فردگرایی به توجه یک فرد به خودش برمی‌گردد، در حالی‌که جمع گرایی نیازهای گروه را مقدم می‌داند و اینکه گروه از فرد مهم‌تر است. به علاوه، افراد در عقیده جمع گرایی از طریق گروه به یک هویت[۱]دست می‌یابند. گروه قدرت در اختیار دارد و در نتیجه علایق گروه مهمتر از علایق افراد به تنهایی می‌باشد. در جوامع فردگرا، واضح است که افراد در قبال کارهای خود مسئول هستند، روابط بین افراد سست می‌باشد. جوامع جمع‌گرا که بر اهمیت گروه تاکید دارند، بر این باورند که عضویت در گروه همیشگی می‌باشد و همیشه محافظت از اعضا را به عهده دارند که در عوض آن، وفاداری را از افراد می‌خواهد (هافستد، ۱۹۹۱).

در جوامع فردگرا، مردم به فکر خود و منافع خود هستند و خود را مستقل و بی نیاز از گروه می‌دانند. منافع فردی، مهم‌تر و قوی‌ترین انگیزه است. در جوامع گروه‌گرا، هویت هر فرد بر اساس رابطه او با دیگران، عضویتش در یک گروه و تلاش او برای معاشرت و همکاری با دیگران تعیین و مشخص می‌شود (سوزان سی شنایدر، ژان لوئی بارسو، ۱۳۸۸).

در جوامع فردگرا، منفعت فردی، مهم‌ترین و قوی‌ترین انگیزه است. در جوامع جمع گرا، افراد  رابطه خود را با افراد دیگر عضو سازمان و گروه نگه داشته؛ تلاش‌های خود را در مشارکت و همکاری با دیگران لحاظ می‌دارند و احساس وفاداری دارند (اشنایدر و بارسو ، ۲۰۰۳، ۶۱).

در فرهنگ‌های فردگرایی، افراد فقط تمایل به مراقبت از خود و خانواده شان دارند. در فرهنگ‌های جمع‌گرایی، افراد متعلق به گروه‌هایی هستند که مراقب آنها بوده تا آنها نیز وفاداری کنند. در فرهنگ‌های فردگرایی،‌ ارزش‌ها درون فرد است. در فرهنگ‌های جمع گرایی، هویت بر اساس شبکه اجتماعی که به آن تعلق دارد می باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در فرهنگ‌هایی که فردگرایی وجود دارد فرض بر این است که افراد در درجه اول به رفاه و سود شخصی خود و افراد فامیل توجه خواهند کرد. برعکس فردگرایی در جامعه گروه‌گرا فرض بر این است که فردی بیش از یک گروه اصلی عضویت دارد نمی‌تواند از این گروه‌ها جدا شود. این گروه‌های اصلی مثل خانواده، فامیل، قبیله و یا سازمان، از رفاه و آسایش و سود اعضا محافظت می‌کنند. در عوض انتظار دارند که اعضا سرسپردگی و وفاداری دائمی نسبت به گروه اصلی داشته باشند و نفع شخصی را فدای نفع گروه کنند. در جامعه گروه‌گرا همبستگی و ادغام افراد زیاد است، در جامعه فردگرا همبستگی و ادغام کم است (ایران‌زاده، ۱۳۹۰، ۲۳۱).

در جوامعی که علائق و همبستگی‌های خانوادگی بسیار زیاد و شدید است، (جوامع گروه‌گرا) وابستگی افراد در رفع حوائج به اقوام و نزدیکان نیز بیشتر است. در این فر‌هنگ‌ها افراد اعتبار بیشتری برای اقوام قائلند و برخورد متفاوت با نزدیکان خصوصاً در سیستم دولتی خواهند داشت که این خود (به ‌جهت محدودیت در منابع و زمان و … ) خدمت‌گیری سایرین را دشوار و قرین به بروز فساد می‌کند .

حضرت علی (علیه‌اسلام) در نفی هر گونه رابطه مداری و دادن امتیاز به نزدیکان و خویشاوندان در نامه‌ای به «محتطه‌ی بن هبیره‌ی شیبانی» در سال ۳۸ هجری فرموند:

«گزارشی از تو به من داده‌اند که تو غنیمت مسلمانان را به اعرابی که از خویشاوندان تو هستند و تو را برگزیده‌اند، می‌بخشی. اگر این گزارش درست باشد در نزد من خوار شده‌ای و منزلت تو سبک شده است، پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دین، آباد نکن».

درمقایسه تحقیقات هافستد با گزارش سازمان بین‌المللی شفافیت (جدول۲-۳) مشاهده می‌شود که، کشورهای فنلاند، دانمارک، سوئد، کانادا، هلند، استرالیا، انگلیس، نروژ و سوئیس که کشورهای فردگرا تلقی می‌شوند، دارای شاخص فساد مطلوب، طبق گزارش سازمان بین المللی شفافیت هستند.

وجود وابستگی‌های شدید خانوادگی، قومی و قبیله‌ای، مذهبی و…. باعث می‌شود فرد - به‌دلیل محدودیت منابع- رفتار متفاوتی نسبت به افراد مختلف بروز دهد، که این امر خود زمینه ساز تبعیض و فساد است. در مقابل، بی نیازی و نداشتن وابستگی فرد به گروه یا گروه‌های خاص احتمال برخورد های چند گانه و در نتیجه فساد را کاهش می‌دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول(۲-۳):

 تاثیرات رتبه فاصله قدرت، فردگرایی، مردسالاری، و ابهام گریزی بر شاخص فساد در ده کشور برتر از لحاظ شاخص فساد

*ارزش شاخص بین امتیاز ۰-۱۰ و عددصفر نشانگر بالاترین و ۱۰ نشانگر پایین‌ترین میزان فساد است(transparency hnternational, 2002).

** شماره‌های رتبه : ۱ بالاترین    ۵۳ پایین‌ترین ( مدیریت درپهنه فرهنگ‌ها، اعرابی، ایزدی، ص ۱۳۱-۱۳۳ )

۲-۳-۱-۳ ابهام گریزی (عدم اطمینان)

«محدوده‌ای که افراد در یک فرهنگ احساس می‌کنند که شرایط نامشخص و عدم اطمینان افراد را تهدید می‌کند» تعریف شده است (هافستد، ۱۹۹۱). که تزلزل درباره آینده را نشان می‌دهد و از این رو نیاز به فناوری، قوانین و مقررات که منجر به کاهش عدم اطمینان می‌شود، لازم می باشد. عدم اطمینان و اهداف مبهم، تشویش و اضطراب[۲] ایجاد می‌کند که می‌تواند منجر به از کار افتادگی[۳] شود. کشورهایی که از این اضطراب می‌ترسند باید قوانین و مقررات را توسعه دهند که ثبات پدیدار شود (هافستد، ۲۰۰۱).               از دید هافستد ابهام‌گریزی، به ‌میزان نگرانی اعضای یک فرهنگ یا جامعه از وضعیت و موقعیت ناشناخته و نا‌مطمئن که در آن احساس نگرانی و تهدید می‌کنند و سعی در اجتناب از آن دارند اطلاق می‌شود (شنایدر و

بارسو ،۱۳۸۲،۱۳۱).

این صفت مشخص‌کننده‌ی میزان تحمل مردم یک جامعه از موقعیت‌هایی است نامعلوم، نامشخص، مبهم و غیرقابل پیش بینی باشند. این ویژگی نشانه میزانی است که مردم جامعه سعی خواهند کرد که از چنین موقعیت‌هایی پرهیز کنند. برای پرهیز از مسائل مبهم و نامعلوم که پیش بینی آن‌ ها امکان ندارد معمولاً ضوابط مشخصی برای رفتار و معیارهای معینی برای آن‌چه که به عنوان حقیقت باید قبول کرد وضع می‌کنند. در فرهنگ‌هایی که بعد ابهام‌گریزی آن‌ ها بالا است. مردم خواهان نظم و وجود وضوح و روشنی در امور هستند. مردم در برخورد در موقعیت‌های بی‌سابقه و ناآشنا وحشت‌زده می‌شوند و اضطراب و فشار روحی بالایی را در خود حس می‌کنند. در این حالت کارکنان معتقد هستند که قوانین و مقررات حاکم بر محیط کار باید کاملاً رعایت شود، هر چند رعایت آن مقررات کاملاً به ضرر شرکت باشد انتظار دارند تا هنگام بازنشستگی در خدمت مؤسسه مطبوع خود باقی بمانند.

در فرهنگی که بعد ابهام‌گریزی ( عدم پرهیز از اطمینان ) آن ضعیف است، ابهام به عنوان جزء جدایی‌ناپذیر زندگی تلقی و به سادگی مورد قبول قرار می‌گیرد و بدون آن‌ که زحمتی برای فکر کردن در مورد حوادث فردا تحمل شود هر روز به همان صورتی که واقع شده پذیرفته می‌شود. در مورد تغییر یا حفظ مقررات دیدگاه‌های بسیار عمل‌گرایانه است و از کارکنان انتظار می‌رود مدتی کوتاه شاغل یک شغل باقی بمانند.

به طور کلی افراد در این گونه جوامع که صفت ابهام گریزی در آن‌ ها زیاد است معمولاً فعال، مهاجم، احساساتی، نابردبار هستند و افراد تشویق می‌شوند تا در آینده نفوذ کنند و در آن تاثیر گذارند و یا حتی آن را تغییر دهند. و فرهنگ‌هایی که صفت ابهام گریزی در آن‌ ها کم است افراد عمدتاً اندیشگر، نامهاجم، کمتر احساساتی، قبول کننده‌ی ریسک شخصی، کم‌تعصب و در مقایسه با جوامع دیگر بردبار است. و افراد پذیرفته‌اند که نمی‌توانند برای تغییر کار را انجام بدهند.

از دیدگاه سازمانی و مدیریت، پرهیز از ابهام بر درجه ساخت‌دهی فعالیت از سازمان تأثیر می‌گذارد، در جوامعی که این فرهنگ قوی است، تدوین ضوابط و مقررات، از نمونه روش‌های سازمانی طراحی شده برای تطبیق با ابهام محسوب می‌شود و مدیریت به سمت نسبتاً کار مدار و به شدت شغل مدار، جهت پیدا می‌‍‌‌کند.

هنگامی که ابهام‌گریزی ضعیف باشد. بر اعمال کنترل، کمتر تأکید خواهد شد و کارکنان به پذیرش ابهام تشویق می‌شوند و برای تدوین خط‌مشی‌ها، اقدامات و رویه‌های مربوط به محدود کردن ابتکار عمل افراد، توجه و زمان کمی تخصیص داده می‌شود (ایران‌زاده،۱۳۹۰، ۲۲۸ -۲۲۹).

مفهوم ابهام گریزی هافستد با شفافیت رابطه نزدیک پیدا می‌کند. در واقع شفافیت نقطه مقابل ابهام و تردید است. در جوامعی که شفافیت کم و محدود و ابهام و تردید بالاست، انبوهی از قوانین و مقررات دست و پا گیر و گهگاه متناقض وجود دارد. در این جوامع عوامل موثر شفافیت و پاسخ‌گویی، از جمله قوانین شفاف وجود ندارد و در مقابل به‌دلیل وجود قوانین ورویه‌های متفاوت و گوناگون، فاقد نظام اداری صحیح و کارآمد و طبعاً دارای فساد و تقلب بالا هستند.

در مقابل ساختارهای شفاف و با ابهام و تردید پایین - همان‌گونه که از تحقیقات هافستد هم قابل درک است  از بعد وجود فساد درسیستم وضعیت مطلوب‌تری دارند.

همان‌گونه که ازاطلاعات جدول(۲-۳) نیز پیداست، ۱۰ کشور تراز اول در فساد، (‌طبق گزارش سازمان بین المللی شفافیت)، دارای میزان ابهام گریزی پایین هستند.

در واقع در این کشورها، قوانین و مقررات و رویه‌ها، دارای شفافیت بیشتری بوده و حدود مسئولیت‌ها و اختیارات روشن است، پس دارای نظام اداری صحیح و کار‌آمدتری هستند که خود موجب تقلیل فساد و قرار دادن این کشور ها در زمره کشورهای دارای میزان فساد کمتر می‌شود.

۲-۳-۱-۴ بعد مردسالاری

در فرهنگ مرد سالار، جسارت و رقابت‌جویی و توجه به مادیات در قالب درآمدها و موفقیت‌ها، ارتقای شغل و مزایای شغلی بیشتر، از جایگاه ویژه ای برخوردار است ( جدول ۲- ۳ ). در فرهنگ‌های مردسالار، ارزش‌های غالب موفقیت و دستیابی، رقابت، جاه‌طلبی، ‌جمع‌ آوری ثروت و مالکیت است. ارزش‌های غالب در فرهنگ‌های زن سالار، توجه به دیگران و کیفیت زندگی است.

هافستد اصطلاحات مردسالاری و زن سالاری را معـادل مرد یا زن بودن در نظر نمی‌گیرد، بلکه آن‌ ها را تعابیری نسبی می‌داند. مرد می تواند به صورتی زن گونه رفتار کند و زن به صورتی مردگونه. این‌که چه رفتارهایی زنانه در نظر گرفته می‌شود و چه رفتارهایی مردانه نه تنها در جوامع سنتی بلکه در جوامع مدرن متفاوت است. دلیل آشکار این مسئله توزیع متفاوت مردان و زنان در مشاغل گوناگون در کشورهای مختلف است. فرض براین است که مردان در مجموع جسورتر، اهل رقابت‌تر و سرسخت‌تر هستند و زنان نیز بیشتر به مسائل احساسی در محیط کار توجه می‌کنند. در بررسی پرسشنامه های کارکنان شرکت ای. بی. ام. پاسخ‌هایی که متوجه «درآمد بیشتر»، «شناخته شدن توسط دیگران»، «پیشرفت» و «هماورد طلبی» مربوط می‌شد به عنوان مشخصه های بعد مردانگی تلقی می‌شود. در مقابل قطب زنانگی به پاسخ‌هایی مربوط می‌شود که متوجه «رابطه خوب با مدیر»، «بهبود شرایط زندگی» و «امنیت کارکنان» هستند (سلطان محمدی، تدبیر، شماره ۱۳۰ ).

براساس بررسی هافستد، کشورهای فنلاند، دانمارک، سنگاپور، سوئد، کانادا، هلند و نروژ، زن سالار تلقی می‌شوند.

در مقابل مردگونه‌ترین جوامع ژاپن، اتریش، ونزوئلا، ایتالیا، مکزیک، سوئیس، انگلیس و امریکا هستند. از آنجایی ۱۰ کشور تراز اول در شاخص فساد، عموما کشورهای هستند که، رتبه مرد سالاری پایین دارند، رابطه معنی داری بین این بعد از فرهنگ در دو تحقیق قابل ارائه نیست.

پس چون با مقایسه سه کشور ابتدای جدول، سه کشور انتهای جدول وهم‌چنین ایران درستون مرد سالاری در جدول هافستد با رتبه آن کشور ها  در جدول سازمان شفافیت بین الملل ارتباط معنا داری مشاهده نشد که مثلاً بتوان گفت کشورهایی که رتبه بالایی در مردسالاری دارند مثلا رتبه بالا و یا فرضاً پایینی در جدول سازمان شفافیت بین الملل دارند. پس ما از مولفه‌ی چهارم هافستد در این تحقیق در داخل ایران  که اتلاف زمان و منابع بود؛ به طور منطقی صرفنظر کرده‌ایم. و در رساله‌ی  حاضر، ما با بهره گرفتن از سه جنبه کار کرده‌ایم.

 

 

[۱] Identity

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...