کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب


جستجو



 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 



۲۲٫کارکنان نیازهای خاص مشتری را درک می کنند .

۲-۲-۵-بانک قرض الحسنه مهر ایران در یک نگاه
بانک قرض الحسنه مهر ایران با سرمایه اولیه ۱۵ هزار میلیارد ریال و با مشارکت بانکهای دولتی توسط ریاست محترم جمهوری در مورخ ۲۲/۹/۱۳۸۶ افتتاح و با گسترش و توزیع موزون شعب خود در سراسر کشور آغاز به کار کرده است. بانک قرض الحسنه مهرایران باصدور مجوز رسمی بانک مرکزی در تاریخ ۶/۶/۱۳۸۷ و براساس برنامه های تدوین شده ، ضمن انجام امور مربوطه به اعطای تسهیلات قرض الحسنه در ارتباط با فعالیتهای حساب قرض الحسنه جاری و بانکداری الکترونیکی اقدام می نماید .
بانک قرض الحسنه مهر ایران در بدو امر با ۲۰۰۰ واحد بانکی متشکل از ۳۰۰ شعبه واگذاری از بانکهای سهامدار و ۱۷۰۰ واحد بانکی ( باجه) مستقر در شعب بانکهای سهامدار شروع به کار نمود . که پس از تشکیل ساختار و سازمان این بانک به دلیل توسعه کیفیت شعب بانکی کلیه شعب آن بانک به صورت مستقل شروع به کار نمود که هم اکنون با بیش از ۳۳۰ شعبه فعال به صورت Online در حال فعالیت هستند .
خلاصه ای از عملکرد بانک قرض الحسنه مهر ایران تا تاریخ ۱۰/۳/۱۳۹۰ :

تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)

  1. تعداد شعب مکانیزه ۳۳۹ شعبه
    ۲- جمع تعداد سپرده ها ۵۳۶،۲۷۴ فقره
    ۳- جمع مبلغ سپرده ها ۶،۰۱۳ میلیارد ریال
    ۴-جمع تعداد تسهیلات ۱۹۷،۱۲۸ فقره ( که اگر بُعد خانوار را ۵ نفر فرض نماییم تا کنون ۹۸۵۶۴۰ نفر از تسهیلات قرض الحسنه این بانک بهره مند شده اند)
    ۵- مبلغ تسهیلات قرض الحسنه پرداخت شده ۴،۶۵۵ میلیارد ریال

موضوع فعالیت
الف- تامین منابع:
بانک قرض الحسنه مهر ایران با جذب منابع مردمی در حساب های پس انداز و جاری قرض الحسنه ، منابع خود را جهت پرداخت تسهیلات قرض الحسنه تجهیز می کند.
ب- مصارف :
بانک قرض الحسنه مهر ایران در بخش مصارف اقدام به پرداخت تسهیلات قرض الحسنه در زمینه های ذیل می نماید:
قرض الحسنه هزینه های ازدواج برای تأمین بخشی از هزینه های ازدواج زوجهای جوان
قرض الحسنه درمان بیماری برای اشخاصی که توانایی تأمین تمام یا بخشی از هزینه های بیمارستانی و درمانی را ندارند .
قرض الحسنه تعمیر یا تکمیل مسکن برای تأمین تمامی یا قسمتی از هزینه های تعمیر یا تکمیل واحد مسکونی متقاضی
قرض الحسنه ودیعه مسکن برای تأمین تمام یا قسمتی از هزینه ودیعه اجاره مسکن متقاضیان
قرض الحسنه تحصیلات دانشگاهی به متقاضیان
قرض الحسنه کسبه و صنوف جهت رفع نیازهای اولیه و تأمین وسایل مورد نیاز اصناف و کسبه
قرض الحسنه تهیه مواد اولیه شرکتهای تولیدی و خدماتی کوچک برای تأمین سرمایه در گردش آنها قرض الحسنه متفرقه جهت رفع سایر نیازهای ضروری متقاضیان
ج – انجام کلیه خدمات متداول بانکی و بانکداری الکترونیکی
بانک وظایف
بانک در راه رسیدن به اهداف خود با رعایت قوانین و مقررات جاری می تواند نسبت به انجام وظایف وتصدی امور زیر اقدام نماید :

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
  1. افتتاح انواع حسابهای قرض الحسنه پس انداز جاری و نگهداری وجوه مربوطه (ریالی و ارزی ) برای اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از دولتی و غیر دولتی و صدور انواع کارت های بانکی قرض ‏الحسنه
    تبصره – افتتاح حساب قرض الحسنه برای اتباع بیگانه تابع قوانین و مقررات مربوطه می باشد.
  2. تصدی عاملیت وجوه اداره شده امانی و اعطای تسهیلات قرض الحسنه به اشخاص واجد شرایط
  3. قبول انواع سپرده های قرض الحسنه و صدور گواهی و قبوض مربوطه
  4. تحصیل قرض الحسنه از داخل یا خارج از کشور با رعایت قوانین و مقررات مربوطه
  5. نقل و انتقال وجوه ارزی و ریالی و ارائه هرگونه خدمات بانکی
  6. صدور انواع چک های رمزدار و تضمینی و پذیرش انواع چک های صادره توسط سایر بانکها
  7. ارائه خدمات پذیره نویسی و انجام کلیه عملیات راجع به آن
  8. اجاره دادن صندوق امانات ، قبول امانات ، نگهداری سهام و هرگونه اوراق بهادار و سایر اشیاء و اموال
  9. ارائه انواع خدمات قرض الحسنه بانکی در چهار چوب قوانین و مقررات مربوطه
  10. افتتاح انواع حساب های بانکی قرض الحسنه به نام خود نزد بانک ها و مؤسسات در داخل و خارج از کشور
  11. قبول سپرده قرض الحسنه مسکوکات طلا و اعطای وام قرض الحسنه مسکوک با رعایت قوانین و مقررات مربوطه
  12. قبول وانجام وکالت، نظارت، تولیت، نمایندگی، اداره امور مربوط به اموال اشخاص
  13. قبول نمایندگی مؤسسات پولی و یا بانکی که به موجب قانون تشکیل شده یا بشوند
  14. ارائه خدمات مدیریت نقدی برای مشتریان از قبیل خدمات حقوق و دستمزد ، خدمات پرداخت مالیات ، حساب متمرکز و کارتهای بانکی طبق مقررات جاری کشور و سایر خدمات مشابه
  15. تأمین مالی در چارچوب تسهیلات قرض الحسنه با رعایت ضوابط و مقررات مربوطه

اهداف بانک
بانک قرض الحسنه مهر ایران با قصد خیر و با نیت تأمین نقدینگی و رفع نیازهای ضروری اشخاص حقیقی و حمایت از نیازمندان و پرداخت تسهیلات به اشخاص حقوقی که در امور خیریه فعالیت دارند ایجاد و یکی از نهادهای پولی و مالی کشور است که در راستای حرکت به سوی عملیات بانکداری اسلامی تشکیل شده است .
اهداف بانک قرض الحسنه مهر ایران به شرح زیر می باشد:
• تقویت و توسعه فرهنگ و ارزشهای اسلامی در زمینه نهاد قرض الحسنه
• ترویج اصول و مبانی اقتصاد اسلام و رشد آگاهی عمومی نسبت به آن
• جذب و تجهیز منابع مالی قرض الحسنه ، کمکهای بلا عوض دولتی و مردمی و اخذ وام قرض الحسنه از داخل و خارج از کشور و تخصیص آن به اشخاص واجد شرایط

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-12-19] [ 11:30:00 ق.ظ ]




  1. بیت سوم حاوی مضمونی است زیبا و آن اینکه هنرمند به برکت هنر و فضل و دانش خویش زنده است، هر چند زندگی او غرق در مصیبت ها و شکنجه ها و تنگدستی و تلخ کا می باشد. رودکی می گوید:

اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگ مردی و سالاری
فردوسی، بتهوون و موزار هنرمندانی هستند که زندگی آنان با آلام و مصیبت ها عجین بوده است.
مقدم آمدن مضمون مصراع اول تأکیدی آشکار به آن بخشیده؛ ضمن اینکه قرین شدن «پیوند عمر» با «نظم جان فزای» تناسبی است در اجزای متشکله ی که با یکدیگر لطفی بیشتر به سخن داده است. بیت مزبور برای من این شعر فرخّی سیستانی را در ذهن من تداعی می کند:
با کاروان حلّه برفتم ز سیستان با حلّه ی تنیده ز دل بافته زجان
زبان شعری مسعود سعد زبان فخیم و با مهابت و فاخر اسلوب خراسانی است. به اسلوب شعری خراسانی در آخر فعل نشدی یا ی شرط آورده است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
  1. در بیت چهارم از گفته ی خود اعراض نموده است که در رتوریک فارسی به آن اضراب و استدراک گفته می شود. می گوید: نه، اینطور نیست. «حصن نای» ما در مُلک است. چرا که اکثر داعیه داران حکومت و جویندگان مقام و دولت و برخی شاهزادگان، از جمله خود ابراهیم غزنوی در زمان فرمانروایی سلطان فرخ زاد در آنجا محبوس بوده اند. پس حبس نای، آن هم به تهمتی سیاسی، به رتبت وی افزوده و به او جاه و جلال بخشیده است»

استاد یوسفی می نویسد: «در این زمینه ی ذهنی به تصاویر ابیات بعد در خط عمودی، رنگی شاهانه و هم آهنگی ظریفی داده است.»[۷۱]

  1. در بیت پنجم به اسلوب سبک خراسانی هم از فعل پیشوندی بر گذاشتن استفاده کرده است و هم لحن حماسی دارد چون هم دست به زهره برده است و هم پای بر ماه نهاده است.
  2. درهای قیمتی استعاره از اشک و باغ دلگشای استعاره از شعر است. از فعل قدیم فارسی خرامیدن استفاده کرده است.
  3. باده ی لطیف و زلف دلربای و نظم و خط تصویرهای تازه و نوین اند.
  4. درای از مصدر درائیدن فعل قدیم فارسی است. به معنی سخن یاوه و بیهوده گفتن.|| راست نگشته: «ظاهراً یعنی ای کسی که (خطاب به خودش) هنوز کمرت از زیر بار مصائب زمانه راست نشده یا به قرینه ی مصراع بعد: مستقیم و سر به راه نشده، اصلاح نشده و در صورت اخیر بین آن و کژ ایهام تضاد است.|| خام: سخن بیهوده و سرسری و بین آن و پخته ایهام تضاد است.
  5. زنگار غم: اضافه تشبیهی است. از این ابیات به بعد گرایش به غم گرایی و اندوه گرایی که از مختصات سبک عراقی است در شعر مسعود دیده می شود.
  6. نیارم: از مصدر یا رستن؛ فعل قدیم فارسی است. پی: مخفف (کوتاه شدۀ) پا، در بیت موازنه است. موازنه یکی از مختصات سبکی مسعود سعد سلمان است.
  7. برسم: به +رسم: به هنجار، متعارف؛ با بهره گرفتن از به = پیشوند صفت ساز از ویژگی های زبانی سبک خراسانی است.|| در بیت موازنه وجود دارد.
  8. عون: یاری || دور: مطابق ضبط یا سمی است. در چاپ نوریان: جزو. دور فلک نگار: دوری که افلاک در حرکت خود می نگارد. دانشی که به گردش افلاک داشتم (اشاره به دانش نجومی شاعر) به من کمکی نکرد. ضبط دور از جزو بهتر است زیرا با جام مصراع بعد ایهام تناسب دارد. امّا در صورت صحّت جزو باید چنین تعبیر کرد حکمت جزئی منجّم (فلک نگار، خود شاعر) به من کمکی نکرد. شبیه به این بیت جای دگر گفته است:

نبود قطع تو در دانش فلک پیمای نگشت مرگ تو در خاطر ستاره شمر
جام جهان نما: در اصل جام جم و در اینجا استعاره از دل و در معنای اصطرلاب با دور فلک نگار تناسب دارد.»
یکی از موتیوهای رایج شاعران ادب فارسی این است که دانش آن ها یاریگر آن ها نیست. خاقانی نیز در این زمینه ابیاتی دارد. در قصیده ی ترسائیهّ می گوید:
مرا از اختر دانش چه حاصل که من تاریکم او رخشنده اجزا
****
در یکی از قصاید دیگر با موضوع حبسیّه می گوید:
دست آهنگر مرا در مار ضحّاکی کشید گنج افریدون (=دانش و حکمت) چه سود اندر دل دانای من

  1. «نبست، نبندد: مطابق ظبط یاسمی؛ در چاپ نوریان: ببست، ببندد است:

در بیت صنعت اسلوب الحکیم وجود دارد. طبع شعریم بسته نشد، آری درست است زیرا، هنگامی که مستمعی نباشد شاعر شعر نمی بندد (نمی آفریند). بستن اول به معنی منسد شدن و بستن دوم به معنی آفریدن.
سخن بستن به معنی خاموش شدن است: «خردمندی را که در زمره ی اجلاف سخن ببندد [یعنی سکوت کند و حرف نزند] شگفت مدار (گلستان، یوسفی، ص ۱۷۹). برمن سخن نبست یعنی لب از شعر نبستم و خاموش نشدم.
سپس سخن بستن را به اسلوب الحکیم در معنای متضاد آن فهمیده است: یعنی سخن گفتن. بستن به معنی شکل گرفتن (بستنی)، پیوستن، آراستن، به وجود آوردن و از این قبیل است مثلاً خیال بستن به معنی خیال کردن، نگار بستن به معنی نقش آفرینی، شکوفه بستن به معنی شکوفه کردن. پیوستن که در مورد نظم به کار می رود:
(فردوسی در مورد دقیقی می فرماید:
اگرچه نپیوست جز اندکی ز بزم وز رزم از هزارن یکی)
در اوستا از همین ریشه ی است (paiti band). در پهلوی پتوستن (پت = به + وستن =بستن).

  1. رمح آبداده: نیزه یی که پیکان آن آبداده (محکم) باشد. ||تیغ سرگرای: شمشیری که آهنگ سر می کند، به طرف سرگرایش دارد.
  2. استفهام انکاری است یعنی اصلاً همای بر سرم سایه نمی افکند. همای مرغ سعادت است که بر بام هر کسی بنشیند صاحب آن خانه را سعادتمند می کند. همای در ادبیات فارسی مظهر بی آزاری است سعدی می فرماید:

همای بر همه مرغان از آن شرف دارد که استخوان خورد و جانور نیازارد

  1. به اسلوب سبک عراقی به عالم درون پناه برده است و خود را بیچاره ی ضعیف و درمانده ی گدای خوانده است. حال آنکه اگر گردن فردوسی را هم می زدند چنین شعری را بر زبان نمی آورد.

فردوسی فقط یک بار از نداری خود اینگونه سخن گفته است:
مرا نیست فرّخ مرآن را که هست ببخشای بر مردم تنگدست

  1. در این بیت به سبک حماسی سخن گفته است. شیر شرزه و مارگرزه از لغات فارسی قدیم است که بیشتر در سبک خراسانی کاربرد دارد.|| شکردن: پاره کردن || مارگرزه: افعی؛ در بیت صنعت موازنه و سجع دارد.
  2. موازنه مبتنی بر تضاد (مقابله): زیدری این بیت زیبا را در طیّ عباراتی شعر گونه و مناسب در نفثه المصدور (ص ۱۱۲) آورده است: «دل از شدائد به جان آمده است، آخر شرمب بدار. جان از مکاید به لب رسیده است، آزرمی با میان آر:

ای محنت ار نه کوه شدی، ساعتی برو وی دولت ارنه باد شدی لحظه یی بپای»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:30:00 ق.ظ ]




کرسی به معنای تخت است و در لغت به معنای علم نیامده: «أنّ الأصل الواحد فی الکلمه: هو السریر الّذى یجلس علیه و یستقرّ به، و هی مأخوذه من الآرامیّه و السریانیّه و العبریّه» [۴۰۰] اما چون تخت معمولا در مورد پادشاهان و صاحب قدرتان به کار میرود کنایه از قدرت است، و چون صفات خداوند تعالی، عین یکدیگرند، قدرت خدا عین علم اوست و از این جهت امام (ع) این معنا را فرمودهاند.

آثم:

فی من لا یحضره الفقیه و روى جابر عن أبى جعفر علیه السلام قال: فی قول الله عز و جل «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» قال کافر قلبه.[۴۰۱]
از من لایحضره الفقیه جابر از امام باقر(ع) درتفسیر سخن خداوند: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» روایت کرده که فرمود: معنایش این است که هرکس شهادت را پنهان دارد، قلبش کافر است.
«آثم» اسم فاعل اثم است و اثم چنانجه معروف است در لغت به معنای گناه آمده است: (أثم: الإِثْمُ: الذَّنْبُ، و قیل: هو أَن یعمَل ما لا یَحِلُّ له)[۴۰۲] اما بر اساس این روایت مقصود از آثم، معنای ظاهری آن نبوده و مراد از آثم در این روایت کافر است.

قتل:

عن محمد بن الأرقط عن أبى عبد الله علیه السلام قال لی: تنزل الکوفه؟ قلت: نعم، قال: فترون قتله الحسین بن أظهرکم؟ قال: قلت، جعلت فداک ما بقی منهم أحد، قال: فاذن أنت لا ترى القائل الا من قتل أو من ولى القتل الم تسمع الى قول الله، «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» فأى رسول قبل الذی ان محمد صلى الله علیه و آله بین أظهرکم، و لم یکن بینه و بین عیسى رسول، انما رضوا قتل أولئک فسموا قاتلین. [۴۰۳]
محمّدبن ارقط از امام صادق(ع) روایت کرده است که آن حضرت به من فرمود: آیا به کوفه میروی؟ گفتم: بلی. فرمود: قاتلان امام حسین(ع) را در میانتان میبینید؟ گفتم: فدایت شوم کسی از آنان نمانده است. فرمود: پس شما قاتل را فقط کسی میدانید که کشنده باشد یا متولّی قتل گردد، آیا سخن خداوندرا نشنیدهای که فرمود: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[۴۰۴] کدام پیامبر پیش ازمحمد (ص) در میان شما بود، در حالیکه بین حضرت عیسی و آن حضرت پیامبری نبود؟ آن مردم فقط به کشتن آن گروه خشنودشدند، در نتیجه، قاتل نام گرفتند.
معنای قتل چنانچه معروف است کشتن میباشد اما در این آیه خداوند قتل پیامبران گذشته را به افراد حال نسبت داده و براساس فرمایش امام ایشان از آن جهت قاتل نامیده شدهاند که به قتل انبیاء راضی بودهاند. پس در حقیقت این افراد قاتل نیستند و معنای ظاهری مراد نیست.

جهاله:

فی مجمع البیان و اختلف فی معنى قوله «بجهاله» على وجوه أحدها ان کل معصیه یفعلها العبد جهاله و ان کانت على سبیل العمد، لأنه یدعو إلیها الجهل و یزینها للعبد و هو المروی عن أبى عبد الله علیه السلام، فانه قال: کل ذنب عمله العبد و ان کان عالما فهو جاهل حین خاطر بنفسه فی معصیه ربه. فقد حکى الله سبحانه و تعالى قول یوسف لإخوته: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ»[۴۰۵] فنسبهم الى الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم فی معصیه الله. [۴۰۶]
در مجمع البیان در معنای «جهالت» بر وجوهی اختلاف شده؛ یکی این است که هر معصیتی که از انسان سرزند، از نادانی است، اگرچه از روی عمد باشد؛ زیرا این جهل است که انسان را به معصیِّت فرو میکشد و معصیّت را در نظر او میآراید. این وجه از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هر گناهی که انسان مرتکب شود، اگرچه عالم باشد، هنگامیکه معصیت پروردگار در دلش خطور میکند، جاهل است. خداوند از قول یوسف نقل کرده است: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» (یوسف: ۸۹) آنان را به جهل نسبت داده است، چرا که خواستند معصیت خدا را مرتکب شوند.
جهل در لغت ضد علم است: «الجَهْل: نقیض العِلْم»[۴۰۷] «الجهل: خلاف العلم یقال جهل فلان جهلا و جهاله»[۴۰۸] ؛ در این روایت امام «ع» به این نکته تذکر میدهد که در این آیه معنای ظاهری جهل مراد نیست و معنای آیه این نیست که هر کس گناهی را از روی عدم علم و ناآگاهی مرتکب شود مستوجب آتش و عذاب است بلکه مراد از جهل در این آیه سفاهت و بیخردی است و خلاصه معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

میثاق؛ غلیظ:

فی الکافی محمد بن یحیى عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن ابى أیوب عن برید قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل: «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً»[۴۰۹] فقال، المیثاق هی الکلمه التی عقد بها النکاح، و اما قوله: «غلیظا» فهو ماء الرجل یفضیه إلیها. [۴۱۰]
در کافی برید گوید: ازامام باقر(ع) از قول خدای تعالی «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» پرسیدم، فرمود: آن پیمانی است که در هنگام عقد از شوهر گرفته شده است، امّا قول خدای تعالی «غَلیظًا» پس از آن، آبِ مرد (منی) است که به زن منتقل مینماید.
«میثاق» در لغت به معنای عهد آمده است: «و المِیثاقُ: عقد مؤکّد بیمین و عهد» [۴۱۱]‏و در اینجا مراد خصوص عقد نکاح است و معنای ظاهری مراد نیست. و غلیظ نیز در لغت به معنای ضد رقّت آمده: «الغِلْظَهُ ضدّ الرّقّه، و یقال: غِلْظَهٌ و غُلْظَهٌ، و أصله أن یستعمل فی الأجسام لکن قد یستعار للمعانی کالکبیر و الکثیر»[۴۱۲] که در اینجا معنایی جز معنای لغوی برای این واژه مطرح شده است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

سکاری:

عن الحلبی قال، سألته عن قول الله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ[۴۱۳] قال لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ یعنى سکر النوم یقول، و بکم نعاس یمنعکم ان تعلموا ما تقولون فی رکوعکم و سجودکم و تکبیرکم، و لیس کما یصف کثیر من الناس یزعمون ان المؤمنین یسکرون من الشراب، و المؤمن لا یشرب مسکرا و لا یسکر.[۴۱۴] حلبی گوید: از امام (ع) از قول خدای تعالی« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» پرسیدم، فرمود: مراد مستی خواب است، و آیه میفرماید: در حالیکه حالت چرتی دارد که اجازه نمیدهد آنچه را که در رکوع و سجود وتکبیرتان میگویید، بفهمید و آن چنان نیست که بسیاری از مردم، بیان میکند و میپندارند که مؤمنان شراب مست کننده مینوشند، در حالیکه مؤمن هرگز مستکنندهای نمینوشد تا مست شود.
همانسان که خود امام (ع) فرمودهاند سکر معنای مستی حاصل از مسکر ندارد و معنای ظاهری آیه منظور نیست: «سکر: السَّکْرَانُ: خلاف الصاحی. و السُّکْرُ: نقیض الصَّحْوِ. و السُّکْرُ ثلاثه: سُکْرُ الشَّبابِ و سُکْرُ المالِ و سُکْرُ السُّلطان»‏[۴۱۵]

موقوت:

و قال الصادق علیه السلام: فی قول الله عز و جل: إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قال: مفروضا.[۴۱۶]
امام صادق(ع)در تفسیر این آیه شریفهی: «إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» [۴۱۷](همانا نماز بر مؤمنان نوشتهای است واجب و معیّن یا بر مؤمنان فریضهای است دارای اوقاف معیّن) فرمود: یعنی فریضه و واجب است.
در منابع لغت وقت را مقداری از زمان معنا کردهاند و هر چه را که زمانی برای آن در نظر گرفته باشند مُوَقَّت گویند: «الوَقْتُ: مقدارٌ من الزمانِ، و کلُّ شی‏ء قَدَّرْتَ له حِیناً، فهو مُؤَقَّتٌ … و وَقْتٌ مَوْقُوتٌ و مُوَقَّتٌ: مَحْدُود. و فی التنزیل العزیز: إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَی مُؤَقَّتاً مُقَدَّرا[۴۱۸] بر اساس این روایت معنای ظاهری لفظ و واژه مراد نبوده و مراد از موقوت بودن نماز بر اساس این روایت مفروض و واجب بودن آن است.

اجل مسمی:

فی تفسیر على بن إبراهیم و فی روایه أبى الجارود عن أبى جعفر علیه السلام فی قوله، لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى قال: هو الموت.[۴۱۹]
در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر(ع) دربارهی سخن خداوند: «لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى» روایت کرده که فرمود: مدّت معیّن همان مرگ است.
در نگاه اول به نظر میرسد که معنای «اجل مسمی» وقت و زمان نامنهاده شده باشد: «أجل: الأَجَلُ: غایهُ الوقت فی الموت و حُلول الدَّین و نحوِه.» [۴۲۰] اما از فرمایش منسوب به امام در یافت میشود که معنای ظاهری مراد و مقصود نیست.
فی تفسیر على بن إبراهیم- وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ قال: کل من والى قوما فهو منهم، و ان لم یکن من جنسهم، قوله: وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا یعنى القیامه، … . [۴۲۱] در تفسیر علی بن ابراهیم دربارهی «وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ»[۴۲۲] فرمود: هرکس گروهی را دوست داشته باشد، از جملهی آنان به شمار میرود، گرچه از جنس آنان نباشد. در سخن خدای تعالی«وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا» مراد، قیامت است.
در میان معناهایی که در کتب لغت در ذیل این واژه ذکر شده معنای قیامت به چشم نمیخورد و نزدیکترین معنای لغوی به معنای مطرح شده از سوی امام زمان مرگ است نه قیامت: «أجل: الأَجَلُ: غایهُ الوقت فی الموت و حُلول الدَّین و نحوِه. و الأَجَلُ: مُدَّهُ الشی‏ء» [۴۲۳] بنابراین میگوییم طبق این روایت مراد از اجل در این آیه معنای ظاهری آن نیست.

مکر:

فی تفسیر على بن إبراهیم قوله: أ فأمنوا مکر الله قال: المکر من الله، العذاب. [۴۲۴] در تفسیر علی بن ابراهیم در این تفسیر آمده است: نسبت مکر از سوی خدا، همان عذاب الهی است.
مکر در لغت به معنای چاره اندیشی است: «المَکْرُ احتیال فی خُفیه»[۴۲۵] که بر اساس این روایت در این آیه، معنای ظاهری لغت مراد نیست و مراد عذاب است.

عفو:

فی تفسیر العیاشی عن الحسین بن على بن النعمان عن أبیه عمن سمع أبا عبد الله علیه السلام و هو یقول: ان الله أدب رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: یا محمد «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»[۴۲۶] قال: خذ منهم ما ظهر و ما تیسر، و العفو الوسط.[۴۲۷] در تفسیر عیاشی امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال پیامبر خود را تأدیب کرده و فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» به این ترتیب که از آنان آنچه ظاهر و آسان است، بپذیر. و مقصود از «عفو»، میانهروی است.
چنانچه معروف است «عفو» در لغت به معنای بخشش و گذشت کردن است: «العَفُوُّ، و هو فَعُولٌ من العَفْوِ، و هو التَّجاوُزُ عن الذنب و تَرْکُ العِقابِ علیه، و أَصلُه المَحْوُ و الطَّمْس‏»[۴۲۸] بنابراین معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

خیفه:

عن إبراهیم بن عبد الحمید رفعه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: و اذکر ربک فی نفسک» یعنى مستکینا و خیفه یعنى خوفا من عذابه و دون الجهر من القول یعنى دون الجهر من القرائه بالغدو و الآصال یعنى بالغداه و العشى. [۴۲۹]
از ابراهیم بن عبدالحمید نقل کرده که پیامبر خدا (ص) فرمود: «وَ اذکُر رَبّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا» [۴۳۰]یعنی مستکیناً «وَ خیفَهً» یعنی در حال هراس از عذاب «دُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ» یعنی بدون آنکه قرائت را آشکار سازی«بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ» یعنی طرف صبح و عشاء.
چنانچه معروف است «خفی» در لغت به معنای پنهان کردن و مخفی کردن است: «خفى الشی‏ء خفیه: استتر»؛ «و الخفاء: ما یستر به کالغطاء، و خفیته: أزلت خفاه، و ذلک إذا أظهرته. و أخفیته: أولیته خفاء، و ذلک إذا سترته، و یقابل به الإبداء و الإعلان»[۴۳۱] بنابراین معنای ظاهری لفظ مراد نیست.

عرش:

فی کتاب التوحید … عن داود الرقى قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عز و جل: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» فقال لی: ما یقولون؟ قلت: یقولون ان العرش کان على الماء و الرب فوقه، فقال: کذبوا، من زعم هذا فقد صیر الله محمولا و وصفه بصفه المخلوقین و لزمه ان الشی‏ء الذی یحمله أقوى منه، قلت: بین لی جعلت فداک، فقال: ان الله عز و جل حمل علمه و دینه الماء قبل ان یکون سماء أو ارض أو انس أو جن أو شمس أو قمر فلما أراد ان یخلق الخلق نثرهم بین یدیه فقال لهم: من ربکم؟ فکان أول من نطق رسول الله و أمیر المؤمنین و الائمه صلوات الله علیهم، فقالوا: أنت ربنا فحملهم العلم و الدین، ثم قال للملائکه: هؤلاء حمله علمی و دینی و أمنائی فی خلقی و هم المسئولون، ثم قیل لبنی آدم: أقروا لله بالربوبیه و لهؤلاء النفر بالطاعه فقالوا: نعم ربنا أقررنا فقال للملائکه: اشهدوا، فقالت الملائکه: «شهدنا على ان لا یقولوا إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» ان ولایتنا مؤکده علیهم فی المیثاق.[۴۳۲]
در کتاب توحید صدوق داود رقّی نقل کرده است که از امام صادق (ع) دربارهی سخن خدای عزّوجلّ«وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ»[۴۳۳] پرسیدم، فرمود: در معنی آن چه میگویند؟ گفتم: میگویند: عرش بر آب و پروردگار بر بالای آن است. فرمود: دروغ میگویند، هر که چنین باوری دارد، خدا را محمول شمرده و به صفت مخصوص مخلوقات وصفش کرده است، اگر چنین باشد لازم میآید که آن چه خدا را حمل می کند از او قوی تر باشد گفتم برای من روشن کن جانم به فدایت فرمودند:خداوند دین و دانش خود را پیش از آنکه زمین و آسمان را بیافریند، آنان را برابر خود پراکند و به آنان فرمود: چه کسی پروردگار شماست؟ نخستین کسیکه به زبان آمد، رسول خدا(ص)، و علی(ع) و امامان(ع) بودند که گفتند: تویی پروردگار من و امینان من بر خلقم ، آنها مسئولند. سپس به فرزندان آدم فرمود: برای خدا به پروردگاری اعتراف کنید و برای این چند نفر اعتراف به ولایت و طاعت. گفتند: اطاعت میبریم ای پروردگار ما. خداوند به فرشتگان فرمود: گواه باشید. گفتند: گواهیم که فردا نگویند: به راستی ما از آن غافل وبیخبر بودیم یا نگویند: همانا پدران ما پیش از این، مشرک شدند و ما پس از آنها نژادی بودیم که تخلّف نتوانستیم، آیا ما را برای آنچه بیهوده خواهان کردند، هلاک میکنی؟ ای داود! ولایت ما در میثاق بر آنان مؤکّد است.
بر اساس این روایت معنای ظاهری عرش که تخت است در این آیه مراد نبوده و مراد خداوند از این واژه علم حضرتش بوده است.

یخلقون:

… و أما قوله: «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» فانه یعنى لا یعبدون شیئا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ فانه یعنى و هم یعبدون … .[۴۳۴]
… و امّا قول خداوند: «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» بدین معنی است که چیزی را عبادت نمیکنند، در حالیکه خودشان خلق شدهاند، واین یعنی آنها عبادت میشوند.
چنانچه معروف است خلق به معنای ایجاد است: «و الخَلْقُ فی کلام العرب: ابتِداع الشی‏ء على مِثال لم یُسبق إِلیه»[۴۳۵] اما در این آیه بر اساس روایت حاضر معنای ظاهری مراد نیست و معای مراد از خلق مورد عبادت قرار گرفتن است.

آخره:

فی تفسیر على بن إبراهیم حدثنی جعفر بن أحمد قال: حدثنا عبد الکریم بن عبد الرحیم عن محمد بن على عن محمد بن الفضیل عن أبی حمزه الثمالی قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: فی قوله: «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» یعنى انهم لا یؤمنون بالرجعه انها حق و «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ» یعنى انها کافره … .[۴۳۶] تفسیر علی بن ابراهیم: ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که از امام باقر(ع) شنیدم که میفرمود: «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» بدین معنی است که آنان باور ندارند که رجعت، حق است،و«قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ» یعنی کافرند.
چنانچه معروف است، معنای اصطلاحی آخرت جز معنای لغوی آن و سرای آخرت است: «الآخِرُ و الآخره نقیض المتقدّم و المتقدِّمه»[۴۳۷] اما در این آیه بر اساس روایت مورد بحث، به معنای رجعت میباشد. و اما واژه انکار نیز در منابع لغوی به معنای کافر نیامده است: «و الإِنْکارُ: الجُحُود»[۴۳۸] اما در هر دو مورد معنای ظاهری مراد نیست.

امام:

فی تفسیر على بن إبراهیم «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» اى فی کتاب مبین و هو محکم و ذکر ابن عباس عن أمیر المؤمنین صلوات الله علیه، أنه قال: انا و الله الامام المبین أبین الحق من الباطل ورثته من رسول الله صلى الله علیه و آله. [۴۳۹]
فسیر علی ابراهیم: «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» یعنی در کتابی روشنگر که محکم است. ابنعبّاس از امیرمؤمنان(ع)روایت کرده است که فرمود: به خدا سوگند، من همان امام مبینم که حق را از باطل روشن میسازم و آنها را از رسول خدا(ص) به ارث بردهام.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]




بیت ۱۰۸، صفحه ی ۱۰۲۳
دریغا که از نسل اسفندیار همین بود و بس ملک را یادگار
بیت ۱۴۲، صفحه ی ۱۰۲۴
نه ز اسفندیار آن جهان گیر کرد که از چشم ز خم جهان جان نبرد
بیت ۱۶۶،صفحه ۱۰۲۴
درخت کیان را فرو ریخت بار کفن دوخت بر درع اسفندیار
بیت ۱۸۰، صفحه ی ۱۰۲۵
۴-۳-۱۳-گنج قارون ، گنج روان :
((ثروتمند معروف معاصر موسی (ع) است که با آن حضرت معارضه داشت .نام قارون چهار بار در قرآن (قصص۷۶و۷۹،عنکبوت :۳۹،مؤمن:۲۴)ذکر شده است به نظر بسیاری از مفسرین ، او اصلاً از بنی اسراییل و پسر عم موسی (ع) است که عامل و گماشته ی فرعون بود بر بنی اسراییل و از نیکویی روی، او را ((منور))می خواندن اهل سیر (زندگی نامه نویسان) او را از علمای بنی اسراییل دانسته اند که تورات از همه بهتر می خواند و سبب بد کاری او توانگری اش بود . وقتی موسی(ع) ازمناجات باز آمد و قومش در غیاب او گوساله پرست شده بودند بنی اسراییل را به مصر آورد و قارون ثروت بسیار فراهم آورده و مرتد گشته بود .چون موسی (ع) ریاست مذبح و قربان به هارون بن عمران داد ، قارون از وی معجزه خواست و چون موسی (ع) عصای هارون که از چوب بادام بود برگری آورد همگی پذیرفتند مگر قارون که موسی (ع) را به سحر منسوب کرد قارون که علم کیمیا از موسی (ع) آموخته بود گوساله ی سامری را بسوخت و با آن دارو و کیمیا ، زرها انباشت و توانگر شد و درهای باغ و تمام خانه ها از زر ساخت و کس از او توانگر نبود در انجیل هست که کلید گنج های قارون را بر شصت شتر بار می نمادند و مال خزاین او را چهار صد هزار کلید بود ، در چهل انبان ، و به روایت قرآن (قصص: ۷۶) چندین تن زورمند زیر بار کلیدهای مخازن او زانو می زدند .موسی (ع) از قارون زکات خواست و چون مقدار آن زیاد می شد ، قارون از دادن زکات سر باز زد و سران بنی اسراییل را بر آن داشت که زنی فاجره را بخواندند و بر موسی (ع) تهمت فسق نهادند .اما زن در برابر انبوه مردمان راز توطئه را فاش کرد و قارون را دروغ زن نامید و چون قارون سخن حق را نشنید ، زمین به فرمان موسی (ع) در آمد و به اشارات موسی (ع) ، او و تمامی ثروتش را فرو خورد در انطباق هویت قارون بر رجال تاریخی میان محققان اختلاف است .
قارون در فرهنگ اسلامی ، و به تبع آن در ادبیات فارسی ، کنایه از کسی است که در اندوختن مال افراط ورزد و با داشتن ثروت بسیار که هیچ گاه به دردش نخواهد خورد ،نابود می شود .
قارون مظهر مجسم زراندوزی و مثال بارز بعد اقتصادی نظامی است که با دو بعد دیگر (فرعون و بلعام )، به تعبیر علی شریعتی ، در عرصه ی تاریخ ،نظام قابیلی را تشکیل می دهند و رسالت پر شکوه موسی (ع) در مبارزه با این سه چهره شکل می گیرد )). ( یاحقی ،۱۳۸۶، ۶۴۱-۶۴۰)
بران بقعه کاوبارگی تاخته زمین گنج قارون برانداخته
بیت ۲۸،صفحه ی ۹۵۹
از آن گنج کآورد قارون به دست سرانجام در خاک بین چون نشست
بیت ۹، صفحه ی ۹۹۷
در دم دادنش بود گنج روان شتر دادنش کاروان کاروان
بیت ۵۷، صفحه ی ۱۰۵۱
فروزنده روزی چو فردوس پاک بر آورده سرگنج قارون ز خاک
بیت ۴، صفحه ی ۱۰۷۵
نباید نهادن بر این خاک،دل کز و گنج قارون فروشد به گل
بیت ۵، صفحه ی ۱۰۸۷
در گنج بگشاد چیپال چین بپرداخت از گنج قارون زمین
بیت ۵۲،صفحه۱۱۱۵
۴-۳-۱۴-طوبی :
((طوبی یا طوبا ، نام دیگر بهشت و یا نام درختی است در بهشت که شاخ و برگ آن تمام بهشت را می پوشاند اصل آن در سرای رسول (ص) و یا علی ابن ابی طالب (ع) است و در سرای هر مؤمنی شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوش بو از آن حاصل آید و چون بهشتیان میوه ی آن درخت آرزو کنند ، شاخه سر فرود آرد تا میوه باز کنند .از ابن عباس روایت کنند که سوار ، زیر یکی از شاخه های آن درخت ، هفتاد سال راه رود مرغابی که بر شاخ طوبی فرود آیند ، هم چند شتر خراسانی باشند . در حدیث است که عیسی (ع) به خداوند گفت : پروردگار را ، طوبی چیست ؟ خداوند فرمود: درختی است در بهشت که من آن را کاشته ام ،بر سراسر بهشت سایه افکنده ، ریشه ی آن از رضوان و آبش از تنسیم . درخت طوبی درختی عظیم است و هر کس که بهشتیبود چون به بهشت رود ، آن درخت را در بهشت ببیند .هر میوه ای که در جهان می بینی ، بر آن درخت باشد و اگر آن درخت نبود ، هرگز نه میوه بود و نه درخت و نه ریاحین و نه نبات .سیمرغ آشیانه بر سر طوبیدارد و بامداد که از آشیانه ی خود به در آید و پر بر زمین باز گستراند ، از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات در زمین . این توصیف برابر است با درخت ((همه تخم ))یا وسیپوبیش که مطابق روایات ایرانی کهن جایگاه سیمرغ دانسته شده و در دریای فرافکرت است و بذر همه ی نهال ها در اوست )) .(یا حقی ، ۱۳۸۶، ۵۶۱-۵۶۰)
گر از نخل طوبی رسد در بهشت به هر کوشکی شاخ عنبر سرشت
بیت ۴۰، صفحه ۹۶۰
۴-۳-۱۵-کیخسرو :
((کی خسرو ، پسر سیاوش و نوه ی کاووس از بافر ترین پادشاهان کیانی است که بنا بر روایات کهن عمر خود را وقف انتقام خون پدر کرد .فرنگیس ،دختر افراسیات ، پس از آن که شویش کشته شد پسری آورد به نام کی خسرو که افراسیاب از بیم آن که او از نژاد خود آگاه شود و به کین خواهی پدر برخیزد ، دستور داد او با به شبانان بسپرند .پیران و سیه او را نزد خود آورد و به مهر بپرورد و آنگاه با اشارت افراسیاب وی را به مادرش فرنگیس به گنگ دژ فرستاد ، تا این که گیو پس از هفت سال جست و جو او با بیافت و با مادرش به ایران آورد .چون بر سر جانشینی کاووس اختلاف بروز کرد ، قرار بر آن گذاشتند که هر کس دژ بهمن را بگشاید تاج و تخت او را باشد کی خسرو با فتح دژ ،صاحب تاج و تخت شد و به اشارت کاووس به کین خواهی پدر برخاست و پساز جنگ های دراز و خونین ، گرسیور و افراسیاب را بکشت و رسماً پادشاه ایران شد .در اوستا از تعلق یافتن فر به کی خسرو سخن رفته و این ویژگی عیناً در شاهنامه نیز مشهود است ، چنان که زور و نیرو و دوستکامی و زیبایی و شکوه و جلال و پیروزی ای که به یاری فر نصیب کی خسرو شده بود ، همه را به حیرت می افکند برخی محققان برای افسانه کی خسرو ، چنان که فردوسی پرداخته است ،مقام ممتازی در تاریخ حماسه و رمانس قایل شده اند . کی خسرو در آخر عمر از دنیا دل سرد شد و یک هفته به نماز ایستاد و در به روی خود بست .شبی سروش را در خواب دید که به او مژده ای سفر مینوی داد و گفت لهراسب را جانشین خود گردان .کی خسرو از آن پس با بزرگان به کوخ و بیابان رفت و دیگر او را نیافتند در شاهنامه داستان سفر کی خسرو به جهان باقی چنین آمده است که شبانگاه در چشمه ای تن بشست و چون بامداد شد اثری از او نیافتند چنان که از مجموعه روایات بر می آید کی خسرو ، بر خلاف بسیاری از پادشاهان بد نام و دژ خوی ، نه تنها پادشاه کامل بلکه انسان کامل نیز هست .او چون جمشید دارای جام جهان نماست که با چشم های همه بین خورشید و با بینش راز دان خدا ، عین بینایی و دل آگاهی است ، با دلی که آیینه ی گیتی نما در اقصای توران یافتند . در شاهنامه برای او اوصاف و القاب فراوانی آمده اند )). (یا حقی ، ۱۳۸۶، ۶۸۳-۶۸۱)
به کی خسروی نامش افتاده چیست نسب کرده بر کیقبادی درست
بیت ۴۳، صفحه ی ۹۶۰
زکی خسرو آن جام گیتی نمای که احکام انجم درو یافت جای
بیت ۶۱، صفحه ی ۹۶۰
شد آیینه ی چینیان رای او سر تخت کی خسروی جای او
بیت ۳۹، صفحه ی ۹۶۳
چو زان جام کیخسرو آیین شوم بدان جام روشن جهان بین شوم
بیت ۲،صفحه ی۷ ۹۹
به تاراج ایران بر آرد علم برد تخت کی خسرو و جام جم
بیت ۷۹،صفحه ی ۱۰۰۷
ندانم که دیهیم کی خسروی ز فرق که خواهد گرفتن بود
بیت ۴۱،صفحه ی ۱۰۱۱
کهن رفت و شاه نوماتویی نه خسرو که کی خسرو ما تویی
بیت ۵۴،صفحه ی ۱۰۲۸
از این روی کی خسرو و کی قباد به پیری ز شاهی نکردند یاد
بیت ۱۰۳، صفحه ی ۱۰۳۰
سریر سر افراز شد نام او درو تخت کی خسرو و جام او
بیت ۱۴۷، صفحه ی ۱۰۷۵
چو کی خسرو از ملک پرداخت رخت نهاداندر آن تا جگه جام و تخت
بیت ۱۴۸،صفحه ی ۱۰۷۵
مگر کز کهن جام کی خسروی دهد مجلس مملکت را نوی
بیت ۱۵۸، صفحه ی ۱۰۷۵
کلیدی که کی خسرو از جام دید در آیینه ی دست توست آن کلید
بیت ۳۳، صفحه ی ۱۰۷۶
جهان خسروش گفت کای نامدار زکی خسروان تخت را یادگار

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ق.ظ ]




**۶۴/۰**۴۳/۰**۴۹/۰**۴۲/۰**۵۹/۰**۲۷/۰**۵۷/۰۱۵٫سلامت عمومی (نمره کل)

(**معنیدار در سطح ۰۰۱/>p)
همانطور که جدول ۴-۳ نشان میدهد باستثنای همبستگی بعد علائم جسمانی از متغیر سلامت عمومی با متغیر تعارض خانواده-کار مبتنی بر زمان سایر همبستگیها بین کلیه متغیرها در سطح ۰۰۱/۰ معنادار میباشد. بر اساس یافته های این جدول، همبستگی ابعاد تعارض کار-خانواده و ابعاد سلامت عمومی با حمایت سازمانی منفی و سایر همبستگیها مثبت میباشند.
فرضیه شماره ۱ : بین ابعاد تعارض کار- خانواده و ابعاد سلامت عمومی رابطه وجود دارد.
بنابر یافته های جدول همبستگی که در بالا ذکر شدهاند همبستگی کلیه ابعاد سلامت عمومی با متغیرهای تعارض کار-خانواده در سطح ۰۰۱/۰ معنادار میباشد لذا فرضیه اول پژوهش برای کلیه ابعاد سلامت عمومی و نمره کل سلامت عمومی تأیید میگردد. همچنین بنابر یافته های این جدول بیشترین میزان همبستگی مربوط به متغیر تعارض کار در خانواده مبتنی بر توان فرسایی با نمره کل سلامت عمومی(**۵۹/۰) و کمترین میزان همبستگی نیز مربوط به بعد علائم افسردگی با متغیر تعارض کار در خانواده مبتنی بر رفتار (**۳۱/۰) است.
فرضیه شماره ۲ : بین ابعاد تعارض خانواده-کار و ابعاد سلامت عمومی رابطه وجود دارد.
بنابر یافته های جدول ۴-۳، باستثنای همبستگی بعد علائم جسمانی از متغیر سلامت عمومی با متغیر تعارض خانواده-کار مبتنی بر زمان، همبستگی کلیه ابعاد سلامت عمومی با متغیرهای تعارض خانواده-کار مثبت و در سطح ۰۰۱/۰ معنادار میباشد لذا فرضیه دوم پژوهش(باستثنای علائم جسمانی ازمتغیر سلامت عمومی با متغیر تعارض خانواده-کار مبتنی بر زمان) برای کلیه ابعاد سلامت عمومی و نمره کل سلامت عمومی تأیید میگردد. همچنین یافته های جدول فوق حاکی از آن است که بیشترین همبستگی بین ابعاد سلامت عمومی و نمره کل آن با متغیر تعارض خانواده-کار مربوط به همبستگی علائم اضطرابی و اختلال خواب با تعارض خانواده درکار مبتنی بر رفتار (**۴۴/۰) میباشد، کمترین میزان همبستگی نیز مربوط به همبستگی متغیر تعارض خانواده-کار مبتنی بر زمان با بعد کارکرد اجتماعی و همبستگی علائم افسردگی با تعارض خانواده-کار مبتنی بر رفتار (**۲۳/۰) میباشد.
فرضیه شماره ۳ : بین حمایت سازمانی ادراک شده و ابعاد سلامت عمومی رابطه وجود دارد.
بنابر یافته های جدول همبستگی که در بالا ذکر شدهاند، همبستگی کلیه ابعاد سلامت عمومی با متغیر حمایت سازمانی ادراک شده منفی و در سطح ۰۰۱/۰ معنادار میباشد لذا فرضیه سوم پژوهش مبتنی بر وجود رابطه بین حمایت سازمانی ادراک شده و ابعاد سلامت عمومی تأیید میگردد. همچنین یافته های جدول فوق حاکی از آن است که بیشترین همبستگی بین ابعاد سلامت عمومی و نمره کل آن با متغیر حمایت سازمانی ادراک شده مربوط به همبستگی نمره کل سلامت عمومی با این متغیر(**۳۴/۰-) میباشد، کمترین میزان همبستگی نیز مربوط به همبستگی متغیر حمایت سازمانی ادراک شده با بعد علائم افسردگی(**۲۱/۰-) میباشد.
۴-۳- بررسی قدرت پیشبینی کنندگی حمایت سازمانی ادراک شده، تعارض کار-خانواده و خانواده-کار بر سلامت عمومی.
فرضیه شماره ۴: حمایت سازمانی ادراک شده، تعارض کار-خانواده و خانواده-کار قادر به پیش بینی متغیر سلامت عمومی می باشد.
برای بررسی قدرت پیشبینی کنندگی حمایت سازمانی ادراک شده، تعارض کار-خانواده و خانواده-کار بر سلامت عمومی رگرسیون چند متغییره سلامت عمومی بر حمایت سازمانی ادراک شده و تعارضات کار-خانواده و خانواده-کار گرفته شد. متغییر ها به شیوه هم زمان وارد معادله رگرسیون شده است. علت استفاده از روش همزمان بررسی سهم کلی هر یک از متغیرهای پیش بین در پیش بینی سلامت روانی بوده است در این روش تمامی متغیرها به یکباره وارد معادله می گردند.جدول ۴-۴ یافته های حاصل از این بررسی را نشان میدهد.
جدول۴-۴ رگرسیون چند متغییره سلامت عمومی بر حمایت سازمانی ادراک شده، تعارض کار-خانواده و خانواده-کار

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متغیر Beta B Sig. R R2
۱٫تعارض کار-خانواده ۵۸/۰ ۹۵/۰ ۰۰۱/۰ ۶۵/۰ ۴۲/۰
۲٫تعارض خانواده-کار ۰۰۴/۰ ۰۰۹/۰ ۹۶/۰ NS
حمایت سازمانی ادراک شده ۱۵/۰- ۴۱/۰- ۰۲/۰

متغیر وابسته: سلامت عمومی
جدول ۴-۴ نشان دهندهی آنست که تعارض خانواده در کار به دلیل غیر معنادار بودن مقدار Beta قادر به پیشبینی سلامت عمومی نمیباشد ولی تعارض کار در خانواده با ۵۸/۰= Beta پیشبینی کننده مثبت سلامت عمومی وحمایت سازمانی ادراک شده با ۱۷/۰-= Beta قادر به پیشبینی سلامت عمومی در جهت منفی میباشند لذا تعارض کار در خانواده مبتنی بر زمان با ۵۸/۰= Beta پیشبینی کننده بهتری برای سلامت عمومی میباشد همچنین با توجه به یافته های این جدول متغیر تعارض کار-خانواده، وحمایت سازمانی ادراک شده قادرند ۴۲درصد از واریانس سلامت روان را تبیین کنند و واریانس باقی مانده مربوط به عواملی است که خارج از مدل می باشند.
فصل پنجم:
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ق.ظ ]




 

  • بین دو ادبیات روابط تاریخی وجود داشته باشد. (کفافی، ۱۳۸۹، ۱۷)

 

لذا همین دو اصل از نظر برخی پژوهشگران حوزه ی ادبیات تطبیقی می تواند مشکل ساز باشد. به این معنا که «اختلاف زبان در بین آثار ادبی در پژوهش های تطبیقی می تواند عاملی در وابسته کردن ملل ضعیف به دولت های قدرتمند غربی باشد» (المناصره، ۱۹۸۴، ۱۱۸).
مشکل دیگر در مکتب ادبیّات تطبیقی فرانسه آن است که در این مکتب «به نقد و اثر ادبی پرداخته نمی شود، بلکه تنها خود را در مسایل بیرونی اثر که به تأثیرپذیری و تأثیرگذاری و بررسی منابع و شهرت و انتشار مربوط است، محصور و محدود شده اند»(ولک و وارن، ۱۳۷۳، ص ۴۳).
در مجموع مکتب ادبیات تطیبقی فرانسه را می توان در سه حوز ه ی زیر مورد نقد و بررسی قرار داد:

  1. فقدان تعریفی روشن از دو مسأله مهم موضوع و روش این دانش.
  2. بی توجهی به اثر ادبی.
  3. محوریّت یافتن ملیّت در پژوهش های تطبیقی(حسان، ۱۹۸۳، ۱۵).

۳-۲-۱- مکتب ادبیات تطبیقی امریکایی:

مکتب امریکایی در ادبیات تطبیقی به دنبال انتقادهای شدیدی که به ویژه توسط منتقد و نظریه پرداز امریکایی «رند ولک» در ۱۹۵۸ به مکتب فرانسوی صورت گرفت، به منصه ی ظهور رسید. عمده ی انتقادات «ولک» بر رویکرد تاریخی مکتب فرانسه بوده است.
در این مکتب برخلاف مکتب فرانسه به روابط میان ادبیّات مختلف بر مبنای اصل تأثیر و تأثر توجهی نمی شود. آن چه در این مکتب اصالت دارد، اصل تشابه و همانندی است. «همین اصل تشابه و همانندی موجب شد که در این مکتب ادبیّات با دیگر معارف بشری از جمله هنرهای زیبا مثل نگارگری، معماری، رقص، موسیقی و حتّی بررسی رابطه ادبیات با علوم تجربی نیز در حوزه پژوهش های ادبی و نقدی قرار گرفت ادبیّات تطبیقی در این مکتب با نقد مدرن گره خورده است» (عبومد ۱۹۹۹، ۹۳).
در این مکتب، ادبیّت یک اثر ادبی مرکز توجّه می باشد. منظور از ادبیّت یعنی تمام آن ویژگی هایی که یک اثر را به اثر ادبی تبدیل می سازد. لذا در بررسی و تطبیق آثار ادبی باید به میزان ادبیّت آن توجه داشت نه روابط تاریخی و رابطه تأثیر و تأثّر از نظر پژوهشگران این مکتب، پدیده های ادبی، جریان های ادبی و مکاتب و گونه های ادبی، محدود به زبان و مکان نیستند.
«ادبیّات تطبیقی بی توجهی به موانع سیاسی، نژادی و زبانی به بررسی ادبیّات می پردازد. بررسی تطبیقی نباید در روابط تاریخی محصور بماند، چون، پدیده های بسیار ارزشمند مشابهی در زبان ها یا انواع ادبی رایج (در جهان) وجود دارد که با یکدیگر پیوند تاریخی ندارند. علاوه بر این ادبیّات را نمی توان در تاریخ ادبیّات محدود کرد و نقد ادبی و ادبیّات معاصر را از آن دور نمود» (مکی، ۱۹۸۷، ۱۹۶).
«هنری مارک» به عنوان یکی از پژوهشگران برجسته ی ادبیات تطبیقی امریکایی در تعریف آن می گوید: «ادبیّات تطبیقی یعنی مطالعه ی ادبیّات در فراسوی مرزهای یک کشور و بررسی رابطه ی ادبیات با دیگر حوزه های معرفت بشری مثل هنرها (نقّاشی، پیکرتراش، معماری، موسیقی)، فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی، سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی و…) و علوم و ادیان خلاصه این که ادبیّات تطبیقی یعنی مقایسه ی ادبیّات یک کشور با ادبیّات یک یا چند کشور دیگر و هم چنین مقایسه ی ادبیّات با دیگر حوزه های معرفت بشری (خطیب، ۱۹۹۹، ۵۰)
با توجه به تعاریف ارائه شده توسط پژوهشگران ادبیات تطبیقی امریکایی، می توان چنین نتیجه گرفت که ادبیّات تطبیقی از مرزهای محدود تاریخ گرایی و تأثیر و تأثر در ادبیّات ملل مختلف به عرصه ی وسیع تری پای نهاد که مهم ترین ویژگی این مکتب را می توان چنین بیان کرد: ادبیّات تطبیقی امریکایی نوعی مطالعات فرهنگی است و علاوه بر آن بیش تر به نقد ادبی نزدیک تر است تا بررسی تاریخی پدیده های ادبی.

عکس مرتبط با اقتصاد

۳-۳- مکتب سوم؛ ادبیّات تطبیقی مارکسیستی:

رویکرد سوم را نمی توان از حیث معرفتی یک مکتب مستقل به حساب آورد، چون تنها به خاطر شباهت های ظاهری با نظریه ی ادبیّات مارکسیستی به مکتب ادبیات اسلاوی یا کشورهای اروپای شرقی معروف است. ظاهراً شباهت های صوری بین نظریه ادبیات مارکسیستی یا ادبیات تطبیقی (آن هم در مکتب فرانسه) موجب راهزنی برخی از پژوهشگران ادبیّات تطبیقی از جمله علوش و عبود شده است.
در این مکتب سوم «بررسی روابط ادبیّات مختلف براساس نقاط مشترک و مشابه میان آنهاست که این نقاط مشترک و مشابه بر اثر بسترهای اقتصادی و اجتماعی مشترک و تأثیر آنها بر ادبیّات و هنرشان بوده است» (علوش،۱۳۷۹، ۷۷).
قائلان به این مکتب متوجه تناقض آشکار میان مکتب ادبیات تطبیقی فرانسه و نظریه ی ادبیات مارکسیستی نشده اند و تنها به شباهت ظاهری این دو مکتب توجه داشته اند.
شباهت ظاهری این دو مکتب آن است که هر دو نگرش تاریخی به ادبیّات دارند. در ماتریالیسم فرهنگی «استقلال و همچنین نبوغ فردی و مؤلف و استقلال اثر ادبی را رد می کنند و متون ادبی را از بافت های تاریخی شان جدایی ناپذیر می دانند. نقش مؤلف کاملاً نادیده گرفته نمی شود، بلکه این شرایط تاریخی است که نقش مؤلف را تعیین می کند» (وسلیم برتنز، ۱۳۸۲، ۲۲۸).
به عبارت دیگر متن ادبی، همیشه بخشی از یک نظام بسیار گسترده فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. وجه مشترک ادبیات تطبیقی در مکتب فرانسه با نظریه ی ادبی مارکسیستی آن است که هر دو نبوغ و فردیّت را در ادبیات به گونه ای زیر سوال می برند. در مکتب فرانسه، ادبیات تطبیقی همیشه نوعی رابطه آن هم از نوع تأثیرگذاری و تأثیرپذیری وجود دارد و در نظریه ی ادبی مارکسیسم نیز ادبیات اساساً ناشی از زیر ساخت های اجتماعی و اقتصادی است.

۳-۴- ادبیات تطبیقی در ایران معاصر:

اگر از پیشینه تاریخی پژوهشهای تطبیقی در معنای ابتدایی آن در ایران صرف نظرکنیم، در دوره معاصر، ایرانیان قدری دیرتر از اعراب به کاروان «ادبیات تطبیقی» پیوستهاند و شاید اولین کسانی که در دوره معاصر متوجه ادبیات تطبیقی شدهاند، ایرانی نبودهاند، نمونه بارز آن دکتر محمد عمر دودپوتا، نویسنده هندی و مولف کتاب «تاثیر شعر عربی بر تکامل شعر فارسی» است. این کتاب فیالواقع اولین کتابی است که درباره ادبیات تطبیقی ایران و عرب به معنای امروزی آن نوشته شده است (محقق؛ مقاله سخنرانی درباره ادبیات تطبیقی، روزنامه صبح ایران شماره ۳۰۵۴، ۹/۳/۱۳۸۷).
جناب دکتر مهدی محققّ، ادیب و پژوهشگر معاصر بر آن است که ایران بنیانگذار ادبیات تطبیقی است، ایشان میگویند: «این که غربیها پیشگام ادبیات تطبیقی هستند، سخن گزافی بیش نیست، مولوی جلال الدین بلخی از پیشگامان ادبیات تطبیقی در دنیا بوده است، چرا که امروزه همه دنیا زیر سیطره فکری و معنوی او هستند، در ایران بسیاری از شعرا و فلاسفه و نقادان تاکید بر ادبیات تطبیقی داشتهاند؛ به عنوان مثال تطبیق دو شاعر در فرهنگ فارسی وجود دارد، و یا ابوسعید نیشابوری در متاب الأنصاف فی مسائل الخلاف دو مکتب را با هم مقایسه کرده است. در ادبیات تطبیقی زبان و ادب فارسی و عربی، بسیاری از عربها لغات و وزن شعر و ضربالمثلها و مضامین شعری خودشان را از ما ایرانیان اقتباس کردهاند. (همان: ص ۴).
استاد ابوالحسن نجفی، خانم دکتر فاطمه سیاح را نخستین استادی میداند که در میان معاصران به ارائه دروسی در ادبیات تطبیقی پرداخته است، وی مجموعهای با عنوان «مجموعه نقد و سیاحت» تالیف نموده و در آن پیرامون ادبیات تطبیقی سخن گفته است.
اما دکتر سیروس شمسیا، نظریه دیگری دارد. ایشان میگوید: «استادان معاصر ایران، متاسفانه به همه مهارت و استعدادی که در دو ادب فارسی و عربی داشتهاند دست به مطالعه تطبیقی آن نزدهاند. حیرتآور است که زبان و ادبیات دو ملت این همه با هم در آمیخته باشد. ولی در مطالعه تطبیقی آن تقریبا هیچ مأخذ مهم و قابل توجهی در دست نباشد (دودپوتا؛ ص ۱۳).
ایشان در این میان و از باب مثال، از مرحوم بدیع الزمان سنندجی نام میبرد و میگوید: «ایشان با همه اشرافی که در ادب عربی داشت، این کار را نکرد. او اصولاً میلی به تالیف نداشت». و یا مرحوم ملا باقر شریف اردکانی صاحب کتاب ارزشمند «جامع الشواهد»؛ وی با وجود شرح دقیق همه شواهد شعری عربی، هیچ علاقهای برای ذکر معادلهای فارسی بر آن شواهد، حتی به صورت جسته و گریخته از خود نشان نداده است. البته این گفتار به آن معنا نیست که اولاً استادان و ادیبان معاصر ایران، هیچ توجهی به ادبیات تطبیقی ننمودهاند. بلکه توجه ایشان به این موضوع در حد بایسته و شایستهای نبوده است (همان:ص ۱۴).
در میان معاصران ایرانی، گذشته از خانم فاطمه سیاح، میتوان به افراد زیر به عنوان ادیبان معاصری که در پژوهشهای خود، به ادبیات تطبیقی توجه نمودهاند، اشاره نمود.
استاد ابوالحسن نجفی در سالهای ۱۳۴۶-۱۳۴۹ در دانشگاه اصفهان درس ادبیات تطبیقی ارائه کرده است. او متنی مختص با عنوان: «ادبیات تطبیقی» نوشته است، این متن اولین متن چاپ شده به زبان فارسی درباره ادبیات تطبیقی است.
دکتر جواد حدیدی با تالیف کتاب «از سعدی تا آراگون» مطالعه ارزندهای در زمینه ادبیات تطبیقی فارسی و اروپایی تحریر کرده است. او به راستی بزرگترین چهره ادبیات تطبیقی ایران و نماینده راستین مکتب فرانسه بود. بحث پیرامون نقش دکتر جواد حدیدی در رواج علمی ادبیات تطبیقی در ایران معاصر و جایگاه ایشان خود موضوعی جداگانه است( امین مقدسی؛۱۳۸۶: ص۲۸).
عنوان ادبیات تطبیقی در ایران معاصر هم مانند جهان عرب با اظهار نظرهایی مختلف و بعضاً متضاد همراه بوده است. اگر چه در مجموع همان عنوان «ادبیات تطبیقی» مشهور و متداول است. در ایران در دهههای۳۰ به بعد، رشته ادبیات تطبیقی و دروس مربوط به آن در چند دانشگاه مهم کشور ارائه میشد. اگر چه این اقدام مهم ادامه پیدا نکرد واز سال ۱۳۵۷ شمسی به بعد، به طور کلی از حرکت باز ایستاد. اما در چند سال اخیر، بار دیگر توجه به مبحث و جایگاه ادبیات تطبیقی در دانشکدههای ادبیات دانشگاههای کشور در میان استادان ادبیات مطرح گردیده است و کم و بیش کارهایی نیز صورت گرفته و یا در شرف انجام است؛ از جمله ایجاد رشته ادبیات تطبیقی در دانشگاه شهید باهنر کرمان و چند دانشگاه دیگر که این رشته را ایجاد کردهاند (زرین کوب؛ ۱۳۶۹: ص۳۱۳).

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۳-۵- بررسی رویکرد گرایی احمد غزالی و مولوی در آثار خود:

بیگمان، ادبیات غنی پارسی با وجود تجلی آثار فاخر شعرا و ادبا از قرون گذشته تا به امروز به عنوان یکی از گرانبهاترین و پرنغزترین شکل ادبیات در سطح بینالملل متجلی گردیده و عمده محبوبیت و مقبولیت عامه آن به دلیل تنوع سبکها و گرایشهای ادبی است که شعرا و ادبای این پهنه سرزمینی در الهامگیری از مراجع طبیعی و رخدادهای پیرامونی توانستهاند به تبیین اندیشه های ذهنی خود در قالب ادبیات نثر و نظم دست یابند (احمدی:۱۱، ۱۳۹۲).
در ادبیات ملل و بخصوص در ادبیات پارسی، از مهمترین زمینههایی که همواره به منظور رصد و پایش سبک معنایی شعرا میتواند وجه مستمسک قرار داشته باشد، بررسی اندیشه ها و تفکرات شاعر و تبیین زوایا ذهنی وی دررابطه با ماهیت اشیاء، مخلوقات، کائنات، جهان پیرامون، دیدگاه های مذهبی، جهانبینی ماوراء و… بوده است که میتواند در ارزیابی همه جانبه آثار ادبی یک شاعر مثمر ثمر باشد.
در ادبیات فارسی، میتوان به کرات به شباهت بسیاری از اندیشه های ادبا در ماهیت بخصوص ادبای نامی سدههای ۵ تا هشتم به طور مثال شیخ احمد غزالی و خواجه مولوی اشاره داشت که خود برگرفته از مضامینی نظیر عشق و عرفان، جهانبینی الهی است. در حقیقت اندیشه های خواجه مولوی را به نوعی تاثیرپذیری از اندیشه های احمد غزالی در باب عرفان و عشق برشمردهاند (اردلان:۸۷، ۱۳۸۵).
از مهمترین شعرا و ادبای پهنه ادبیات پارسی میتوان به مجدالدین ابوالفتح احمد بن محمد غزالی یکی از فقهای بزرگ سده پنجم هجری در مذهب شافعی و زاده توس و نیز خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین مولوی شیرازی شاعر بزرگ سده هشتم ایران اشاره داشت.
اندیشه های احمد غزالی را میتوان به وضوح در آثارش بخصوص در کتاب سوانح العشاق به صورت ملموس دریافت که با احساسات و تخیلات شاعرانه گره خورده است. بسیاری از حقایقی که در سوانح بیان شده حاصل تجارب چندین و چند ساله غزالی در امر سیر سلوک است. او نه تنها در مسیر عشق و عرفان صاحب نظر است بلکه یکی از ویژگیهای ممتاز در اندیشه غزالی، تفکرات سیاسی غزالی، آمیختگی اخلاق و سیاست است (تقوی:۴۲، ۱۳۸۴).
غزالی از دریچه مذهب و اخلاق به سیاست مینگرد، از این رو از نظر وی سیاست، علم قدرت وکسب قدرت به تعریف مصطلح نیست، بلکه وسیله اصلاح خلق و هدایت آنان در طریقی است که برای دنیا و آخرت منجی است. در ادامه میتوان اشاره داشت که مراتب بعدی در اندیشه های احمد غزالی عمدتاً میتواند بر مبنای ماهیت سلوک صوفیانه وی و تبین معنایی روندهای ادبی در شعر بر مبنای استعارات و کنایات و به طور کل صنایع ادبی در باب عشق و آن هم عشق عارفانه متجلی ساخت. بسیای از حقایق و اصطلاحات عرفانی در آثار غزالی رنگ و بوی دینی و مضمون الهی دارد.
در ادامه به بررسی اندیشه های مولوی پرداخته شده است.در اندیشه های مولوی، عرفان جایگاه متعالی دارد و وی را به اعماق محصور خشکه مقدسان راهب منش نمیکشاند بلکه اخلاق فردی توأم با اخلاق اجتماعی را در مولوی به تعالی میکشاند تا آنجا که شدیدترین انتقادات به بداخلاقیهای فردی و اجتماعی را میتوان در اشعار مولوی مشاهده کرد. (دشتی:۴۳، ۱۳۸۸)
از دیگر جنبه­ های اندیشه مولوی میتوان به موضوع عشق اشاره داشت. ژرفترین و عمیقترین مفهوم در اشعار مولوی عشق است که میتوان هم رگه هایی از عشق مجازی و هم رشحاتی از عشق حقیقی را در کلام او یافت، خود را بنده عشق میداند و از دیدگاه او عشق روح و حقیت عالم هستی است، عشق است که انگیزه آفرینش است، آدمی و پری همه طفیل هستی عشقاند. باب دیگر اندیشه های مولوی، آزادمنشی متوکل به قضا و قدر الهی است. او مرحله تکمیل سیر متعالی شخصیت انسانی در تقوی و دانش را توکل میداند و تکیه صرف به دانش و اعمال بشری را حتی کفر میپندارد اما از منظری دیگر خود را نوشنده باده الهی الست میداند و در برابر رضای خدا دم برنمیآرد (زرین کوب: ۱۱۸، ۱۳۷۳).
شاید در بررسی اولیه به ماهیت تا حدودی یکسان اندیشه های عرفانی و سلوکانه این دو ادیب شهیر بتوان اشاره داشت، لیک بنا بر اهیمت اندیشه های شعرا و ادبا در بررسی جایگاه آثار آنان و پویش معنایی آن، مقایسه اندیشه مولوی و احمد غزالی میتواند حائز اهمیت باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۳-۶- بررسی زندگینامه و شرح مختصر سبک ادبی مولوی و احمد غزالی:

 

۳-۶-۱- احمد غزالی:

شیخ المشایخ مجدالدین ابوالفتوح احمدبن محمد غزالى طوسى برادر کهترحجهالاسلام ابوحامد محمدبن محمد غزالى است. وى نیز مانند برادر، آغاز غمر را در تعلیم علوم دینى گذراند و از جملهی فقهاء زمان در مذهب شافعى شد لیکن علاقه و توجه بیشترى به وعظ داشت و گفته اند که او را در وعظ بیانى نیکو بود. احمد غزالى از تاریخ ۴۸۸ تا ۴۹۸ هـ که حجهالاسلام محمد غزالى به سفر ده سالهی خود رفت، به نیابت از او در مدرسهی نظامیهی بغداد تدریس مى کرد. وى در طریقت، پیرو ابوببکر نساج بوده و سلسلهی ذهبیه او را از کبار اقطاب خود شمرده اند و او خود چند تن از مشایخ بزرگ تصوف را تربیت کرده است.
وفاتش در قزوین اتفاق افتاده و این واقعه را به سال ۵۲۰ و ۵۱۷ هـ نوشته اند و اقوال نامعتبر دیگرى نیز در این باره هست. از مهمترین آثارى که به او نسبت داده اند یکی: کتاب لباب الاحیاء است که اختصارى است از کتاب احیاء علوم الدین؛ و دیگر کتاب الذخیره فى علم البصیره؛ و دیگر کتاب بحرالحقیقه است.
در این کتاب اخیر غزالى چنین پنداشته است که براى وصول به مرتبه فنا باید از هفت بحرگذشت، و آنگاه گفته: ”بحر اول معرفت است و گوهر وى یقین است، بحر دوم جلال است و گوهر وى حسرت است، بحر سوم وحدانیت است و گوهر وى حیات، بحر چهارم ربوبیت است و گوهر وى بقا، بحر پنجم الوهیت است و گوهر وى وصال است، بحر ششم جمال است و گوهر وى رعایت، بحر هفتم عزت است و گوهر وى فقر است.“ رساله دیگرى به نام رسالهالعشقیه نیز به شیخ احمد نسبت داده اند.
مهمترین اثر غزالى کتاب سوانح العشاق او است که از آن نسخ متعدد در دست است و به طبع رسیده. این کتاب را غزالى به خواهش یکى از دوستان و پیروان خود در معانى و احوال و اسرار عشق، بدان نحو که مورد توجه و تأمل صوفیان است، نوشته و هر یک از اسرار و معانى را در فصلى مورد بحث قرار داده و در ضمن این فصول تمثیلات کوتاه و حکایات مختصر براى توضیح بیان خود گنجانیده است و به اشعار مختلف از غزل و رباعى پارسى و تازى استشهاد کرده که همه لطیف و دل انگیز است. شیوه انشاء سوانح بسیار ساده و در عین سادگى پرمغز و پرمعنى است.
گرم روى و سوختگى نویسنده از همه جاى کتاب مشهود است و این امر موجب شده که در عبارات سوانح به قدر دیوانى از شعر لطف و حال دیده شود. از احمد غزالى مکاتیبى به فارسى باقى است، این مکتوب ها بر روش مکاتیب مشایخ و علماء عهد، آمیخته به اشارات مختلف از آیات و احادیث، است که در سیاق کلام و با اتصال به اجزاء آن مى آید و در آنها بسیارى از مبانى اعتقادات صوفیه مورد بحث قرار مى گیرد.
احمدغزالى در اثناء کلام خود به اشعار و خاصه رباعى هاى بسیار استشهاد کرده که مسلماً قسمتى از آنها از او است و همه آنها لحن اشعار عرفانى اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم را دارد.
وى اشعارى را که از دیگران نقل کرده با قید ”گفته است“ و ”مى گوید“ از اشعار خود متمایز ساخته است. در اینجا برخى از ابیاتى را که مسلماً از او است براى ملاحظه نمونه اى از اشعار او نقل مى کنیم:
با عشق روان شد از عدم مرکب ما روشن ز چراغ وصل دایم شب ما
زآن مى که حرام نیست در مذهب ما تا روز اجل خشک نیابى لب ما
از بس که دلم طریق عشقت سپرد اشکم به من و تو برهمى رشک برد
بنگر که بدیده درهمى چون گذرد تا نگذارد که دیده در تو نگرد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:27:00 ق.ظ ]




اگرچه به بام بلند است بام هفتم چرخ
گذشته است از این بام، نردبان سماع
بزیر پای بکوبید هر چه غیر ویست
سماع از آنِ شما و شما از آنِ سماع
در مثنوی شریف نیز، ضمن داستان هجرت ابراهیم ادهم از ملک خراسان، میگوید:
پس عذای عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر
بل که صورت گردد از بانگ و صفیر
از این رو، مولوی سماع را غذای روح عاشقان میداند و محرک خیال وصل و جمعیت خاطر منظور از خیال اجتماع (اجتماع خیال) و یا جمعیت خاطر اینست که سالک، خاطر خود را از ما سوی الله منقطع کند و تنها در یاد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پریشانی خاطر و خیال) جمعیت خاطر سبب میشود که قوای جسمی و روحی انسانِ سالک ذخیره شود. چرا که پریشان خاطری و افکار مشوش، همچون رخنهای است که ذخایر جسمانی و روانی آدمی از آن طریق به هدر میرود. رقص که در طی سماع، صورتی از وجد و هیجان صوفیانه را نشان میدهد، در نظر مولوی، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای عشق حضرت دوست محسوب میشود:
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی نقصان شوند
***
دانی سماع، چه بود؟ قول بلی شنیدن
از خویشتن بریدن، با وصل او رسیدن
دانی سماع، چه بود؟ بیخود شدن ز هستی
اندر فنای مطلق، ذوق بقا چشیدن
مولوی در دفتر سوم مثنوی، ضمن بیان داستان خورندگان پیل بچه، میگوید:
رقص آن جا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت برکنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص، اندر خون خود، مردان کنند
چون رهند از دست خود، دستی زنند
چون جهند از نقص خود، رقصی کنند
مطربانشان از درون کف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی، لیک بهر گوششان
برگها بر شاخ ها هم کف زنان
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل میباید، نه این گوش بدن
و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار شهوات مزاحم و آن انیت میرهاند .و همچنین از آنروکه عشق را در همه هستی جاری و ساری میداند، هستی را یکسره در رقص و سماعی شکوهمند میداند. خود وی در کوچه و بازار هم چه بسا که با اصحاب به رقص در میآمد؛ چنان که روزی در بازار زرکوبان، این حالت بی خودانه به وی همچنان از وقت نماز …»، دست داد و از صدای چکشهای پیاپی زرکوبان، به سماع درآمد. و به روایت افلاکی صاحب مناقب العارفین و این غزل را همانجا آغاز کرد که: (فروزانفر؛ ۱۳۸۱، ۲۷۷)
ظهر تا هنگام نماز عصر، حضرت مولوی در سماع بود
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
زهی صورت! زهی معنی! زهی خوبی! زهی خوبی
رقص مولوی، به تعبیر دکتر زرینکوب، یک دعای مجسم و یک نماز بیخودانه بود؛ ریاضت نفس و مراقبت قلبی در نظر مولوی، انسان با التزام به سماع، از اتصال به خودی و تعلقات آن میرهد و لذا سماع در نظر وی هم پایه عبادت، اهمیت داشت. محیالدین ابنعربی گرمِ مباحثه بودند که زکی قوال از «فتوحات مکیه» معروف است که روزی یاران مولوی پیرامون مطالب کتاب و به سماع برخاست و «حالیا فتوحات زکی به از فتوحات مکی است»: مغنیان مجلس سماع مولوی ترانه گویان درآمد. مولوی در دم گفت بدینگونه، پرداختن به تغنی را بر مباحث ملالانگیز کلامی و نظری ارجح میشمرد.

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۴-۴-۲- بررسی دیگر صور عرفان در اندیشه مولوی در مثنوی:

 

۴-۴-۲-۱- وحدت ازدیدگاه مولوی:

مولوی از طریق سمبولها، علامات و اشارات دنیای کثرت، راه را بسوی تصویر بزرگ یعنی حقیقت وجود حق میگشاید که از دید عرفانی مولوی، وحدت وجود حق با تمام جهات خدایی نه داخل در اشیاء و نه برون از آن است، بلکه از جهت فعل در اشیاء و از جهت ذات برون از اشیاء است.
وجودی جز وجود حق مطلق
خیال اندر خیال اندر خیال است
و جهان را با همه پدیده های پیدا و نهان آن بیانگر و نمودی از اسماء و صفات حق میدانست که وجود حقیقی، حق تعالی است و بقیه موجودات و پدیده ها تجلی آن یک اصلاند.
منبسط بودیم و یک گوهر همه
بی سرو بی پا بدیم آن سرهمه
متحد بودیم و صافی همچو آب
یک گهر بودیم همچون آفتاب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره بیرون کشید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فرق

۴-۴-۲-۲- اتصال حق با اشیاء:

مولوی پیوند اتصالی حق با اشیاء را به سخن خودش”بی تکیف – بی قیاس” و منزه بودن ذات حق را از هرگونه غیریت ومبراء از جهات عدمیه که اتحاد با اشیاء ندارد بیان میدارد.
اتصالی بیتکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس
روحی است بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بی مکان و سرتا قدم مکانش
یگانه دستاویز رسیدن به حقیقت وجود
مولوی برای رسیدن به حقیقت وجود حق، عشق را یگانه دستاویز، هدف اصلی و غایت دراین ره میدانست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:26:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم