مفهوم هوش معنوى در ادبیات آکادمیک روان شناسى براى اولین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز و بعد در سال ۱۹۹۹ توسط امونز مطرح شد. به موازات این جریان، گاردنر مفهوم هوش معنوى را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار داد و پذیرش این مفهوم ترکیبى معنویت و هوش را به چالش کشید. هوش معنوى، موضوع جالب و جدیدى است که مطالب نظرى و نیز یافته های پژوهشی و تجربى در مورد آن بسیار اندک است. اخیرا، این موضوع نظر بسیارى از صاحب نظران و محققان را به خود جلب کرده است.
هوش معنوى قادر است که هشیارى یا احساس پیوند با یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد (سیسک و تورنس، ۲۰۰۱ ). هوش معنوى سازه هاى معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب مى کند. در حالى که معنویت با جستجو و تجربه عناصر مقدس ، معنا، هوشیارى اوج یافته و تعالى در ارتباط است، هوش معنوى مستلزم توانایى هایى است که از چنین موضوعات معنوى براى تطابق و کنش اثربخش و تولید محصولات و پیامدهاى با ارزش استفاده مى کند.
به طورکلى مى توان پیدایش سازه هوش معنوى را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوى در زمینه ها و موقعیت هاى عملى در نظر گرفت. افراد زمانى هوش معنوى را به کار مى برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوى براى تصمیم گیرى هاى مهم و اندیشه در موضوعات وجودى یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند.
بنابراین، هوش معنوى موضوعات ذهنى معنویت را با تکالیف بیرونى جهان واقعى ادغام مى کند. دیدگاهی که هوش چندین توانایی مختلف را در بردارد ، به وسیله ی روند اخیر در عصب شناسی و روان شناسی شناختی حمایت شده است. تصور هوش معنوی مارا قادر می سازد که چیزها را همان طور که هستند ببینیم، عاری از تحریفات ناهشیار در مقابل افکار آرزومندانه یا درک قطعیت، تمرین هوش معنوی ایجاب می کند که با واقعیاتی هستی گرایانه از قبیل آزادی، رنج، مرگ و درگیر شدن با جستجوى دائمی برای معنا، مواجه شویم.
هوش معنوی هم چنین برای بسیاری از مردم، دلالت بر حساسیت زیبایی شناختی و تحسین زیبایی دارد و از لحاظ فیزیکی، بعضی اوقات با حساسیت به انرژی نافذ جاری در بدن مرتبط است. روش هایی از قبیل مراقبه، یوگا و ورزش های رزمی که مغز را آرام می کنند، می توانند آگاهی را گسترش داده و حساسیت ادراکی را به انرژی، صدا، نور و سطوح نافذ و دقیق هشیاری پالایش کنند.
هوش معنوی یکی از مفاهیمی است که ، در پرتو توجه و علاقه جهانی روان شناسان به حوزه دین و معنویت ، مطرح شده و توسعه پیدا کرده است. هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند.
این درست است که ارتباطات زیادی بین معنویت و بهزیستی روان شناختی و سازگاری وجود دارد و به اعتقاد King راهبردهای مقابله ای و تکنیک های حل مشکل با بهره گرفتن از معنویت درواقع کاربردهای سازگارانه هوش معنوی می باشند. او پیشنهاد می کند که این ارتباط غیر مستقیم است و هوش معنوی به عنوان یک میانجی در این ارتباطات نقش دارد. احتمال بیشتر همبستگی معنا دار تری میان سطوح هوش معنوی و سازگاری وجود دارد.
از دیدگاه King هوش معنوی دارای ۴ مؤلفه تفکر وجودی ، تولید معنای شخصی ، بسط هشیاری و آگاهی متعالی می باشد.(ساغروانی،۱۳۸۸،ص۴۳)
هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد. هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم.
با بهره گرفتن از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با بهره گرفتن از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. بنابراین می توان گفت که هوش معنوی تمام آن چیزهایی است که به آن معتقدیم و نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی که بر عهده می گیریم نشان می دهد(میرجلیلی وشفیعی،۱۳۹۱)
امام علی علیه السلام می فرمایند: هوش وتوانایی فهمیدن اندرزها از عواملی است که آدمی را به پرهیز از خطا فرا می خواند. میزان الحکمه ۱۳» صفحه ۳۲۶
دومین اثر و فایده هوش را میتوان درس گرفتن از وقایع اطرافمان دانست.
در سوره الحجر(۷۵) در مورد سرنوشت گنهکاران قوم لوط،  قرآن به نتیجه‏گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مى‏گوید” در این داستان نشانه‏هایى است براى افراد با هوش”! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)، آنها که با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را کشف مى‏کنند، و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نکته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را .
افرادی که هوش معنوی دارند دارای این صفات هستند:
–  قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها
–  بالا بودن خودآگاهی در این افراد
–  حسی که این افراد را هدایت درونی می کند
–  درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
–  از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن
–  توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم
–  گفتن «چرا؟»
–  پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
–  توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
–  برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا
– درست اندیشیدن
– رهایی از لغزشها و دامهای شیطان
– مهار نیروهای مختلف جهان طبیعت
– در اختیار گرفتن اسرار آسمان پر ستاره
– شنیدن زمزمه حمد و تسبیح تمام ذرات جهان هستی
– گرفتن درس عبرت از پدیده ها
– عدم فرار از میدان حوادث
بروز کامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است(دکسون هارل،۲۰۰۸)
۲-۳۵- توصیف معنویت
معنویت یکی از نیازهای درونی انسان است که در قلب ها و ذهن ها و در آیین ها ، به ویژه در آیین های مذهبی وجود دارد. به گفته تیلیچ ، معنویت قلمرو و دغدغه نهایی (غایی) است ، چون همه انسان ها دغدغه ای نهایی دارند ، پس همگی معنوی اند. با این همه ، از دغدغه نهایی می توان برداشت های گوناگونی کرد. برخی از افراد خودشان یا نگرانی هایشان را معنوی نمی دانند. معنویت مانند عاطفه از نظر عمق معنا می تواند درجاتی گوناگون داشته باشد. معنویت ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه باشد ، رشدیافته یا رشد نایافته باشد ، سالم یا مرضی باشد ، سودمند یا زیان بار باشد. از معنویت با توجه به سویه های مطرح شده تعریف های گوناگونی شده است که با همه تأکیدهای روزافزون دانشمندان بر بعد معنوی رشد انسان ، هنوز تعریفی یکپارچه که در برگیرنده تمامیت معنوی باشد ارائه نشده است. برخی معنویت را متضمن بالاترین سطوح زمینه های رشد شناختی ، اخلاقی ، عاطفی ، و فردی می دانند. به سخن دیگر ، معنویت خودش به تنهایی یک زمینه رشد است ، یک نگرش است و نیازمند حداکثر تجربه های انسانی است(صمدی،۱۳۸۵). معنویت شامل ظرفیت برای خلاقیت، رشد و توسعه یک نظام ارزشی است(دلاپنا،۲۰۱۰)
برخی از روان شناسان معنویت را تلاش همواره بشر برای پاسخ دادن به چراهای زندگی تعریف کرده اند. به سخن روشن تر ، به کارگیری بهینه قوه ی خلاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود و مرتبط با زیستن و زندگی ، و در نتیجه تکامل ، بخشی مهم از معنویت است. بدین سان ، رشد معنوی زمانی آغاز می شود که کودک به دنبال دلیل می گردد و درباره پدیده های پیرامون خود کنکاش و پرسش می کند : (چرا آسمان آبی است؟) ، ( چرا خورشید نورانی است؟ ) ، ( پرنده چگونه پرواز می کند؟ ) ، و از این دست پرسش ها . سپس هم گام با رشد شناختی و عقلانی ، پرسش های پیچیده تری شکل می گیرد : ( چرا انسان به دنیا می آید؟ ) ، ( چرا ما می میریم ؟ ) ، ( آیا پس از مرگ زندگی ادامه می یابد ؟ ) ، ( معنای مرگ و زندگی چیست؟ ) و مانند این.
یک دیدگاه تلفیقی ، می تواند همه این نگرش های گوناگون را پوشش دهد با این همه ، پژوهش های فراوانی نشان داده است که معنویت بنیاد و پایه نهادهای مذهبی است و اصولاً معنویت حس پیوسته فرد در ارتباط با خود ، جهان ، دیگران ، و دنیای بالا است.
هریس و موران (۱۹۹۸) نیز بر آن اند که این ویژگی پیوستگی و ارتباطی معنویت ، معنایی بیش از خصوصی و فردی شدن دارد. به سخن دیگر ، معنویت حسی والا است که شور و شوق گرایش و کنش انسان را برای عدالت خواهی و انصاف افزایش می دهد و همنوایی و پیوستگی ای با خود و جهان آفرینش پدید می آورد (تسی ، ۲۰۰۳).
بدین سان ، معنویت را باید با دیدی کل نگرانه به انسان و جهان پیرامون او نگریست. این مسئله نیازمند آن است که انسان با پیرامونش همچون یک کل بده و بستان داشته باشد. از این گذشته ، در دیدگاه های نو ، معنویت کیفیتی بنیادی و فطری برای انسان بودن شمرده شده است. در این راستا ، گروم (۱۹۹۸) ، معنویت را مفهومی هستی شناسی می داند که از آن انسان و تکامل بخش او است. به سخن دیگر ، انسانیت انسان وابسته به وجود معنوی او است و بدین سان می توان گفت که معنویت ریشه های تکاملی و زیست شناختی دارد.(صمدی،۱۳۸۵)رفتار معنوی منجر به تعادل خوبی در زندگی می شود که می تواند از طریق علائم فیزیکی و روانی یک فرد دیده می شود.(امیدی و شفیعی،۲۰۱۲)

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

    1. اسلام و معنویت

اگر معنویت را چیزی خود گزینش و سلیقه ای بدانیم، در این صورت همه افراد معنوی هستند و در واقع بحث درباره آن بی ثمر است؛ زیرا در این وصرت هر کس تجربه ای را می پسندد و حالی را دوست دارد و از حالی بدش می آید. معنویت این چنینی، نه ترسیت می خواهد، نه هدایت و نه آغاز و پایانی دارد. چنین برداشتی برخلاف فهم متعارف و دستورهای ادیان است.
نگاه دین اسلام به انسان آن است که او برای تأمین هدفی خاص، به این عامل پا نهاده است، اثر خارجی و واقعی دارد که آدمی را به سویی می برد. وقتی آدمی از دنیامی رود و رابطه اش از بدن قطع می شود، پرونده او همان عملی است که انجام داده و «یوم الحسری» نیز از آن باب است که فرد تک تک گزینه های خود را مشاهده می کند و در می یابد که مثلاً فلان روز که به جای بیدار شدن و نماز صبح خواندن، خوابیدم، چه ضرر بزرگی کردم. و بر این بد استفاده کردن از توانایی خود حسرت می خورد. دین اسلام بر همین اساس و با چنین نگاهی، برای انسان برنامه ریزی کرده است. به طور کلی در دین اسلام معنویت عبارت است از درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه در مدت زندگی بر کره زمین حاصل شده و روز به روز شدت یافته و از او وجودی خاص می سازد که در عالم هستی مطلوبیت ذاتی داشته و با یاد خدا تجلی می یابد.
هر شکلی از معنویت از نظراسلام مطلوبیت ندارد، بلکه معنویتی مطلوب است که در چهارچوب دین و در مسیر آن باشد.
در اسلام میان دینداری و معنویت جدایی نیست. معنویت صحیح در وقت عمل به دین و در سایه دینداری حاصل می شود و چیزی برای انسان وجود ندارد که معنویت باشد ولی خارج از دین و دینداری قرار گیرد.
یادخدا برترین حالت معنوی به حساب می آید و به هر صورت تحقق یابد، در رأس برنامه های دینی است. اسلام نیزآدمی را خلیقه خدا می داند و به دنبال آن است که صفحه وجودی او چیزی غیرخالق را نشان ندهد، ولی برای آن طوری برنامه ریزی کرده که هر روز این نمایش کامل تر شده شدت یابد و روز به روز به ظرفیت واقعی انسان نزدیک گردد، بنابراین معنویت در اسلام فوق العاده پویاست و هیچ توقعی در آن راه ندارد.
هر بخش و هر نقطه از برنامه دین اسلام برای سیر معنوی آدمی ضرورت دارد. هر کدام اثر خاصی دارند و هیچ چیز جای آنها را نمی گیرد؛ برای مثال، هر چند نماز مرکب از حرکات و سکنات و مشتمل بر خواندن چیزی است، و می دانیم والاترین هدف از این بخش از برنامه یاد خداست، ولی هیچ نوع ذکری جای خود آن را نمی گیرد؛ به عبارت دیگر، نماز مشابه ندارد. فرد هیچ گاه از برنامه دینی بی نیاز نمی گردد، بلکه برعکس هر چه بیشتر رشد کند انجام برنامه و عمل بر طبق وظیفه را برای خود مؤثرتر و کاراتر می بیند. در اسلام حالت روانی که آدمی را به سوی عبودیت و فرمان برداری سوق می دهد، بهترین حالت است و آنچه ای پس آن حاصل می شود، مطلوبیت مقدمی برای مرحله بعدی دارد، تا فرد از ظلمتی دیگر به سوی نور عالم لایتنهاهی گام بردارد (عبدالله زاده و دیگران، ۱۳۸۸، ص۱۶ و ۱۷).
۲-۳۷- مؤلفه های هوش معنوی در اسلام
– مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری ؛
– تشخیص و دریافت پیام های معنوی از پدیده ها و اتفاقات ؛
– سوال و دریافت جواب معنوی در مورد منشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد ) ؛
– تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی ؛
– تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی ؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...