مقایسه اندیشه های احمد غزالی در سوانح العشاق با مثنوی معنوی مولوی- قسمت ۱۱ |
اگرچه به بام بلند است بام هفتم چرخ
گذشته است از این بام، نردبان سماع
بزیر پای بکوبید هر چه غیر ویست
سماع از آنِ شما و شما از آنِ سماع
در مثنوی شریف نیز، ضمن داستان هجرت ابراهیم ادهم از ملک خراسان، میگوید:
پس عذای عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر
بل که صورت گردد از بانگ و صفیر
از این رو، مولوی سماع را غذای روح عاشقان میداند و محرک خیال وصل و جمعیت خاطر منظور از خیال اجتماع (اجتماع خیال) و یا جمعیت خاطر اینست که سالک، خاطر خود را از ما سوی الله منقطع کند و تنها در یاد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پریشانی خاطر و خیال) جمعیت خاطر سبب میشود که قوای جسمی و روحی انسانِ سالک ذخیره شود. چرا که پریشان خاطری و افکار مشوش، همچون رخنهای است که ذخایر جسمانی و روانی آدمی از آن طریق به هدر میرود. رقص که در طی سماع، صورتی از وجد و هیجان صوفیانه را نشان میدهد، در نظر مولوی، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای عشق حضرت دوست محسوب میشود:
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی نقصان شوند
***
دانی سماع، چه بود؟ قول بلی شنیدن
از خویشتن بریدن، با وصل او رسیدن
دانی سماع، چه بود؟ بیخود شدن ز هستی
اندر فنای مطلق، ذوق بقا چشیدن
مولوی در دفتر سوم مثنوی، ضمن بیان داستان خورندگان پیل بچه، میگوید:
رقص آن جا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت برکنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص، اندر خون خود، مردان کنند
چون رهند از دست خود، دستی زنند
چون جهند از نقص خود، رقصی کنند
مطربانشان از درون کف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی، لیک بهر گوششان
برگها بر شاخ ها هم کف زنان
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل میباید، نه این گوش بدن
و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار شهوات مزاحم و آن انیت میرهاند .و همچنین از آنروکه عشق را در همه هستی جاری و ساری میداند، هستی را یکسره در رقص و سماعی شکوهمند میداند. خود وی در کوچه و بازار هم چه بسا که با اصحاب به رقص در میآمد؛ چنان که روزی در بازار زرکوبان، این حالت بی خودانه به وی همچنان از وقت نماز …»، دست داد و از صدای چکشهای پیاپی زرکوبان، به سماع درآمد. و به روایت افلاکی صاحب مناقب العارفین و این غزل را همانجا آغاز کرد که: (فروزانفر؛ ۱۳۸۱، ۲۷۷)
ظهر تا هنگام نماز عصر، حضرت مولوی در سماع بود
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
زهی صورت! زهی معنی! زهی خوبی! زهی خوبی
رقص مولوی، به تعبیر دکتر زرینکوب، یک دعای مجسم و یک نماز بیخودانه بود؛ ریاضت نفس و مراقبت قلبی در نظر مولوی، انسان با التزام به سماع، از اتصال به خودی و تعلقات آن میرهد و لذا سماع در نظر وی هم پایه عبادت، اهمیت داشت. محیالدین ابنعربی گرمِ مباحثه بودند که زکی قوال از «فتوحات مکیه» معروف است که روزی یاران مولوی پیرامون مطالب کتاب و به سماع برخاست و «حالیا فتوحات زکی به از فتوحات مکی است»: مغنیان مجلس سماع مولوی ترانه گویان درآمد. مولوی در دم گفت بدینگونه، پرداختن به تغنی را بر مباحث ملالانگیز کلامی و نظری ارجح میشمرد.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |
۴-۴-۲- بررسی دیگر صور عرفان در اندیشه مولوی در مثنوی:
۴-۴-۲-۱- وحدت ازدیدگاه مولوی:
مولوی از طریق سمبولها، علامات و اشارات دنیای کثرت، راه را بسوی تصویر بزرگ یعنی حقیقت وجود حق میگشاید که از دید عرفانی مولوی، وحدت وجود حق با تمام جهات خدایی نه داخل در اشیاء و نه برون از آن است، بلکه از جهت فعل در اشیاء و از جهت ذات برون از اشیاء است.
وجودی جز وجود حق مطلق
خیال اندر خیال اندر خیال است
و جهان را با همه پدیده های پیدا و نهان آن بیانگر و نمودی از اسماء و صفات حق میدانست که وجود حقیقی، حق تعالی است و بقیه موجودات و پدیده ها تجلی آن یک اصلاند.
منبسط بودیم و یک گوهر همه
بی سرو بی پا بدیم آن سرهمه
متحد بودیم و صافی همچو آب
یک گهر بودیم همچون آفتاب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره بیرون کشید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فرق
۴-۴-۲-۲- اتصال حق با اشیاء:
مولوی پیوند اتصالی حق با اشیاء را به سخن خودش”بی تکیف – بی قیاس” و منزه بودن ذات حق را از هرگونه غیریت ومبراء از جهات عدمیه که اتحاد با اشیاء ندارد بیان میدارد.
اتصالی بیتکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس
روحی است بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بی مکان و سرتا قدم مکانش
یگانه دستاویز رسیدن به حقیقت وجود
مولوی برای رسیدن به حقیقت وجود حق، عشق را یگانه دستاویز، هدف اصلی و غایت دراین ره میدانست.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-12-19] [ 11:26:00 ق.ظ ]
|