بانکی در برخی از کشورهای درحال توسعه به ویژه برخی از کشورهای جنوب شرق آسیا دارای مزیت هایی است که توسعه بازار سهام در این کشورها ممکن است منجر به تضعیف نظام بانکی شان گردد.

به نظر می رسد که در کشورهای کمتر توسعه یافته، ابتدا رشد و گسترش بخش مالی باعث ایجاد رشد اقتصادی می شود و سپس با گذر زمان از اهمیت بخش مالی در توسعه اقتصادی کاسته شده و توسعه بخش واقعی حائز اهمیت بیشتر می شود ]۴۷[. افزایش سطح بالاتر رشد اقتصادی و به تبع آن افزایش درآمد سرانه نقش اساسی در توسعه بخش مالی و به ویژه سیستم نظام بانکی ایران دارد چرا که به تبع سطح بالاتر رشد اقتصادی الزام برای اصلاحات در نظام بانکی برای ارائه خدمات متنوع وگسترده تر توسط سیستم بانکی و صنعت واسطه گری مالی را افزایش خواهد داد. به این ترتیب به کارگیری سیاست های مناسب و همگرا برای دستیابی به رشد اقتصادی بالاتر و با ثبات تر از جمله الزامات توسعه بخش مالی است و این موضوع در چشم انداز بیست ساله و برنامه چهارم توسعه در ایران مورد تاکید قرار گرفته است ]۴۶[.

 

۷-۲-۱-۲) سرمایه اجتماعی و توسعه مالی

 

همانگونه که اشاره شد، اعتماد از مهم ترین مولفه ها و ابعاد سرمایه اجتماعی محسوب می شود. اعتماد در زندگی امروزه نقش های بسیاری را ایفا می کند. از بالاترین سطوح اجتماعی مانند اعتماد مردم به حاکمان تا سطوح خرد و میان فردی مانند ورود به یک زندگی مشترک. سطح بالای اعتماد در یک جامعه موجب پایین آمدن بسیاری از هزینه ها از قبیل هزینه های مالی، روانی، زمانی و… شده و نااطمینانی های انجام هر فعالیت اقتصادی را کاهش می دهد. از بارزترین کارکردهای اعتماد در جوامع قدیم می توان به نقش آن در مبادلات کالا به کالا و در جوامع مدنی امروزی می توان به نقش مهم آن در ایفای تعهدات مالی اشاره کرد. به عنوان مثال اطمینان از باز پرداخت اصل و سود سپرده ها توسط بانک ها، پرداخت خسارت از جانب شرکت های بیمه، دریافت وجه نقد در ازای تحویل کالا، بازپرداخت قرض های غیررسمی، خانوادگی و یا دوستانه همگی به سطح معینی از اعتماد نیازمندند. چالش مهم در مبادلات میان فردی این است که هر یک از طرفین چگونه می تواند از پایبندی طرف مقابل به تعهداتش اطمینان حاصل کند؟ پاسخ مناسب به این پرسش را باید در سطح اعتماد میان دو طرف جست و جو کرد.

از آن جا که هر معامله در دوره ای از زمان انجام می شود، تقریباً هر معامله در درون خود جزئی از عنصر اعتماد را داراست ]۱۵۱[. پاتنام ]۷۸[ و لاپورتا و همکاران[۱۰] ]۱۵۲[، اعتماد به نهادها را مهم ترین جنبه ارتباط سرمایه اجتماعی با حوزه های مالی می دانند. در اجتماعات با سرمایه اجتماعی بالا، مردم اعتماد بیشتری به یکدیگر دارند. سطوح بالای سرمایه اجتماعی به معنی برخورداری از سطح بالایی از اعتماد است. با توجه به این تعریف، اعضای اجتماعی که سرمایه اجتماعی بالایی دارد راحت تر به یکدیگر اعتماد می کنند، چرا که از دیگر افراد اجتماع انتظار دارند در چارچوب هنجارهای اجتماعی رفتار کنند. به زبان دیگر، شبکه های اجتماعی موقعیت بهتری برای تنبیه کسانی که کج روی می کنند، فراهم می آورند ]۱۸[.

مناطق با سرمایه اجتماعی پایین تکیه شدیدی بر انجام معامله داخل زیر گروه هایی مانند خانواده و دوستان دارند ]۸۷[ و در جامعه ای با سطح اعتماد بالا، افراد کمتر تمایل دارند تا به منظور حراست از خود در مقابل تجاوزهای غیرقانونی و تبهکارانه، منابع مالی تخصیص دهند. این کار ممکن است با پرداخت مالیات، رشوه و یا حتی به وسیله تجهیزات و خدمات ایمنی صورت پذیرد. نک و کیفر ]۸۴[ از برخی معاملات از جمله تحویل کالاها و خدمات با پرداخت هزینه در آینده، قراردادهای کارکنان در مشاغلی که نظارت مدیریت بر آن ها دشوار است و نیز تصمیمات سرمایه گذاری و پس اندازهایی که تکیه زیادی بر ضمانت های دولتی دارند به عنوان معاملات حساس نسبت به اعتماد نام می بردند و در ادامه اضافه می کنند افراد در جوامع با سرمایه اجتماعی بالاتر منابع مالی کمتری را جهت رشوه، به کارگیری سرویس های حفاظت شخصی و اعمال خشونت برای دفاع از حقوق اموال خود به کار می بندند.

نظریه سنتی نئوکلاسیک بر این اعتقاد است که مکانیسم های معامله بدون هزینه هستند. اما بر خلاف اندیشه سنتی نئوکلاسیک برخی نظریه پردازان اقتصاد نهادگرا معتقد بر هزینه دار بودن معاملات هستند، برای مثال نورث[۱۱] ]۴۸[ تحلیل های مفیدی را در مورد انواع مختلف هزینه های معامله در یک اقتصاد ارائه داده است. این ها در پیش شرط های بازارهای مالی کارا منعکس شده اند که شامل یک زیربنای نهادی قدرتمند می شوند. سیستم های مالی نیازمند هزینه های معاملاتی پایین ( به ویژه هزینه های واسطه گری اعتباری پایین ) برای پشتیبانی از تعمیق مالی بهینه در بخش مالی هستند.

بر اساس رابیسون و سایلز[۱۲] ]۱۵۳[ سرمایه اجتماعی مانند سرمایه های مالی قابل تعویض است. به عنوان مثال شخص A می تواند از سرمایه اجتماعی متقابل خود با شخص B استفاده کرده و او را به انجام مبادله با شخص C که مایل به انجام معامله است ترغیب نماید.

فوکویاما ]۱۵۴[ سرمایه اجتماعی را دارایی مولدی می داند که از طریق شکل گیری اعتماد و علاقه موجب کاهش هزینه های مبادله می شود. حلقه رابط بین سرمایه اجتماعی و حوزه های اقتصادی از جمله توسعه مالی، مبادله است. مبادله نیز بر اساس اعتماد ( به عنوان یکی از اجزای کلیدی سرمایه اجتماعی ) استوار است و آن چه که سبب افزایش اعتماد در جامعه و کاهش فرصت طلبی افراد می شود تقویت سرمایه اجتماعی مثبت است. پیشرفت های اقتصادی در جامعه در گرو تقویت سرمایه اجتماعی است و در این فرایند نقش قابلیت اعتماد در تعاملات تجاری کاملاً برجسته است. اصل مبادله مشروط به شرایط مکان و زمان است و ایجاد پوشش های آهنین برای قراردادها غیرممکن است. هرگاه قانون قراردادها و ضمانت اجرایی رسمی آن ها نتواند مانع فرصت طلبی افراد شود، شبکه ها و اعتماد ابزارهایی برای تنظیم تعاملات خواهند بود. بنابراین تاثیر سرمایه اجتماعی بر توسعه مالی را می توان حداقل از کانال قراردادهای مالی و نقش اعتماد در آن ها دنبال کرد ]۱۵۵[.

یکی از مکانیزم های تاثیر سرمایه اجتماعی بر کارایی اقتصادی، اثرگذاری آن از طریق سطح اعتماد عمومی است. از آن جا که قراردادهای مالی ذاتاً قراردادهایی اعتماد محورند، سرمایه اجتماعی می بایست دارای تاثیرات عمده ای بر توسعه بازارهای مالی باشد. تمایل افراد به امضای قراردادهای مالی به قابلیت اجرایی قراردادها و میزان اعتماد به طرف قرارداد بستگی دارد. قراردادهای مالی چیزی جز پرداخت مقداری پول در ازای قول دریافت بازده بیشتر در آینده نیست. چنین مبادله ای نه تنها وابسته با الزامات قانونی قرارداد بلکه وابسته به میزان اعتماد میان سرمایه گذار و سرمایه پذیر است. به دلیل اینکه سرمایه اجتماعی یکی از اجزای تعیین کننده اعتماد است، می بایست بر سطح توسعه مالی نیز تاثیرگذار باشد. وجود اعتماد میان گروه های خاص ممکن است دارای تاثیرات پیچیده ای بر قراردادهای مالی باشد. به عنوان مثال تجار الماس در شهر نیویورک که متعلق به شاخه یهودیان ارتودوکس می باشند، جهت انجام معاملات خود از قرارداد استفاده نمی کنند و اعتماد گروهی موجود میان آنان جهت انجام معاملات کافی است. واضح است که اعتماد درون گروهی و اعتماد عمومی موجب توسعه فعالیت های مالی میان فعالان چنین بازارهایی می شود ]۱۵۶[. برخی محققان در مطالعه موردی خود بر روی کشور ایتالیا نشان دادند سرمایه اجتماعی مهم ترین عامل تاثیرگذار بر سطح توسعه مالی در این کشور است ]۱۵۶[.

گرستن و همکاران[۱۳] ]۸۹[، هنجارهای اجتماعی ( به عنوان یکی از مولفه های سرمایه اجتماعی ) را به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده در توسعه مالی و رشد اقتصادی در نظر گرفته اند. بر این اساس هنجارها و استانداردهای اجتماعی به عنوان منبع ارزش در میان افراد و گروه ها وجود دارد. ارزش ها هسته مرکزی فعالیت ها و رفتارهای اقتصادی اند و به همین دلیل می توانند جهت تبیین دلایل تفاوت شاخص های توسعه مالی در جوامع مختلف سودمند باشند.

به عقیده برخی دیگر از محققان، توسعه مالی یکی از کانال های اثرگذاری سرمایه اجتماعی بر رشد اقتصادی است. سرمایه اجتماعی با افزایش کارایی بخش مالی در تبدیل پس اندازهای افراد یا خانوار به سرمایه گذاری های تولیدی، بر تولید کالاهای نهایی و رشد اثر می گذارد ]۴[.

اجرایی شدن کامل قراردادها در عمل و با اعمال زور قانون غیرممکن است، مگر آن که جامعه از سطح سرمایه اجتماعی مثبت بالایی برخوردار باشد ]۱۴[.

چو ]۶۱[ در مدل انتخابی خود بر نقش سرمایه اجتماعی برون گروهی در افزایش اعتماد در جامعه تاکید می کند و اعتماد را عامل توسعه مالی و اثربخش در فعالیت های اقتصادی می داند. او در ادامه می نویسد سرمایه اجتماعی از طریق افزایش کارایی بخش مالی در تبدیل پس اندازهای افراد و خانوارها به سرمایه گذاری در بازارهای مالی دارای تاثیر غیرمستقیمی بر رشد اقتصادی است.

لیگروود[۱۴] ]۱۵۷[ موفقیت نظام های خرد مالی را در گرو خلق سرمایه اجتماعی میان اعضای آن سیستم می داند چرا که این موفقیت به میزان زیادی بستگی به اعتماد میان وام دهنده و دریافت کننده وام دارد. آیتو[۱۵] ]۱۵۸[ و مک کلین[۱۶] ]۱۵۹[ نیز عنوان داشته اند که سرمایه اجتماعی نقش مهمی به عنوان یک وثیقه اجتماعی در نظام های خرد مالی ایفا می کند که می تواند منجر به خدمات مالی مناسب در میان اعضای جامعه گردد. کمیجانی و همکاران ]۱۳[ در تعیین سطح عوامل موثر بر توسعه مالی، سطح اول این عوامل را سطح پایداری پدیده های اجتماعی می دانند که به نهادهای غیررسمی مانند فرهنگ ها، مذهب و موارد دیگر برمی گردد. بررسی تاثیر این سطح از پدیده های اجتماعی بر توسعه مالی، با توجه به آثار آن ها بر تصمیم گیری های مالی، لازم و ضروری به نظر می رسد. گویسو و همکاران[۱۷] ]۱۶۰[، اعتماد را عامل تعیین کننده ای در تصمیمات سرمایه گذاری و مبادلات بین المللی می دانند.

علاوه بر مبانی ذکر شده می توان به نقش سرمایه اجتماعی در توسعه ابزارهای توسعه مالی اشاره کرد که همگی اعتماد محور بوده و تاثیر سرمایه اجتماعی بر توسعه مالی را بیشتر پررنگ می کنند. استفاده از چک، تخصیص سبد دارایی و استفاده از وام های رسمی و غیر رسمی از جمله این ابزارهای اعتماد محور هستند.

مطابق تعریف، اعتماد به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می رود. این باور برمبنای این احتمال است که دیگران کارهای به خصوصی را انجام می دهند یا از انجام آن پرهیز می کنند. فوکویاما اعتماد را به عنوان یک پیش نگری در داخل یک جامعه منظم، صادق و همراه با رفتار مشارکتی که براساس هنجارهای مشترک پایه ریزی شده است، تعریف می کند. مفهوم اعتماد ممکن است برای پیش نگری رفتار یک شریک با توجه به تعهدات و الزامات او و امکان پیش بینی رفتار او در مذاکرات و تعاملات در حالی که او ممکن است با رفتار فرصت طلبانه نیز مواجه باشد ، بیان شود.

یکی از کانال هایی که اعتماد بر رشد اقتصادی مؤثر است اثرگذاری بر توسعه مالی می باشد. قراردادهای مالی نسبت به اعتماد حساس اند. اعتماد به این که طرف مقابل طبق مفاد قرارداد عمل کرده و به تعهدات و وظایفی که به او محول شده پایبند می ماند. در ذیل به چند راه از اثرگذاری اعتماد بر روی توسعه مالی اشاره می شود:

الف) استفاده از چک

چک یکی از ابزارهای مالی می باشد که در انجام آسان تر معاملات نقش مهمی را بازی می کند. روشن است که استفاده ازچک، نیازمند اعتماد زیاد برای دوطرف معامله می باشد. از یک طرف کسی که چک را دریافت می کند باید مطمئن باشد که در حساب طرف مقابل نقدینگی وجود دارد یا اصطلاحاً چک طرف مقابل پاس می شود و کسی که چک را پرداخت می کند باید اطمینان داشته باشد که طرف مقابل در چک خدشه ای وارد نکرده و مبلغ چک را عوض نخواهد کرد. بنابراین میزان اعتماد یک جامعه در تمایل افراد به استفاده از چک بسیار موثر می باشد.

ب) تخصیص سبد دارایی

برای تخصیص دارایی های مالی، همه خانواده ها با یک انتخاب اساسی بین نگهداری پول نقد و سرمایه گذاری در دیگر زمینه های مالی مواجه اند. هر نوع سرمایه گذاری، منوط به نوعی واگذاری کار به کارگزاران است. در مناطق با اعتماد بالا افراد از آمادگی بیشتری برای پذیرش افرادی به عنوان کارگزار خود برخوردارند تا حفاظت و مدیریت سرمایه خود را به آنها بسپارند. به همین خاطر با ثابت بودن سایر شرایط، انتظار ما از خانواده هایی که در این مناطق زندگی می کنند، این است که بخش زیادی از ثروت مادی خود را در سپرده ها و سهام سرمایه گذاری کنند و بخش کمتری را به عنوان پول نقد باقی گذارند.

ج) استفاده از وام و قرض

قرض گیری و وام دهی نیز به شدت به اعتماد بستگی دارد. بنابراین در جوامعی که سطح اعتماد بالاست احتمال این که یک خانوار نتواند ضامن معتبر برای دریافت وام را معرفی کند و یا از درخواست وام دلسرد شود، کمتر است ]۱۴[.

[۱] Boyd et al

[۲] Stulz & Williamson

[۳] Detragiache et al

[۴] Aduda et al

[۵] Sandrarajan & Balino

[۶] Greenwood & Jovanovic

[۷] Robinson

[۸] Lucas

[۹] Singh

[۱۰] La Porta et al

[۱۱] North

[۱۲] Robison & Siles

[۱۳] Garretsen et al

[۱۴] Ledgerwood

[۱۵] Ito

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:06:00 ب.ظ ]




 

شاخص های اندازه گیری توسعه مالی معمولاً ناظر بر جنبه های توسعه در بخش های بانکی و غیربانکی و یا مرتبط با نقش سیاست های پولی است. بسیاری از محققان جهت اندازه گیری توسعه مالی، مجموعه ای از شاخص ها از قبیل نقدینگی و بدهی های جاری مالی از قبیل اعتبارات، سپرده ها و… را به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی در نظر گرفته اند.

با توجه به ویژگی های خاص هر سیستم مالی، شاخص های مختلفی جهت اندازه گیری توسعه مالی در آن پیشنهاد شده اند. شاخص های انتخابی به اندازه، کارایی و اهمیت نسبی واسطه های مالی در آن نظام مالی بستگی دارند ]۶۰[. در بسیاری از مطالعات تجربی انجام گرفته جهت اندازه گیری توسعه مالی تاکید زیادی بر استفاده از انواع نسبت های حجم پول مانند M1 و M2 و M3 به تولید ناخالص داخلی اسمی شده است. دلیل استفاده رایج از شاخص ها، در دسترس بودن آسان این دسته از متغیرهای نظام مالی است. به عنوان نمونه جونگ[۱] ]۱۶۱[، لیو و همکاران[۲] ]۱۶۲[، دارات[۳] ]۱۶۳[ و… همگی از این شاخص ها در تحلیل های خود بهره برده اند.

دانلود تحقیق و پایان نامه

اندازه گیری توسعه مالی نیازمند تدوین، اجرا و ارزیابی موثری از شاخص های اندازه گیری توسعه مالی است. انتخاب یک شاخص اندازه گیری توسعه مالی مناسب در یک اقتصاد نیازمند توجه به جنبه های مختلفی از جمله واسطه های اعتباری، نوع مدیریت نقدینگی، مدیریت ریسک و خصوصیات سیستم مالی آن است ]۱۲۹[.

عکس مرتبط با اقتصاد

دادگر و نظری ]۳۲[ در مقاله خود بررسی جامعی روی تفسیر شاخص های اندازه گیری توسعه مالی انجام داده اند. بر این اساس این شاخص ها عمدتاً در سه سطح مجزا به صورت زیر معرفی می شوند:

سطح اول: شاخص های اندازه گیری توسعه مالی در بخش بانکی

 

۱- سهم بخش غیردولتی در صنعت بانکداری کشور: این شاخص شامل نسبت سپرده های موجود در بانک های غیردولتی به کل سپرده های شبکه بانکی و سهم مانده بدهی بخش غیردولتی به بانک های غیردولتی از کل مانده بدهی بخش غیردولتی می باشد.

۲- سهم اعتبارات تخصیص یافته به بخش غیردولتی از کل اعتبارات: این مورد یکی از شاخص هایی است که در بسیاری از مطالعات برای اندازه گیری توسعه مالی مورد استفاده قرار می گیرد. مبنای استفاده از این شاخص آن است که هرچه نظام مالی سهم بیشتری از اعتبارات را به سمت بخش خصوصی هدایت کند، در کارکردهای خود از قبیل ارزیابی مدیران، انتخاب طرح های سرمایه گذاری، پرداختن به مدیریت ریسک و ارائه خدمات مالی موفق تر عمل می کند.

۳- نسبت دارایی بانک ها و موسسات اعتباری به دارایی سیستم بانکی: این مولفه که از آن به عنوان شاخص بنیانی توسعه مالی نیز یاد می شود ]۳۱[ نشان دهنده اهمیت نسبی موسسات مالی سپرده پذیر می باشد. به طور شهودی به نظر می رسد بانک های تجاری بیشتر از بانک مرکزی در ارائه انواع خدمات مالی از نوع مشارکت در ریسک و انواع خدمات اطلاعاتی مورد نظر در کارکردهای سیستم مالی فعالیت دارند.

۴- نسبت ذخایر بانک ها و موسسات اعتباری به مجموع سپرده های بخش غیردولتی: این مولفه حاصل تقسیم مجموع ذخایر اضافی و قانونی بانک ها و موسسات اعتباری نزد بانک مرکزی و نیز وجوه نقد موجود در صندوق بانک ها بر مجموع سپرده های بخش غیردولتی نزد بانک هاست. نسبت مزبور منعکس کننده میزان منابع بانک ها برای خلق اعتبار و توانایی آن ها در اعطای تسهیلات بانکی است.

۵- درجه تمرکز بانک ها: این شاخص بیانگر سهم سپرده های سه بانک اول که بیشترین سهم سپرده ها را در شبکه بانکی دارا می باشند از کل سپرده های بخش غیردولتی در شبکه بانکی می باشد.

۶- حاشیه سود بانکی: این شاخص تفاوت نرخ سود تسهیلات و سپرده های بانکی را نشان می دهد.

۷- ارزش افزوده خدمات موسسات پولی و مالی: ارزش افزوده خدمات موسسات پولی و مالی ترکیبی از ارزش افزوده بانک ها و موسسات اعتباری غیربانکی، ارزش افزوده خدمات بیمه ای و همچنین ارزش افزوده واسطه گری مالی ( بورس اوراق بهادار ) است.

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

۸- کارایی شبکه بانکی: این شاخص برابر با نسبت مانده بدهی بخش غیردولتی ( بدون سود و درآمد سال های آتی ) در شبکه بانکی به سپرده های بخش غیردولتی بوده و تحت تاثیر تغییرات نسبت سپرده قانونی و نیز اضافه برداشت بانک ها از بانک مرکزی می باشد.

 

سطح دوم: شاخص های اندازه گیری توسعه مالی در بخش غیربانکی ( شامل فعالیت بازار سهام، روش های تامین مالی غیربانکی مسکن و سایر نهادهای مالی مانند صندوق های بازنشستگی، بیمه و لیزینگ )

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

 

۱- نسبت ارزش جاری بازار سهام به تولید ناخالص داخلی: این نسبت به عنوان شاخص اندازه بازار سهام به کار می رود.

۲- نسبت ارزش معاملات به تولید ناخالص داخلی: این شاخص توانایی خرید و فروش آسان اوراق بهادار را نشان می دهد و بیان دیگری از عمق بازار مالی مبتنی بر اوراق بهادار ( سهام ) می باشد. هر قدر این نسبت بزرگ تر باشد، به همان نسبت مبادله اوراق بهادار آسان تر انجام می گیرد.

۳- نسبت ارزش سهام مبادله شده به متوسط ارزش جاری بازار: این نسبت که اصطلاحاً نسبت فعالیت نامیده می شود، سطح مبادله اوراق بهادار را در مقابل اندازه بازار اوراق بهادار اندازه گیری می کند. درجه فعالیت بورس در ارتباط با حجم سهام مبادله شده، در مقایسه با ارزش جاری بالقوه سهام شرکت های عضو بورس توسط این نسبت نشان داده می شود.

۴- نسبت حق بیمه به تولید ناخالص داخلی: نسبت حق بیمه دریافتی شرکت های بیمه به تولید ناخالص داخلی که اصطلاحاً ضریب نفوذ بیمه نامیده می شود، یکی از شاخص های توسعه بازار بیمه است.

۵- سهم ارزش افزوده خدمات موسسات مالی از ارزش افزوده خدمات موسسات پولی و مالی: ارزش افزوده خدمات موسسات مالی شامل ارزش افزوده ایجاد شده توسط شرکت های بیمه و ارزش افزوده ایجاد شده خدمات واسطه گری مالی ( بورس اوراق بهادار ) است. سهم ارزش افزوده بیمه و بورس در کل ارزش افزوده خدمات موسسات پولی و مالی نشان دهنده سهم موسسات مالی غیربانکی در ارزش افزوده خدمات موسسات پولی و مالی است.

 

سطح سوم: شاخص های اندازه گیری توسعه مالی مربوط به نقش سیاست های پولی

 

۱- عمق مالی: نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی جاری، معیار رایجی برای سنجش عمق سیستم مالی و اندازه بخش واسطه گری مالی است.

۲- نسبت مانده اوراق مشارکت بانک مرکزی به پایه پولی: هدف از انتشار اوراق مشارکت بانک مرکزی، توسعه و بسط عملیات بازار باز و اجرای سیاست های پولی از حیث مدیریت نقدینگی می باشد. نسبت مانده اوراق مشارکت فروخته شده بانک مرکزی به پایه پولی شاخصی از گسترش سیاست های پولی غیرمستقیم است.

۳- کنترل اعتبارات: کنترل اعتبارات از کانال های مهم انتقال آثار سیاست پولی به بخش واقعی اقتصاد است. برای نشان دادن میزان کنترل اعتبارات توسط دولت، می توان از نسبت مانده تسهیلات تبصره ای به مانده کل تسهیلات استفاده نمود.

۴- آزادی نرخ سود تسهیلات: دولت ها عموماً تمایل دارند نرخ سود تسهیلات را با هدف استفاده بیشتر از منابع بانکی، تحت کنترل خود داشته باشند. با این عمل دولت ها می توانند منابع بانکی را به صورت اعتبارات ارزان در اختیار گروه های هدف قرار دهند. سیاست کنترل نرخ سود منجر به نقدتر شدن سپرده ها توسط افراد ریسک پذیر به بازارهای مالی غیرشفاف، ایجاد مازاد تقاضا و صف برای اعتبارات بانکی ( به دلیل کمتر بودن نرخ سود بانکی از نرخ سود بازار ) و عدم تخصیص بهینه منابع می شود. برای تبیین مولفه آزادی نرخ سود، تحولات نرخ سود حقیقی تسهیلات و سپرده های بانکی در بانک های دولتی در نظر گرفته می شود. نرخ سود حقیقی مثبت نشان دهنده آزادی بیشتر نرخ سود می باشد.

۵- آزادی نرخ سود سپرده ها: این شاخص نرخ سود حقیقی سپرده های بانکی در بانک های دولتی را نشان می دهد.

۶- اوراق مشارکت دولتی: این شاخص نشانگر سهم اوراق مشارکت فروش رفته در هر سال در تأمین مالی دولت می باشد.

 

لینچ ]۱۲۹[ در اندازه گیری شاخص های توسعه مالی در کشورهای آسیا - اقیانوسیه می نویسد شاخص های سنتی تعمیق مالی، نظیر شاخص هایی که با بهره گرفتن از حجم پول و اعتبارات شکل گرفته اند، ممکن است نتوانند توسعه مالی یک کشور را به طور دقیق مورد ارزیابی قرار دهند. برای نمونه، ممکن است کشوری دارای نرخ بالای نقدینگی به تولید ناخالص داخلی باشد، اما از نظر توسعه سیستم مالی چندان توسعه یافته نباشد. به عنوان نمونه کشور چین از لحاظ نسبت حجم پول به تولید ناخالص داخلی در سطح بالاتری نسبت به ژاپن و استرالیا قرار دارد اما از لحاظ توسعه سیستم مالی در سطح پایین تری نسبت به این دو کشور قرار دارد. بنابراین ضروری است تا از شاخص های دیگری نیز برای ارزیابی سطوح توسعه مالی کشورها استفاده شود.

مطابق چین[۴] ]۱۳۷[ شاخص های اندازه گیری توسعه مالی شامل نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی، نسبت بدهی بخش خصوصی به واسطه های مالی به تولید ناخالص داخلی و نسبت دارایی های بانک های خصوصی به مجموع دارایی های بانک های خصوصی و بانک مرکزی است. هر یک از این شاخص ها دارای نقاط قوت و ضعف می باشند. نسبت نقدینگی رایج ترین شاخص اندازه گیری توسعه مالی است که بیانگر مجموع وجوه خارج از شبکه بانکی به علاوه تقاضا و بهره بدهی های سیستم بانکی است. با این حال این شاخص تمایزی میان تخصیص به بخش خصوصی و نهادهای بخش عمومی قائل نمی شود و از این رو می تواند شاخص گمراه کننده ای بوده و یک کشور با اعطای تسهیلات به شرکت های دولتی را دارای سیستم مالی پیشرفته ای نشان دهد، در حالی که در حقیقت سیستم بانکی در نقش ناظر با شکست همراه بوده است. شاخص نسبت دارایی های بانک های تجاری نیز متمرکز بر توسعه خدمات بوده و بیشتر مرتبط با مدیریت مالی است.

در ادامه به شاخص های به کار رفته جهت اندازه گیری توسعه مالی در برخی مطالعات داخلی و خارجی اشاره می شود:

سلمانی و امیری ]۳۸[ در بررسی رابطه بین توسعه مالی و رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، نسبت اعتبارات داخلی اعطا شده به بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی، نسبت بدهی های نقدی به تولید ناخالص داخلی و ارزش کل سهام مبادله شده به تولید ناخالص داخلی را به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه مالی به کار گرفته اند. صمدی ]۳۵[ از نسبت اسکناس و مسکوک در دست اشخاص به حجم پول، نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت سال ۱۳۷۶، نسبت ارزش کل سهام مبادله شده به تولید ناخالص داخلی واقعی و نسبت خالص مطالبات سیستم بانکی از بخش خصوصی به کل خالص مطالبات سیستم بانکی از بخش های خصوصی و دولتی جهت اندازه گیری توسعه مالی استفاده کرده است. احمدیان ]۴۹[ در بررسی تاثیر آزاد سازی مالی بر توسعه مالی در کشورهای منتخب از نسبت نقدینگی موجود در بازار سهام و کل دارایی های سیستم بانکی به تولید ناخالص داخلی به عنوان یک شاخصی مرکب در اندازه گیری توسعه مالی استفاده برده است. دمیتریادس و حسین[۵] ]۱۶۴[ در مطالعه سری زمانی خود جهت بررسی رابطه میان توسعه مالی و رشد اقتصادی در ۱۶ کشور منتخب از نسبت سپرده های بانکی به تولید ناخالص داخلی اسمی و نسبت مطالبات بانک ها از بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی اسمی به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه بخش مالی استفاده کرده اند. لوین ]۱۳۲[ در مقاله ای به بررسی رابطه میان توسعه مالی و رشد اقتصادی پرداخته و از شاخص های عمق مالی، سهم اعتبارات تخصیص یافته به بخش غیردولتی از کل اعتبارات، نسبت سپرده های موجود در بانک های غیردولتی به کل سپرده های شبکه بانکی و سهم اعتبارات تخصیص یافته به بخش غیردولتی از تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه بخش مالی بهره برده است. دی گریگوریو ]۱۰۸[ در بررسی رابطه میان یکپارچگی مالی، توسعه مالی و رشد اقتصادی در کشورهای منتخب دریافته که یکپارچگی و توسعه مالی منجر به دستیابی به نرخ رشد اقتصادی بالاتری خواهد شد. او در این مطالعه از مجموع اعتبارات تخصیص یافته به بخش غیردولتی، نسبت مجموع ارزش سهام ثبت شده به تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص نماینده اندازه بازار سهام، نسبت مجموع ارزش سهام معامله شده به تولید ناخالص داخلی و نیز انحراف معیار استاندارد دوازده ماهه بر مبنای رگرسیون بازده سهام به عنوان شاخص های اندازه گیری عمق مالی بهره برده است. کالدرون و همکاران[۶] ]۱۶۵[ در مطالعه خود شاخص های نسبت نقدینگی بخش مالی به تولید ناخالص داخلی، نسبت مجموع دارایی بانک ها به تولید ناخالص داخلی، نسبت اعتبارات مهیا شده توسط بانک های سپرده پذیر به تولید ناخالص داخلی، نسبت کل اعتبارات اقتصادی به تولید ناخالص داخلی، نسبت ارزش جاری بازار سهام به تولید ناخالص داخلی و نسبت ارزش سهام مبادله شده به متوسط ارزش جاری بازار را جهت اندازه گیری توسعه مالی به کار گرفته اند. بک و همکاران[۷] ]۱۶۶[ در بررسی تاثیر نظریه های قضایی در تشریح دلایل تفاوت های توسعه مالی در کشورهای منتخب از نسبت کل ارزش سهام ثبت شده به تولید ناخالص داخلی و سهم اعتبارات تخصیص یافته به بخش غیردولتی از تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه مالی استفاده نموده اند. کویوو[۸] ]۱۶۷[ در تحلیل ارتباط میان توسعه بخش بانکی و رشد اقتصادی در ۲۵ کشور منتخب در بازه زمانی ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۰ میلادی از حاشیه سود بانکی ( تفاوت میان نرخ سود بانکی و تسهیلات اعطایی بانک ها )، نسبت تسهیلات غیرعملیاتی به کل تسهیلات بانکی و نیز نسبت مطالبات بانک های سپرده پذیر از بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه بخش مالی استفاده کرده است.

 

 

[۱] Jung

[۲] Liu et al

[۳] Darrat

[۴] Chinn

[۵] Demetriades & Hussein

[۶] Calderon et al

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:06:00 ب.ظ ]




 

راسخی و رنجبر ]۹[ در بررسی اثر توسعه مالی بر رشد اقتصادی کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی با برآورد معادله همگرایی – رشد طی دوره زمانی ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۴ میلادی و با به کارگیری تکنیک پانل، روش حداقل مربعات دو مرحله ای و گشتاورهای تعمیم یافته، به این نتیجه رسیدند که کشورهای دارای توسعه مالی بالاتر، تجارت باز تر، نرخ سرمایه گذاری فیزیکی و انسانی بالاتر و نرخ رشد نیروی کار و اندازه دولت کوچکتر، توانسته اند رشد سریع تری را طی دوره زمانی مورد بررسی تجربه کنند. سلمانی و امیری ]۳۸[ در بررسی تاثیر توسعه مالی بر رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه در فاصله سال های ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۴ با بهره گرفتن از روش داده های تابلویی نامتوازن نشان دادند توسعه مالی تاثیر مثبت و معناداری بر رشد اقتصادی کشورهای درحال توسعه داشته است. اکبریان و حیدری پور ]۴۷[ در بررسی تاثیر توسعه بازار مالی بر رشد اقتصادی ایران در کوتاه مدت و بلندمدت طی دوره زمانی ۱۳۴۵ تا ۱۳۸۶ با بهره گرفتن از مدل اقتصادسنجی خود توضیح با وقفه های گسترده نشان دادند شاخص های مالی در کوتاه مدت بر رشد اقتصادی تاثیر منفی دارند اما در بلندمدت با کمی اغماض رابطه مثبت میان شاخص های توسعه مالی و رشد اقتصادی وجود دارد که حاکی از نبود نظارت دقیق در سیستم بانکی بر تسهیلات اعطایی است. سیفی پور ]۱۰[ در مطالعه تاثیر سطح توسعه مالی بر رشد اقتصادی در کشورهای منتخب با بهره گرفتن از داده های تابلویی به این نتیجه رسید که توسعه مالی در کشورهایی با درآمد بالا و بازارهای پول و سرمایه توسعه یافته تر منجر به رشد اقتصادی خواهد شد در حالی که در کشورها با درآمد پایین و بازارهای پول و سرمایه کمتر توسعه یافته، توسعه مالی در بازار پول تاثیر منفی و توسعه مالی در بازار سرمایه تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی خواهد داشت. فطرس و همکاران ]۱۱[ در مطالعه رابطه متغیرهای توسعه مالی و رشد اقتصادی ایران در فاصله سال های ۱۳۴۰ تا ۱۳۸۵ با بهره گرفتن از روش تحلیلی عاملی نشان دادند که اولاً بین متغیرهای توسعه مالی و رشد اقتصادی رابطه مستقیمی وجود دارد. ثانیاً جهت علیت بین این دو متغیر از رشد اقتصادی به توسعه مالی است.

عکس مرتبط با اقتصاد

قسمت عمده ای از پژوهش های خارجی صورت گرفته پیرامون توسعه مالی، به بررسی ارتباط آن با رشد اقتصادی اختصاص دارد. به عنوان نمونه فرای ]۱۰۷[، دی گریگوریو ]۱۰۸[، بیم و کالومیریس ]۱۰۹[، واچل ]۱۱۰[، اشپایگل ]۱۱۱[، لیهی و همکاران ]۱۱۲[ برگلوف و بولتون ]۱۱۳[، فینک و همکاران ]۱۱۴[ و… همگی در مطالعات خود به بحث پیرامون ارتباط این دو متغیر پرداخته و نشان داده اند ارتباط معناداری بین توسعه مالی و رشد اقتصادی وجود دارد.

کالدرون و لیو ]۱۶۸[ در بررسی روی داده های ۱۰۹ کشور صنعتی و در حال توسعه در بین سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۴ نشان دادند توسعه مالی زمینه ساز رشد اقتصادی بوده و علیت گرنجری میان این دو متغیر وجود دارد. کریستوپولوس و سیوناس[۱] ]۱۸۳[ در بررسی روی ۱۰ کشور در حال توسعه و با تاکید بر رابطه بلندمدت میان توسعه مالی و رشد اقتصادی نشان داده اند که رابطه تعادلی میان شاخص عمق مالی و رشد اقتصادی وجود دارد. لیو و سو[۲] ]۱۸۴[ در بررسی روی سه اقتصاد بزرگ آسیا ( تایوان، کره و ژاپن ) در فاصله سال های ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱ میلادی نشان دادند توسعه بازار سهام تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی تایوان داشته است. ریتاب[۳] ]۱۸۵[ در مطالعه ای برای کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا نشان داد که توسعه بخش بانکی سبب افزایش رشد اقتصادی آن ها می شود. همچنین رشد اقتصادی نیز توسعه بخش بانکی را موجب می شود. کینورگیس و سمیتاس[۴] ]۱۸۶[ در بررسی اقتصاد لهستان از ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ میلادی به این نتیجه رسیدند که اعتبارات و تسهیلات اعطایی به بخش خصوصی نیروی اصلی رشد اقتصادی است. بر اساس این مطالعات و مطالعات مشابه می توان نتیجه گیری کرد که هر کشوری که از سیستم مالی کاراتری برخوردار است، می تواند انتطار نرخ رشد بالاتری را نیز داشته باشد. قالی[۵] ]۱۴۷[ و لوین و دمیرگوک کانت ]۱۸۷[ در مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند که رابطه مستقیم و بلندمدت بین توسعه مالی و رشد اقتصادی وجود دارد. جیمز[۶] ]۱۸۸[ در مطالعه ای برای اقتصاد مالزی نشان داد که توسعه مالی از طریق افزایش پس انداز و سرمایه گذاری خصوصی، موجب رشد اقتصادی بالا شده است. سلیمان و آمر[۷] ]۱۸۹[ در مطالعه اقتصاد مصر به این نتیجه رسیدند که توسعه مالی از طریق افزایش منابع برای سرمایه گذاری و افزایش کارآیی سرمایه گذاری سبب رشد اقتصادی در این کشور می شود.

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

۳-۲-۲) سرمایه اجتماعی و توسعه مالی

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

صمدی ]۳۵[ در بررسی رابطه بلندمدت میان سرمایه اجتماعی و توسعه مالی در اقتصاد ایران در فاصله سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۸۵ با به کارگیری تکنیک هم جمعی گریگوری - هانسن و جوهانسن - جوسلیوس نشان داد که مخدوش شدن حقوق مالکیت و نزول سرمایه اجتماعی از جمله موانع عمده توسعه مالی ایران هستند. او در مطالعه خود از برآورد میزان سرمایه اجتماعی استان های کشور در مولفه هایی مانند جرم، مشارکت در انتخابات، اعتماد، مشارکت جمعی، صداقت و آگاهی عمومی جهت اندازه گیری متغیر سرمایه اجتماعی و از چهار شاخص نسبت اسکناس و مسکوک در دست اشخاص به حجم پول، نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت سال ۱۳۷۶، نسبت ارزش کل سهام مبادله شده به تولید ناخالص داخلی واقعی و نسبت خالص مطالبات سیستم بانکی از بخش خصوصی به کل خالص مطالبات سیستم بانکی از بخش های خصوصی و دولتی، به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه مالی استفاده نموده است. میرفندرسکی ]۵۰[ در بررسی تاثیر سرمایه اجتماعی بر توسعه مالی در ایران در بین سال های ۱۳۵۵ تا ۱۳۸۴ با بهره گرفتن از مدلی خطی و با روش حداقل مربعات معمولی نشان داد که اثر شاخص معکوس سرمایه اجتماعی بر شاخص های توسعه مالی منفی بوده است. صفوی و مجتهدی ]۵۱[ در تجزیه و تحلیل اثر سرمایه اجتماعی بر توسعه مالی در اقتصاد ایران طی سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۷ دریافتند شاخص اختلاس و ارتشاء و جعل بر روی نسبت بدهی بخش خصوصی به سیستم بانکی به تولید ناخالص داخلی در کوتاه مدت و بلندمدت و به علاوه در بلندمدت بر روی نسبت دارایی های بانک های تجاری به دارایی های سیستم بانکی و بانک مرکزی نیز اثر مثبت داشته اما بر روی نسبت مطالبات سیستم بانکی از بخش خصوصی به کل مطالبات سیستم بانکی اثر منفی داشته است.

گریف[۸] ]۱۹۰[ در بررسی نقش شهرت و ائتلاف در مبادلات مالی با ارائه شواهدی از کشور مغرب نشان داد افزایش اعتماد از طریق توسعه نهادهای رسمی تاثیر بالایی بر توسعه مبادلات از راه دور در بین میانسالان دارد. جونز[۹] ]۱۹۱[ در مطالعه خود نشان داد سطح اعتماد متقابل و همکاری میان شرکت ها و سهامداران تاثیر معناداری روی هزینه های مالی شرکت دارد. بدیهی است کنترل بهینه هزینه ها در یک بنگاه اقتصادی کمک بزرگی در توسعه بیشتر فعالیت های مالی آن خواهد داشت.

بسیاری از مطالعات حول رابطه میان سرمایه اجتماعی و توسعه مالی با به کارگیری شاخص هایی مانند نهادهای قانونی و هنجارها به عنوان شاخص سرمایه اجتماعی صورت گرفته اند. به عنوان نمونه لاپورتا و همکاران ]۱۹۲و۱۹۳[ به بررسی نقش سیستم های قانونی و سیاسی بر توسعه مالی پرداخته اند.

نک و کیفر ]۸۴[ در مطالعه خود با بهره گرفتن از روش رگرسیونی بر روی داده های کشورهای مختلف گزارش دادند که اعتماد به طرز معناداری بر نسبت سرمایه بازار سهام به تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص مهم توسعه مالی در بخش غیربانکی اثرگذار است. نتیجه دیگر این مطالعه حاکی از آن است که اعتماد و هنجارهای اجتماعی تاثیر مثبتی بر عملکرد اقتصادی داشته اند. ففچمپز و مینتن[۱۰] ]۱۹۴[ در مطالعه خود روی اقتصاد کشاورزی ماداگاسکار شواهدی را ارائه داده اند که نشان می دهد مبادلات محصولات کشاورزی میان عرضه کنندگان و خریداران و کسب اطلاعات درباره شرایط بازار و موقعیت های مناسب خرید و فروش بیش از هر چیز به روابط فردی طرف های مبادله وابسته است. در این مطالعه ۷۱ درصد از پرسش شوندگان شهرت و روابط میان فردی را برای موفقیت و توسعه کسب و کار خود ضروری دانسته اند. لوین ]۱۹۵و۱۲۷و۱۹۶[ و لوین و همکاران ]۱۹۷[ در بررسی های خود روی تفاوت های قوانین شرکتی و نظام های مقرراتی در کشورهای مختلف به این نتیجه رسیدند که کارایی هر نظام مالی نیازمند وجود یک محیط قانونی کاراست و وجود هر محیط قانونی کارا نیز به نوبه خود نیازمند وجود پیوندهای اجتماعی قوی میان مردم است. کالدرون و همکاران ]۱۶۵[ در بررسی ارتباط میان اعتماد و توسعه نهادهای مالی در کشورهای منتخب در فاصله سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۴ نشان دادند اعتماد با تعمیق مالی و کارایی رابطه معنادار و مثبتی داشته و همچنین موجب توسعه فعالیت های بازارهای سرمایه می شود. لیچت و همکاران[۱۱] ]۱۹۸[ و نیز استالز و ویلیامسون ]۱۴۱[ بر نقش مهم فرهنگ، هنجارها و سرمایه های اجتماعی بر توسعه مالی در کشورهای مختلف تاکید کرده اند.

گویسو و همکاران ]۱۵۶[ در بررسی نقش سرمایه اجتماعی در توسعه مالی در مناطقی از ایتالیا در فاصله سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵ نشان دادند در مناطق با سرمایه اجتماعی بالاتر، تمایل به استفاده از چک، سرمایه گذاری در بازار سهام و دسترسی به اعتبارات رسمی در میان خانوارها بیشتر و نیز تمایل به سرمایه گذاری در وجه نقد و استفاده از وام های غیررسمی توسط افراد حانوار کمتر است. نتیجه دیگر این بررسی نشان می دهد هنگامی که کارایی قوه قضاییه پایین تر است، تاثیر سرمایه اجتماعی میان اقشار کم سواد بیشتر است. این محققان در بررسی خود از میزان مشارکت در همه پرسی های غیراجباری و میزان اهدای خون افراد، به عنوان شاخص های نماینده سرمایه اجتماعی و نیز از میزان استفاده از چک، میزان نگهداشت سرمایه به صورت وجه نقد، سپرده و یا سهام، میزان در دسترس بودن وام و نیز تکیه بر وام های غیررسمی به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه مالی در سطح خانوارهای مناطق مختلف ایتالیا استفاده نموده اند. همچنین در مدل به کار رفته در این بررسی از سه متغیر محیطی در خصوص توسعه اقتصادی، کارایی نظام قضایی و متوسط سطح تحصیلات استفاده شده است. گرستن و همکاران ]۸۹[ در مقاله خود در بررسی نقش هنجارهای اجتماعی در تشریح دلایل تفاوت توسعه مالی در میان کشورهای مختلف دریافتند هنجارهای اجتماعی در تامین وجوه در بازارهای سهام اهمیت ویژه ای داشته و نیز ارزش افزوده ناشی از هنجارهای اجتماعی که توسعه مالی و به طور غیرمستقیم رشد اقتصادی را در پی دارد با نهادهای رسمی مانند متغیرهای قانونی در ارتباط است. نتایج دیگر این بررسی را می توان در سطرهای زیر خلاصه کرد:

۱- هنجارهای اجتماعی می توانند در حفاظت از حقوق صاحبان سهام نقش موثری را ایفا کرده و از این طریق بر توسعه مالی در بازار سرمایه تاثیرگذار باشند. ۲- نهادهای غیررسمی مانند هنجارهای اجتماعی در تبیین تفاوت های سطح توسعه مالی در کشورهای مختلف نقش مهمی دارند. ۳- حفاظت قانونی از سرمایه گذاران و تقویت سرمایه ها در بازار سرمایه موجب توسعه بازار سرمایه و نظام بانکی خواهد شد. ۴- هنجارهای اجتماعی ارتباط معناداری با کل سرمایه بازار سهام دارند. ۵- سطح بالاتری از اعتماد می تواند منجر به توسعه بازار سهام گردد. ۶- هنجارهای اجتماعی می توانند در تشریح توسعه مالی و رشد اقتصادی مفید باشند.

هانگ و همکاران ]۹۸[ نشان دادند تعاملات اجتماعی موجب افزایش سرمایه گذاری ها در بازار سهام می شود. این محققان با مطالعه روی جامعه ایالات متحده شواهدی ارائه داده اند که بر اساس آن، معاشرت افراد با یکدیگر در قالب ارتباط با همسایگان و ملاقات با دیگران در کلیسا موجب افزایش مشارکت افراد در بازارهای سهام می گردد. بولیلا و همکاران ]۱۶۹[ در مطالعه ارتباط میان سرمایه اجتماعی و رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه برای سال های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی نشان دادند اعتماد به طور غیرمستقیم از طریق تاثیر بر توسعه نهادها، توسعه مالی و سرمایه گذاری بر فعالیت های اقتصادی اثرگذار است. ژانگ و فونگ[۱۲] ]۱۹۹[ و فونگ و همکاران[۱۳] ]۲۰۰[ در مطالعات خود نشان دادند که سرمایه اجتماعی بر عملکرد مالی شرکت های چینی تاثیرگذار است. گویسو و همکاران ]۱۶۰[ در مقاله خود اعتماد نسبی در میان شهروندان اروپایی را عامل تعیین کننده ای در معاملات، سرمایه گذاری ها و جریان های مالی میان کشورها دانسته اند. جورجاراکوس و پاسینی[۱۴] ]۲۰۱[ در یافتن رابطه میان اعتماد، معاشرت و مشارکت افراد در بازار سهام در کشورهای منتخب گزارش داده اند در کشورهایی که میزان مشارکت در بازار سهام و سطح اعتماد در آن ها پایین تر است، اعتماد عمومی عامل محکمی جهت توجیه نرخ پایین تر سرمایه گذاری افراد در بازار سهام است. فایگنبرگ و همکاران[۱۵] ]۲۰۲[ نشان دادند تعاملات میان اعضای گروه های اجتماعی منجر به خلق سرمایه اجتماعی و ارتقای فعالیت های مالی میان اعضا می شود. سنگنیر[۱۶] ]۲۰۳[ در تحلیل رابطه میان اعتماد و توسعه مالی در کشورهای منتخب در قرن بیستم دریافته که میان اعتماد و توسعه مالی رابطه معناداری وجود داشته و افزایش اعتماد موجب ارتقای توسعه مالی می شود. او در ادامه درآمد سرانه واقعی و درجه باز بودن تجارت از عوامل اصلی تعیین کننده توسعه مالی برمی شمارد. وی در پژوهش خود از اعتماد به عنوان شاخص نماینده سرمایه اجتماعی و نیز از نسبت سپرده ها در بانک های تجاری و سپرده پذیر به تولید ناخالص داخلی، نسبت سرمایه بازار سهام به تولید ناخالص داخلی و نیز تعداد شرکت های ثبت شده در هر یک میلیون نفر به عنوان شاخص های اندازه گیری توسعه مالی استفاده نموده است.

[۱] Christopoulos & Tsionas

[۲] Liu & Hsu

[۳] Ritab

[۴] Kenourgios & Samitas

[۵] Ghali

[۶] James

[۷] Suleiman & Aamer

[۸] Greif

[۹] Jones

[۱۰] Fafchamps & Minten

[۱۱] Licht et al

[۱۲] Zhang & Fung

[۱۳] Fung et al

[۱۴] Georgarakos & Pasini

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:05:00 ب.ظ ]




۱-۱-  برند

در ادبیات کلاسیک اقتصاد، نیروی کار، سرمایه، زمین (مواد خام) سه عنصر اصلی تولید و سرچشمه های اصلی ثروت به شمار می آیند. در روش های سنتی حسابداری نیز برای محاسبه قیمت فروش، هزینه دستمزد و مواد اولیه و سربار با یک میزان سود معقول جمع زده می شود. ولی هیچ یک از این دو الگو قادر نیستند توضیح دهند که چرا یک ساعت رولکس با کارایی، کیفیت و زیبایی مشابه به سه برابر یک ساعت سیکو به فروش می رسد. رویکردهای نوین بازاریابی این پدیده را با هویتی که برند برای مشتری به همراه دارد، توضیح  می دهند. (غفاریان، ۱۳۸۷).

عکس مرتبط با اقتصاد

به عنوان مثال، می توانیم نام انسان ها را در نظر بگیریم. ما همه نامی داریم که علاوه بر اینکه ما را از دیگران متمایز می کند، بیانی است موجز برای تداعی آنچه مترادف با ما در اذهان دیگران است. برندهای محصولات و خدمات نیز درست همین ماهیت را دارند. یعنی اول هویت آن محصول یا خدمت را تعیین می کنند سپس آن را از دیگر محصولات و خدمات متمایز می سازند و در نهایت تمام صفات و کیفیت مربوط به خود را در اذهان مردم تداعی می کنند. به عبارت دیگر، برندها نه تنها صفات و کیفیات مربوط به یک محصول را بازگو می کنند، بلکه بازتابی هستند از آنچه نسبت به آن احساس می کنیم ( و یا می خواهیم احساس کنیم) و این که چگونه آن را می بینیم ( و یا می خواهیم ببینیم) (کاپفرر، ۱۳۸۵).

یکی از تعاریف عملی از برند که مورد قبول موسسه بازاریابی آمریکا نیز هست، عبارت است از: “برند یک نام، علامت، سمبل، طرح و یا ترکیبی از آنها است که منجر به شناسایی محصولات و خدمات یک فروشنده می شود و آن ها را از رقبایشان  متمایز می سازد” (ولی و دیگران، ۲۰۰۷).

برندها در رقابت با شرکت های دیگر به سازمان یاری می رسانند و یک ابزار کمک رسان به مشتری هنگام تصمیم گیری برای خرید محسوب می شوند. عامل مهم در خلق برند قوی، نشان دادن توانایی شرکت در ارائه محصولات و خدمات متفاوت و برتر نسبت به رقبایش به مشتریان   می باشد. برای شرکت ها سنجش قدرت برند شان، به ویژه میزان آگاهی مشتریان از برند شرکت و ارزیابی تصویری که از این برند در ذهنشان ساخته شده است در طولانی مدت مهم است. برند نشانگر ویژگی های ملموس و ناملموس است که مصرف کننده برای یک محصول یا خدمت قائل است. این ویژگی ها در نام، علامت تجاری، مارک، نشان یا سمبل، طرح و یا ترکیبی از این موارد دیده می شود (ترجمه گروه مترجمان میثاق مدیریت، ۱۳۸۵).

آکر (۱۹۹۱) معتقد است که برند نوعی مزیت رقابتی ایجاد می کند و اغلب مانعی بر سر راه رقبا به وجود می آورد. برای اکثر شرکت ها، برندها اولین عامل رقابتی و ارزشمندترین دارایی استراتژیک آنها محسوب می شوند. بدون برند ها محصولات تنها طبق قانون عرضه و تقاضا و براساس قیمت شان عرضه می شوند. ایجاد برند به شرکت ها این امکان را می دهد که فعالانه بر بعد تقاضای فعالیت هایشان تاثیر بگذارند و مشتریان را ترغیب کنند تا تصمیم خود را براساس عوامل دیگری به جز عامل قیمت اتخاذ نمایند. برندها برای مصرف کنندگان نیز مهم هستند. برندها، مصرف کنندگان را قادر می سازند تا برای خرید خود آگاهانه تصمیم بگیرند و بتوانند از میان چند گزینه یکی را انتخاب کنند. می توان گفت برندها به زندگی مشتریان غنا بخشیده اند. در جهانی که نیازهای اصلی مشتریان برآورده شده است، برندها در تشخیص هویت فردی به مشتریان کمک می کنند (آکر، ۱۹۹۱).

برند نظیر پول، معامله را تسهیل می کند و چکیده ای است از هویت، اصالت، ویژگی و تفاوت، بدین معنا که تمام این اطلاعات را در یک کلمه یا عبارت متمرکز  می سازد. خریداران به هنگام پرداخت مبالغ بالاتر برای شرکت های صاحب برند، آنچه را که می خرند، موقعیتی است که در ذهن مصرف کنندگان بالقوه وجود دارد. قیمت یک محصول، ارزش پولی آن را می سنجد و برند آن، محصول را می شناساند و جنبه های متمایزش را آشکار می سازد. محصولات از منسوخ شدن طبیعی می میرند اما برند ها می توانند زنده باقی بمانند. این باور گمراه کننده که برندها، صرفا اسامی محصولات هستند، در گذشته به قدری قدرتمند بود که هرگاه به نظر می رسید که محصولی چرخه حیات خود را به پایان رسانیده است، برند آن را نیز همراه با آن به دور           می ریختند. اما یک برند یک محصول نیست. برندهای بزرگ معانی دارند که محتوا و جهت یابیشان را توصیف می کند. برای مثال، در حوزه لوازم خانگی، زیمنس به معنای دوام، سرسختی و اعتماد است و تصویری از وجود دقت و وسواس در کیفیت ساخت آلمان را زنده می سازد. فیلیپس در نوآوری برای عموم و استفاده از فناوری در خدمات برای کل جامعه شهرتی کسب کرده است. بدیهی است که در هر بازار، هر برند بزرگ معنای خود را دارد. این معنا بسیار مهم است، زیرا به خریداران می گوید که تحقیقات، نوآوری و دیگر تلاش هایی که برای برند صورت می پذیرد، در چه جهتی است. به عنوان مثال،  یکی بر دوام و دیگری بر عملی بودن و یا نوآوری تاکید دارد(کاپفرر، ۱۳۸۵).

به علاوه، اهمیت برندها را شاید بتوان در موارد زیر خلاصه کرد:

    1. شناسایی تولیدکننده یک محصول که به مشتری، چه فرد باشد، چه سازمان اجازه می دهد، مسئولیت مربوط به آن محصول را به یک تولیدکننده و یا توزیع کننده خاص ارجاع دهد.
    2. مدیریت محصولات و ردیابی آنها را برای شرکت ساده می سازد.
    3. به سازماندهی موجودی کالا و ثبت های حسابداری کمک می کند.

حسابداری

  1. امکان ثبت حق امتیاز به نفع صاحب آن برند را فراهم می سازد. ( قائدی و دیگران، ۱۳۸۶)

۱-۱-۱-   مدل محوری برند

این مدل نشان می دهد که چگونه برندی مشهور و قابل اطمینان به یک موقعیت تعیین کننده در مرکز استراتژیک عملیات تجاری تبدیل می شود. با کمک این همگرایی، سه عامل محصول، مشتریان و تیم مدیریت برند شرکت، چشم اندازی برای ایجاد اشکال جدید ارزش ارائه می دهند که می توانند مشتریان وفادار ایجاد کنند و پرورش دهند (ان جوز و زد هانگ،۲۰۰۷).

این مدل نشان می دهد که برندها چگونه از سمبل ها و آرم هایی در پیرامون تجارت تبدیل به عاملی برای ایجاد ارزش در قلب موسسه می شوند. برند و فعالیت های مربوط به آن به مرکز شرکت تعلق دارد و از این موقعیت مرکزی است که تیم برند به عنوان عامل کلیدی در تعیین اینکه چگونه مشتریان در فرصت های جدید بازار ایجاد می شوند، پدیدار می گردد. این مدل اهمیت تیم برند را در شرکت نشان می دهد   (همان ماخذ،۲۰۰۷).

نمایشگر ‏۲‑۱: مدل محوری برند (ان جوز و زد هانگ،۲۰۰۷)

۱-۲-  رفتار مصرف کننده

تجزیه و تحلیل رفتار خرید مصرف کننده یکی از گامهای اساسی در تجزیه و تحلیل فرصت های بازار می باشد. زیرا علیرغم شباهت هایی که در فرآیندهای تصمیم گیری خریداران وجود دارد، مصرف کنندگان و مشتریان مختلف، اغلب فرآیندهای خریدشان را به گونه ای متفاوت به پایان   می رسانند. این تفاوت ها انعکاس دهنده گوناگونی مصرف کنندگان در ویژگی های شخصی و عوامل اثرگذار اجتماعی می باشد ( مولینز و دیگران، ۲۰۰۸).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

اهمیت این مساله تا جایی است که امروزه حوزه بازاریابی براساس اصل تقدم مصرف کننده      پایه ریزی شده است (موون و مینور، ۲۰۰۱).

از اینرو گروه های زیادی مشتاق به مطالعه رفتار مصرف کننده می باشند که پیتر و السون (۲۰۱۰) در یک نگاه کلی آنها را به سه دسته تقسیم می کنند:

  1. سازمانهای بازاریابی: این گروه هم شامل سازمانهایی هستند که برای فروش محصولات تلاش می کنند و هم سازمانهایی که در تبادل با مصرف کنندگان هستند، مانند بیمارستانها، موزه ها، پارکها، شرکت های حقوقی، دانشگاه ها و… . تاکید اصلی این گروه بر تبادل بین کسب و کار و مصرف کننده است و ایده های آنها برای تمام سازمان های نام برده قابل استفاده می باشد.
  2. سازمان های دولتی و سیاسی: دغدغه اصلی این گروه نظارت و قانونمند کردن مبادلات بین سازمان های بازاریابی و مصرف کنندگان می باشد. این فعالیت ها در قالب سیاست های عمومی منتشر می شوند.
  3. مصرف کنندگان: هم شامل مصرف کنندگان نهایی می شود و هم خریداران سازمانی که منابع را به منظور تولید کالاها و خدمات خریداری می کنند.

همانطور که می بینیم نتایج مطالعات درباره رفتار مصرف کننده، دامنه وسیعی از افراد، گروه ها و سازمانها را بهره مند می سازد که این خود بیانگر نیاز جدی به تحقیق در این زمینه می باشد.

شیفمن و کاتوک (۲۰۰۸) در کتاب رفتار مصرف کننده خود واژه رفتار مصرف کننده را این چنین تعریف می کنند: رفتاری که مصرف کنندگان در جستجو، خرید، استفاده، ارزیابی و کنارگذاری کالاها و خدماتی که انتظار دارند نیازهای آنان را برآورده سازد، از خود نشان می دهند. به نظر آنها، این واژه دو گروه از مصرف کنندگان را در برمی گیرد:

  1. مصرف کنندگان شخصی: این دسته از مصرف کنندگان، کالاها و خدمات را برای خود به منظور استفاده در منزل و یا هدیه دادن به دیگران می خرند. در همه این موارد کالا برای مصرف نهایی خریداری می شود، یعنی استفاده کنندگان نهایی.
  2. مصرف کنندگان سازمانی: شامل کسب و کارهای انتفاعی و غیرانتفاعی، دولت، ادارات و موسسه ها (مانند مدارس، بیمارستان ها و…) می شود که همه آنها باید به منظور اداره کردن سازمان هایشان اقدام به خرید کالا، تجهیزات و خدمات نمایند.

موون و مینور (۲۰۰۱) به جای واژه مصرف کننده از واژه واحدهای خرید استفاده کرده اند که دلالت بر انجام خرید هم بصورت فردی و هم بصورت گروهی دارد. ویژگی دیگری که برخی بر آن تاکید دارند، فرآیندی بودن رفتار مصرف کننده می باشد. به عبارت دیگر، آنها معتقدند که رابطه مصرف کننده با تولید کننده تنها در یک لحظه که مبادله نام دارد، خلاصه نمی شود، بلکه رابطه گسترده تری است که قبل از خرید شروع و تا بعد از آن نیز ادامه پیدا می کند (سولومون، ۲۰۰۶).

رفتار مصرف کننده پویاست، زیرا افکار، احساسات و اعمال تک تک مصرف کنندگان و گروه های مصرف کننده و در نهایت جامعه، به طور مداوم تغییر می کند. این ماهیت پویای رفتار        مصرف کننده، تدوین استراتژی های بازاریابی را به وظیفه ای دشوار تبدیل کرده است. بدین مفهوم که، استراتژی هایی که در یک زمان، یا یک بازار به خوبی کار می کردند، ممکن است در زمان یا بازارهای دیگر شکست بخورند. این بدان دلیل است که طول عمر محصولات کوتاه تر از قبل شده است و بسیاری از شرکت ها به منظور ایجاد ارزش بالاتر برای مصرف کنندگان و حفظ سودمندی خویش، دائما دست به نوآوری می زنند (پیتر و السون ، ۲۰۱۰).

[۱] Walley et al.

[۲] Aker

[۳] Ngwese & Zhang

[۴] Ngwese & Zhang

[۵] Mullins et al.

[۶]  Mowen & Minor

[۷]  Peter & Elson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:05:00 ب.ظ ]




۱-۱-۱-   رویکرد های مطالعه رفتار مصرف کننده

در کتاب رفتار مصرف کننده پیتر و السون (۲۰۱۰) سه رویکرد برای مطالعه رفتار مصرف کننده معرفی شده است.

نمایشگر ‏۲‑۲: رویکردهای مطالعه رفتار مصرف کننده (پیتر و السون، ۲۰۱۰)

رویکردها رشته های اصلی اهداف اصلی روش های عمده
تفسیری انسان شناسی فرهنگی درک مصرف و فهم مفاهیم آن مصاحبه های طولانی و تمرکز بر گروه ها
سنتی

روانشناسی

جامعه شناسی

شرح تصمیم گیری و رفتار مصرف کننده بررسی های تجربی
علم بازاریابی

اقتصاد

عکس مرتبط با اقتصاد

آمار

پیش بینی، انتخاب و رفتار مصرف کننده

مدلسازی ریاضی

شبیه سازی

 

رویکرد ما در این مطالعه بیشتر به رویکرد بازاریابی نزدیک می باشد. در این راستا با مرور ادبیات مربوطه در حوزه بازاریابی، مقیاسهای مناسب را برای سنجش متغیرهای مطالعه استخراج کرده و به شرح و پیش بینی رفتار مصرف کننده می پردازیم.

دانلود تحقیق و پایان نامه

موون و مینور (۲۰۰۱) از نگاهی دیگر، سه دیدگاه را برای بررسی تصمیم خرید، ارائه می دهند:

  1. دیدگاه تصمیم گیری: در این دیدگاه، مصرف کنندگان، تصمیم گیرندگانی عقلایی هستند. یعنی در پی تشخیص مسئله، تحقیق، ارزیابی بدیل، انتخاب، حل مساله و ارزیابی بعد از اکتساب می باشند.
  2. دیدگاه تجربی: در این دیدگاه خرید بر مبنای هیجانات و احساسات بدون رویکرد عقلایی صورت می گیرد.
  3. دیدگاه تاثیر رفتاری: مربوط به رفتاری است که نیروهای قوی محیطی، مصرف کننده را به سمتی سوق می دهند که او بدون احساسات و یا باورهای قوی از پیش ساخته شده اقدام به خرید می کند. این نیروهای محیطی می توانند ابزارهای ارتقای فروش، هنجارهای فرهنگی، محیطی و یا فشارهای اقتصادی باشند.

۱-۱-۲-   عوامل تاثیرگذار بر رفتار مصرف کننده

اکثر نویسندگان در این حوزه، عوامل تاثیرگذار بر رفتار مصرف کننده را به دو گروه عوامل بیرونی و درونی تقسیم می کنند ( موون و مینور،۲۰۰۱، هاوکینز و دیگران ، ۲۰۰۴، سولومون، ۲۰۰۶، شیفمن و کانوک، ۲۰۰۸، پیتر و السون، ۲۰۱۰).

هاوکینز و دیگران (۲۰۰۴) در یک مدل جامع، عوامل تاثیرگذار بر رفتار مصرف کننده را مانند نمایشگر ۳-۲ ارائه می دهند. در این مدل عوامل موثر درونی و بیرونی در تعاملی دوسویه با یکدیگر، بر روی برداشت از خود و سبک زندگی تاثیر گذاشته و با ایجاد نیازهای متناسب، فرایند تصمیم گیری خریدار را رقم می زنند. در این مدل، یکی از عوامل موثر درونی نگرش مصرف کننده می باشد.

نمایشگر ‏۲‑۳: مدل جامع رفتار مصرف کننده (هاوکینز و دیگران، ۲۰۰۴)

۱-۲-  تصویر برند و تاثیر آن بر رفتار مصرف کننده

برای شناسایی و شناخت مفهوم تصویر ذهنی برند ابتدا می بایست نگرش و باور مشتری مورد بررسی قرار گیرد. نگرش و باور فرد از طریق عمل یادگیری حاصل می شود. افراد در مورد مذهب، سیاست، لباس، موسیقی، غذا و تقریبا درباره هر چیزی نگرش خاصی دارند. انسان برای نوع نگرش خود دارای یک الگو می شود و تغییر چنین الگوهایی مستلزم تعدیلاتی است که به زحمت       می توان از عهده آنها برآمد. باورهای مصرف کننده نتیجه یادگیری شناختی است. این باورها نمایانگر شناخت و استنباط هایی است که یک مصرف کننده در مورد پدیده ها، ویژگی های آنها و منافع حاصل از آنها دارد. در هر حال امکان دارد که باورهای مصرف کننده نسبت به ویژگی های یک محصول با واقعیت منطبق نباشد. مفهوم برند شامل دو چیز است، بررسی و محاسبه خصایص آن برند و تصور موقعیت ها، کامیابی و موارد مشابه. در این تعریف به جای استفاده از مسائل کیفی-عملکردی از مفاهیم روانشناختی مصرف کننده و محصول استفاده شده است. تصویر ذهنی برند با پخش آگهی های تبلیغاتی و تکرار آن ایجاد و تقویت می شود. تصویر ذهنی برند از ترکیب واقعیت فیزیکی محصول و باورهای شخصیتی و احساسی که در مورد آن به وجود می آید، ساخته می شود (قائدی و دیگران، ۱۳۸۶).

به این ترتیب می توان به طور خلاصه گفت:

  1. تصویر ذهنی یک برند یک فرایند است که توسط مصرف کننده شناسایی می شود.
  2. تصویر برند یک فرایند استنباطی است و موضوعی است که براساس ادراک و تفسیر مصرف کننده شکل می گیرد و از طریق تصورات منطقی و یا احساسی ادامه می یابد.
  3. در جایی که تصویر برند نقش موثری دارد، درک واقعیت و ماهیت های مربوط به آن، مهمتر از خود واقعیت است (همان ماخذ، ۱۳۸۶).

مصرف کنندگان باید تصویر روشنی درباره خصوصیات محصول در ذهن خود داشته باشند. این خصوصیات می توانند شامل، کیفیت، قیمت و تنوع محصول باشد. تصویر، در واقع ترکیب کلی از همه آن چیزهایی است که مصرف کنندگان فکر می کنند درباره شرکت و محصول شما می دانند (همان ماخذ، ۱۳۸۶).

اولین بار گاردنر و لیوی در سال ۱۹۵۵ مفهوم تصویر محصول را در مقاله خودشان مطرح کردند.آنها معتقد بودند که محصولات، دارای ماهیت های مختلف از جمله فیزیولوژیکی و اجتماعی هستند. از زمان معرفی رسمی آنها تاکنون، مفهوم تصویر محصول در تحقیقات مربوط به رفتار مصرف کننده مورد استفاده قرار گرفته است (اگیلوی، ۱۳۸۵).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

این در حالی است که دیوید اگیلوی در کتاب خود تحت عنوان رازهای تبلیغات مدعی است که مفهوم تصویر برند را در سال ۱۹۵۳ به عرصه افکار عمومی معرفی کرده است (اگیلوی، ۱۳۸۵). کلر(۱۹۹۳) تصویر برند را به عنوان ادراکی درباره برند که توسط تداعی معانی برند در ذهن مشتری شکل می گیرد، تعریف می کند. ادراک تصویر برند که با توجه به همخوانی برند و نگرش مشتری شکل می گیرد به عنوان یکی از عناصر مستقل در ارزش برند است که به طور گسترده در چارچوب ارزش بکار می رود. تصویر برند در تمام تجربه های مصرف مشتری ریشه دارد و درک کیفیت خدمت به عنوان کارکرد این تجربه ها می باشد (کایامن و آرسلی، ۲۰۰۷).

تصویر برند، ادراکات احساسی و منطقی مصرف کنندگان می باشد که با برندی خاص مرتبط است. تصویر برند در بازارهای کسب و کار نقش مهمی دارد، به خصوص در جایی که متمایزسازی محصولات و یا خدمات بر پایه ویژگی های کیفی ملموس آنها، مشکل است یا حتی زمانی که  کالاهای عرضه شده همانند هستند، خریداران نسبت به تصویر ذهنی شرکت یا نام تجاری کالای تولیدی عکس العمل متفاوتی نشان می دهند ( کلر، ۱۹۹۳).

تصویر ذهنی از برند عکس ذهنی مشتری از آنچه که ارائه می شود (محصول یا خدمت) است و شامل مفاهیم نمادین است که مشتریان از ویژگی های خاص محصول یا خدمات برداشت        می کنند. تصویر ذهنی، نمایشی از برند در ذهن مشتری است که به یک محصول یا خدمت متصل   می باشد. ادراکات منطقی یا احساسی که مشتریان به برندهای خاص الصاق می کنند، تصویر ذهنی آنها از برند است. در بازارهای صنعتی هم، تصویر ذهنی از برند می تواند نقش مهمی داشته باشد، به خصوص زمانیکه تمایز قائل شدن میان محصولات و خدمات براساس ابعاد ملموس کیفیت سخت باشد (کرتو و برودی، ۲۰۰۷).

تصویر ذهنی مشتری ممکن است با پیامی که شرکت به دنبال دستیابی به آن است، متفاوت باشد. تصویر ذهنی از برند، یک ادراک است و لزوما یک واقعیت نیست. مصرف کنندگان ممکن است بدون هیچ دلیل خاصی مسائلی را در مورد یک شرکت فرض کنند یا انتظار داشته باشند، بدین ترتیب آنها در مورد آن شرکت عقیده خاصی پیدا کرده اند ( ولی، ۲۰۰۷).

آنها تمایل دارند کالاهایی را مصرف کنند که با تصویر ذهنی اشان مشابه باشد و برای قضاوت درباره کیفیت محصول، از دو منبع، یکی درونی نظیر ویژگی های منحصر به فرد محصول و دیگری بیرونی نظیر قیمت، کیفیت و تصویر ذهنی از برند استفاده می کنند. همچنین نقش تصویر ذهنی از برند هم برای مشتریان با تجربه و هم بی تجربه دارای اهمیت خاصی است، چرا که آنها سعی می کنند تصویر ذهنی خودشان را با خرید کالاهایی که اعتقاد دارند با تصویر آنها همسانی زیادی دارد، تقویت کنند. پس می توان گفت تصویر برند شامل برداشت های مثبت و منفی مشتریان از برند و ادراک آنها از آن برند می باشد (یاسین و دیگران، ۲۰۰۷).

۱-۳-  کشور سازنده

جهانی شدن و آزادسازی تجارت جهانی درها را به روی بسیاری از شرکت ها به منظور انجام تجارت جهانی گشوده است. این شرکت ها در پی شکار فرصت ها هستند و در این راستا انواع مختلفی از خدمات و محصولات را عرضه می کنند. در همین حال، ما شاهد کاهش رشد اقتصادی اکثر کشورهای توسعه یافته در مقایسه با کشورهای در حال توسعه هستیم. در نتیجه، بازاریابان کشورهای توسعه یافته این موضوع را مد نظر قرار داده اند تا تجارت خود را به کشورهای در حال توسعه گسترش دهند. شرکت ها در کشورهای مختلف استراتژی های متفاوتی را برای ورود به بازارهای سایر کشورها و شروع تجارت خود در مکان جدید برمی گزینند. ابزارهای بازاریابی که توسط شرکت ها استفاده می شوند شامل: تنوع محصولات، کیفیت برتر، تصویر کشور مبدا، سفارشی کردن و استانداردسازی و تصویر برند می باشند. در میان کلیه این موارد کشور مبدا یکی از سه موضوعی است که در بازاریابی بین المللی محققان به طور گسترده به آن پرداخته اند. دو موضوع دیگر، استانداردسازی در مقابل سفارشی کردن محصولات و شیوه های مختلف ورود به بازار می باشند (جین، ۲۰۰۷).

به موضوع کشور مبدا از ابتدای سال ۱۹۶۰ پرداخته شده است. افشای نام کشور مبدا در سراسر جهان یک الزام قانونی است. از این رو مشتریان از این گونه اطلاعات به عنوان نشانه های بیرونی، به همراه سایر نشانه های درونی و بیرونی  برای ارزیابی کالا استفاده می کنند. وقتی برندی جهانی می شود، کشور مبدا می تواند نقشی حیاتی ایفا کند. در واقع کشور مبدا محرکی است که بر ادراک مصرف کنندگان و قصد خرید آنها تاثیر می گذارد (ورلگ واستینکمپ، ۱۹۹۹).

دیچر در سال ۱۹۶۲ اولین فردی بود که ادعا کرد، کشور مبدا محصول بر پذیرش آن محصول از سوی مصرف کننده تاثیر دارد. بعد از آن، تحقیقات در رابطه با کشور مبدا بین سال های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ رونق گرفت (همان ماخذ، ۱۹۹۹).

یک محصول، تصویر خود را از منابع مختلفی نظیر طراحی، عملکرد، نام برند و کشور مبدا بدست       می آورد. اهمیت کشور مبدا را زمانی که یک محصول برای اولین بار در یک کشور خارجی معرفی می شود،  می توان درک کرد. اثر کشور مبدا بدلیل ساختار هاله ای می باشد. به این معنا که، تصویر مثبت از یک کشور می تواند به خاطر تصویر مثبت از محصولی باشد که مصرف کننده با آن آشنایی دارد. سپس این تصویر به نوبه خود به توسعه صادرات سایر تولید کنندگان داخلی نیز کمک می کند. کشور مبدا مبنایی را برای ارزیابی کیفیت محصولات بدون در نظر گرفتن سایر ویژگی های اطلاعاتی فراهم می آورد. همچنین کشور مبدا ممکن است مفاهیم و دانشی را ایجاد کند که بر تفسیر سایر ویژگی های اطلاعاتی در دسترس محصول تاثیر دارند. گاهی کشور مبدا   می تواند تاثیر منفی بر ارزیابی محصول داشته باشد. در اینگونه موارد تولید کنندگان معمولا سعی در پنهان سازی نام کشور مبدا بدلیل ترس از تاثیر منفی آن دارند (کاتلر و گرتنر، ۲۰۰۲).

قبل از اینکه به بررسی جزئیات بیشتر در این باره بپردازیم، می توانیم به ترتیب تاریخی تغییرات رخ داده در تعاریف کشور مبدا را بررسی کنیم.

۱٫ناگاشیما (۱۹۷۰): تصویر، اعتبار و کلیشه که تجار و مصرف کنندگان به محصولات یک کشور خاص نسبت می دهند.

  1. ونگ و لمب (۱۹۸۳): موانع نامشهود برای ورود به بازارهای جدید در قالب جهت گیری های مصرف کنندگان نسبت به محصولات وارداتی را مورد توجه قرار می دهند.
  2. جوهانسون و داگلاس (۱۹۸۵): کشور مبدا را به عنوان کشوری که دفتر مرکزی شرکت، بازاریابی محصول و یا برند در آنجا مستقر است، تعریف می کنند.
  3. هان و ترپستا ( ۱۹۸۵): کشور مبدا را کشور سازنده و یا کشور محل مونتاژ تعریف می کنند.
  4. کردل (۱۹۹۳): کشور مبدا یک نشانه درونی محصول برای ویژگی های نامشهود آن می باشد.
  5. چائو(۲۰۰۱)، ناکاموتو و نلسون (۲۰۰۳): کشوری که محصول در آن طراحی و تولید می شود.
  6. نبنسال، لمپست و جیف (۱۹۹۷): کشور مبدا مرتبط با یک محصول خاص و یا برند است بدون توجه به اینکه آن محصول کجا ساخته شده است.
  7. گورهام، کنلی و مهشواران (۲۰۰۰): بیانگر این موضوع است که محل تولید تا چه حد بر ارزیابی آن محصول اثر می گذارد.
  8. نایت و کالانتون (۲۰۰۰): عواملی که منعکس کننده ادراک کلی مصرف کنندگان در مورد کیفیت محصولات تولید شده در یک کشور خاص و نگرش در مورد مردم آن کشور هستند، را مورد بحث قرار می دهند.
  9. هوبل و الرود (۲۰۰۰): منظور از کشور مبدا کشوری است که محصول در آن تولید و یا مونتاژ می شود، حال اینکه آن کشور، کشور مبدا برند باشد و یا نباشد.
  10. لیم و اوکارز (۲۰۰۱): کشور مبدا را به عنوان کشور محل طراحی در نظر گرفتند.
  11. اینش و مک براید (۲۰۰۲): کشور محل تولید قطعات، کشور محل طراحی و کشور محل مونتاژ را به عنوان کشور مبدا در نظر گرفتند.

با توجه به تعاریف فوق، در تحقیق حاضر واژه “کشور سازنده” بعنوان تعریف کشور مبدا در نظر گرفته می شود و مقصود نام کشور تولید کننده محصول می باشد.

در بازار امروزی، رفتار انتخابی مصرف کنندگان توجه بسیاری از محققان و تولید کنندگان را بدلیل اهمیت و غیر قابل پیش بینی بودن به خود جلب کرده است. فهم این موضوع که چه چیزی باعث می شود مصرف کننده کالایی را خریداری نماید، برای شرکت ها اهمیت دارد. وقتی محصولات چند ملیتی در نظر گرفته می شوند، ادبیات تحقیقات قبلی تایید می کنند که تصویر کشور سازنده بر رفتار انتخابی مصرف کننده موثر است و میزان این تاثیر به پیچیدگی فنی آن گروه از محصولات بستگی دارد (بلوملهوبر و دیگران، ۲۰۰۷، نقل شده در چانگ و دیگران ۲۰۰۹).

با این حال، تعداد کمی از تحقیقات میزان و عمق تاثیر کشور سازنده بر ذهن مصرف کنندگان را بررسی کرده اند. مدل های مربوط به انتخاب برند نشان دهنده فرآیندی اصولی هستند که طی آن هر فرد مصرف کننده اطلاعات در دسترس خود را یکپارچه می سازد تا برندی را از میان   مجموعه ای از برندهای رقیب انتخاب کند. این مدل ها برای ارزیابی احتمال انتخاب یک محصول از میان محصولات رقیب توسط مصرف کننده استفاده می شوند. به علاوه، تجارت بین المللی با رشد جهانی شدن فرآیندهای اقتصادی نیز روبرو است. موضوعی که باعث می شود محصولات تنها در کشور برند، تولید و یا طراحی نشوند. در نتیجه، بدلیل پیچیدگی منابع اطلاعاتی، ادراک   مصرف کنندگان از کیفیت و سایر ویژگی های محصولات بین المللی دچار سردرگمی و اخلال شده است. بنابراین زمانی که مصرف کننده می خواهد راجع به خرید محصولی تصمیم گیری نماید، تصویر کشور سازنده از اهمیت بالایی برخوردار است. به علاوه، تصویر کشور سازنده بر برداشت از کیفیت برند نیز موثر است (مرونکا و همکاران،۲۰۱۱، اینش و مک براید، ۲۰۰۴) .

در واقع، باز شدن اقتصاد کشورها به روی هم به   شرکت های موجود در کشورهای توسعه یافته این امکان را داده است تا با انتقال فرایند تولید خود به کشورهای در حال توسعه، هزینه های عملیاتی خود را در محیط رقابتی امروز کاهش دهند. به علاوه، تولیدات چندملیتی، تولید محصولات را تسهیل کرده است. به این ترتیب که محصولات در یک کشور طراحی می شوند، اجزایشان در چندین کشور تولید می شوند و در کشورهای دیگر مونتاژ می گردند و در نهایت در کشورهای متفاوت به فروش می رسند. اینگونه محصولات، محصولات ترکیبی نامیده می شوند     ( چائو۲۰۰۱، هان و ترپسترا[۲۶]، ۱۹۸۸).  بنابراین، در دنیای امروز شاهد این هستیم که کشور مبدا یک ساختار یک بعدی نمی باشد، بلکه باید به ابعاد مختلفی تقسیم گردد. به همین جهت مفهوم پیچیده تری از گذشته به خود گرفته می گیرد (برو دوسکی،۱۹۹۸).

بسیاری از مطالعات کشور مبدا بدلیل اتخاذ رویکرد تک نشانه ای مورد انتقاد قرار گرفته اند. زیرا آنها تفاوت بین کشور مبدا برند (COB) و کشور سازنده (COM) را در نظر نگرفتند (جوهانسون، ۱۹۵۸، اوزسومر و کاواسگیل، ۱۹۹۱).

ظهور زنجیره ارزش بین المللی و امکان تولید در چند کشور باعث تقسیم مفهوم کشور مبدا به حداقل دو بخش مجزا گردید: کشور مبدا برند و کشور سازنده همان برند (چائو، ۲۰۰۱، اتنسون، ۱۹۹۳). که هریک اثرات متفاوتی بر ارزیابی محصول می گذارند و کشور سازنده در مقایسه با سایر این مفاهیم تاثیرگذارتر می باشد (اینش و مک براید، ۲۰۰۴)

تغییر در ادراک نسبت به کشور سازنده می تواند اثرات زیان آوری بر نام برند نیز داشته باشد (تاکور و کاتسانیس،۱۹۹۷).

وقتی یک شرکت تصمیم بگیرد کشور سازنده محصولاتش را از کشوری که مصرف کنندگان نسبت به آن ادراک مطلوب دارند به یک کشور با مطلوبیت کمتر انتقال دهد، نام برند می تواند بدلیل ادراک ضعیفتر مصرف کننده به آن کشور آسیب ببیند. هان و ترپسترا )۱۹۸۸( طی تحقیقی نشان دادند، جذابیت برند ماشین های ژاپنی بدلیل انتقال فرایند تولیدشان از ژاپن به کشورهای کمتر توسعه یافته تضعیف شده است. لی و شانینگر (۱۹۹۶) دریافتند که حتی در مورد برندهای معتبر جهانی، ادراک مصرف کنندگان از کیفیت و قصد خرید آنها نه تنها تحت تاثیر نام برند بلکه تحت تاثیر کشوری که محصولات در آن تولید و یا مونتاژ می شوند، قرار دارد (پاپو و دیگران، ۲۰۰۶).

اولگادو و لی (۱۹۹۳) همچنین آیر و کالیتا (۱۹۹۷) از مفهوم کشور سازنده استفاده کردند تا نشان دهند که محل ساخت بر ادراک مشتریان از کیفیت محصولات تاثیر می گذارد.

درک ارتباط بین کشور مبدا برند،  کشور سازنده برند و ادراک از برند به چند دلیل حائز اهمیت می باشد: اول اینکه، شرکت ها، بخصوص مدیران بازاریابی نیاز دارند در صورتی که دارای زنجیره ارزش بین المللی هستند و در بازار بین المللی فعالیت می کنند، برند خود را به شکل موثری مدیریت کنند. دوم اینکه، وقتی شرکت ها به صورت بین المللی رقابت می کنند، مدیران بازاریابی باید بدانند چگونه برند خود را ایجاد و در بازارهای جهانی از آن محافظت کنند. درک این موضوع که چگونه کشور مبدا برند و کشور سازنده بر ادراک از برند تاثیر می گذارد، اثربخشی بازاریابی را افزایش می دهد و در نهایت باعث مدیریت بهتر برند خواهد شد. برندسازی یک بخش مهم در بازاریابی است که نه تنها بر ادراک مصرف کنندگان از محصول بلکه، در نهایت بر رفتار خرید آنها تاثیر می گذارد (دوکماتونی و  دیگران،۱۹۹۵، نقل شده در جین،۲۰۰۷).

[۱]  Hawkins

[۲] Gardner & Levy

[۳]  Ogilvy

[۴] Kayaman & Arasli

[۵] Keller

[۶]  Cretu & Brodie

[۷]  Walley

[۸]  Yasin ,et al.

[۹] . S.C. Jain

[۱۰] Verlegh & Steenkamp

[۱۱]  Kotler and Gertner

[۱۲]  Nagashima

[۱۳]  Wang and Lamb,

[۱۴] Johansson & Douglass

[۱۵] Han & Trepsta

[۱۶]  Cordell

[۱۷]  Chao, Nakamoto & Nelson

[۱۸] Nebenzahl, Lampest & Jaffe

[۱۹]  Gurham, Canli & Maheshwaran,

[۲۰]  Knight & Calantone,

[۲۱]  Hubl & Elrod

[۲۲]  Lim & O‟ Cars

[۲۳] Insch & Mcbride

[۲۴] Bluemelhuber et al.

۱  Merunka, Insch & McBride

[۲۶]  Han & terpestra

[۲۷]  Brodowsky

[۲۸]  Johansson, Ozsomer & Cavusgil

[۲۹]  Chao & Ettenson

[۳۰]  Thakor & Katsanis

[۳۱]  Lee & Schaninger

[۳۲]  Pappu et al.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:05:00 ب.ظ ]