۳-۱۳تام با مبادیل (tom bumbudil)

همسر بانو گلدبری پیرمردی که در حاشیه رودخانه ویتی ویندل در اعماق جنگل قدیمی زندگی می کند. پیرمردی با ریش بلند قهوه ای، چشمان آبی درخشان، کلاه فرسوده کهنه ای با تارک بلند و پر دراز آبی رنگی که در نوار دورش فرو رفته به همراه چکمه های زرد و نیم تنه آبی رنگی نمود پیدا می کند.
رفتار او بسیار شوخ و شنگ و شاد است و بیشتر اوقات بر لب زمزمه می کند. وقتی که دوستان فورودو در جنگل قدیمی بوسیله درختان بید اسیر شده بودند، تام آنها را از چنگال درختان نجات داد و هابیت ها را به خانه اش برد و با استقبال گرم همسرش گلدبری مواجه شدند.
مانند همسرش گلدبری، دقیقاً معلوم نیست تام چه نوع مخلوقی است ولی آنچه مسلم است این است که او مرز مشخص فرمانروایی بر طبیعت دارد و نمی تواند بیشتر از آن جلو برود. بعد از این که تام فورودو را از چنگال موجودات گورپشته رهایی داد، هرچه هابیت ها به او التماس کردند تا با آنها به میهمان خانه اسبچه هموار بیاید قبول نکرد و در جواب چنین گفت: « سرزمین تام این جا تمام می شود: او از مرز نخواهد گذشت تام باید به فکر خانه خود باشد و گلدبری منتظر است».
همانندی و همسانی فراوانی میان تام و بئورن (Beoren) در « کتاب هابیت» است تام و بئورن هر دو ارواح طبیعت هستند و توانایی پیوستن و یکی شدن با طبیعت و کنترل آن را به میل و دلخواه خود دادند. تام، درختان قدیمی را خطاب قرار می دهد و آن ها را تحت اختیار دارد و بئورن دقیقاً همین کار را با موجودات قلمرو انجام می دهد و هر دو نیروهای مستقل محسوب می شوند که در خدمت هیچ کس جز خودشان نیستند و عمر آنها نامعین است. تام می تواند به شکل درختان درآید؛ چنان که بئورن به عنوان یک «پوست عوض کن» می تواند پوست عوض کند: « بئورن پوست عوض می کند. به این معنی که پوست خودش را عوض می کند، گاهی به خرس بزرگ و سیاه تبدیل می شود و گاهی مردی قوی و موسیاه با بازوهای ستبر و ریش بلند .
بعضی می گویند که او خرسی از نسل خرس های باستانی کوه هاست که پیش از ورود غول ها در آنجا می زیسته است: بعضی دیگر می گویند که او مردی از نسل اولین انسان هایی است که پیش از اسماک(Smavg) یا اژدهای دیگری به این نقطه از دنیا بیاید و پیش از این که گابلین ها از شمال به این تپه ها بیایند، این جا زندگی می کرده است.
به هرحال، او در طلسم هیچ کسی نیست ؛ جز خودش. او در یک جنگل بلوط زندگی می کند و خانه چوبی بزرگی دارد و وقتی که به شکل انسان است، گله های اسب را نگهداری می کند که به اندازه خودش فوق العاده بزرگ هستند. او آن هارا نمی خورد و آن ها هم او را نمی خورند. او کندوهای بسیاری پر از زنبورهای وحشی دارد و غذایش بیشتر از خامه و عسل است.» قهرمانان یعنی فورودو و بیلبو در این ملاقات ها با ارواح طبیعت دیدار می کنند و مکر و تزویر جنگل بزرگ و طبیعت را به طور کلی می شناسند. تام درباره ی مرد درختی پیر و درختان رده پایین تر جنگل قدیمی تعریف می کند و بئورن درباره ی جنگل ظلمت (mirkwood) و اسرار سیاه آن می گوید. تام و بئورن مسافران را به خانه خود می برند و با هم شام می خوردند.

۳-۱۴ برومیر (Beromir)

نتیجه بئور کهنسال ،پدربزرگ بارامیر پدر برن؛ نخستین فرمانروای لادروس. فرزند ارشد دنه تور و برادر بزرگ تر فارامیر.فارامیر و برومیر از همان آغاز کودکی بسیار به هم علاقه داشتند. ولی برومیر بیشتر مورد علاقه پدر بود. برومیر هرگز ازدواج نکرد و بیشتر به امور جنگ و رزم تمایل داشت . در داستان او شخصیتی بسیار شجاع ، دلیر، جنگاور و سلحشور با قدرت زیاد نمودار می شود. او چهره ای زیبا و لطیف داشت با چشمان خاکستری. زمانی که برومیر به ریوندل رسید در شورای الروند شرکت کرد.او درباره مقاومت جانانه مردم گاندور برای جلوگیری از ورود نیروهای موردور سخن گفت و تلاش کرد که الروند را متقاعد کند تا حلقه را با خود به گاندور ببرد تا از آن برای دفاع در برابر دشمن استفاده کند. اما الروند مخالفت نمود و توضیح داد که حلقه قدرت وسوسه آور دارد و نمی توان از آن برای اهداف خیر هم استفاده کرد. برومیر قصد بازگشت به میناس تریت راداشت و از این روی به یاران حلقه پیوست. تأثیر راهنمایی او در همان آغاز سفر گروه مشهور است: به پیشنهاد برومیر بود که هر کدام از اعضای گروه یک دسته هیزم جمع کردند و زمانی که کولاک شدیدی شد آتشی که با این هیزمها درست کردند جانشان را نجات داد. او در مورد پیشنهاد گندالف مبنی بر عبور از معادن موریا مقاومت نشان داد و گفت هرگز به آن سمت نمی رود و بهتر آن است که گروه از طریق سرزمین های جنوب دید به راهشان ادامه بدهند.
برومیر نهایتاً پذیرفت ولی از اینکه گندالف رمز عبور را فراموش کرده بود ناراحت بود. برومیر از جمله کسانی بود که به گندالف انتقاد کرد او گفت: «پس فایده آوردن ما به این مکان نفرین شده
( موریا) چه بود؟ تو گفتی که یک بار از میان معادن گذشته ای. این چطور ممکن است در حالی که نمی دانی چطور وارد بشوی»؟
او در موریا به همراه آراگون دلیرانه جنگید. او با دمیدن در شیپور گندور دشمنان را متوقف ساخت و گروه توانست به راهش ادامه دهد.
برومیر باز هم با تصمیم گروه و سرکرده آن بعد از گندالف یعنی آراگورن مخالفت نمود و از این که گروه خواستار حرکت به سمت لوتولرین هستند اظهار تأسف کرد و گفت عده ی کمی سالم به آنجا می رسند. زمانیکه گروه لوتولورین را ترک می کرد گالادریل به هر کدام از آنان هدیه داد و هدیه برومیر یک کمربند طلایی بود.
برومیر در طی داستان رفته رفته به حلقه علاقه مند می شود و نمی تواند در برابر حلقه مقاومت کند. او در حین سفر هنگام عبور گروه از میان رودخانه آندوسین، بورومیر خود را به قایق حامل فورودو نزدیکتر می نمود او مدام با خود حرف می دزد و ناخن هایش را می جوید. ذهن ماخولیایی و ترس و دلهره او به تدریج اعضای گروه را نسبت به رفتار او مشکوک ساخت. قدرت وسوسه حلقه در برومیر فزونی یافته بود و حلقه را برای خود می خواست. او خود را پادشاهی بزرگ می دانست که می تواند سائورون را در هم بکوبد و رهبر گاندور باشد. وقتی که فورودو در جنگل تنها پرسه می زد او فرصت را غنیمت شمرد و سعی کرد حلقه را با زور از فورودو بگیرد. اما فورودو مقاومت نمود و حلقه را در انگشت نمود و ناپدید شد. بورومیر پی به اشتباهش برد و گریان و پشیمان از فورودو خواست برگردد ولی دیگر خیلی دیر شده بود.
در داستان بعدی، کتاب دو برج سرنوشت بورومیر رقم می خورد و در همان اوایل داستان در حالی که سعی داشت هابیت ها را به طرف اردوگاه هدایت کند در کمین گروهی از اورک ها افتاد. بورومیر برای آخرین بار در شیپور گوندرو دمید و دلیرانه جنگید و از رسیدن اورک ها به مری و پیپین جلوگیری نمود. بدن او نهایتاً با تیرهای زیادی شکافته شد و اورکها مری و پیپین را به اسارت گرفتند.
زمانی که آراگورن او را پیدا کرد بورومیر هنوز زنده بود، در حالیکه تیغه شمشیرش از دسته شکسته و شیپورش دو نیم شده بود. قبل از مرگش بورومیر به آراگورن گفته بود که سعی کرده حلقه رااز فورودو بستاند. سپس آراگورن بورومیر را در قایقی گذاشت و به میان رودخانه آندوین انداخت در حالیکه شمشیر و شیپور شکسته اش را روی سینه اش و سلاح های دشمنانش را در زیر پایش قرار داده بود. رودخانه برن بورومیر را به سمت آبشار رائوس حمل کرد.
بورومیر دچار وسوسه حلقه شد و فریب خورد. از این روی او نابود شد. پایان کار برومیر بسیار تلخ و اندوهبار است. قایق بعد از سه شب به برادر بورومیر، فارامیر می رسد و فارامیر جسد برادرش را می بیند. او تنها کسی از یاران حلقه است که کشته می شود و دیگر نقشی در حوادث بعدی بر عهده نمی گیرد.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۳-۱۵آراگورنAragorn

سی و نهمین وارث مستقیم ایزیلدور. شاه قلمروهای از نو متحد شده آرنور و گوندور پس از جنگ حلقه. همسر آرون دخت ارباب الروند، معروف به وارث ایزیلدور.
آراگورن در عصر سوم ۲۹۳۱ دیده به جهان گشود و تنها دو سال بعد از تولدش وقتی که پدرش آراتورن دوم توسط اورک ها کشته شد شانزدهمین سالار دونه داین گشت.
مادر آراگورن گیل رائن او را در ریوندل برد تا در آنچا زندگی کند. الروند آراگورن را به عنوان پسرخوانده اش پذیرفت و نام استل را بر او نهاد. آراگورن درسال ۲۹۵۱ از نام واقعی و جد سلسله اش آگاه شدو هنگامی که به بیست سالگی رسید ،الروند فهمید که او دیگر برای خودش مردی شده است ، دو گنجینه سلسله ایزیلدور را به او واگذار کرد: حلقه باراهیر و تکه های شمشیر نارسیل. روز بعد آراگورن، آرون را می بیند که از لوتلورین بازگشته تا پدرش الروند را ببیند. هنگامی که تینویل، الفی که زندگی جاودانه اش را فدای عشق برن فانی نمود. آرگورن در عشق آرون گرفتار آمد. الروند به آرون تذکر می دهد که اگر آراگورن را انتخاب کند می بایست همانند لوتین فانی شود و همچنین سن و تجربه و به علاوه دودمانش از آراگورن بسیار فراتر است آراگورن ریوندل را ترک می گوید و برای کسب دانش و تجربه به ماجراجویی در سرزمین میانه می پردازد. او ابتدا به دورترین نقاط شرق رون و سپس به جنوب به هاراد می رود. حتی یکبار از موریا از دروازه دیمریل می گذرد و در اطراف موردور پرسه می زند درسال ۲۹۵۶ او گندالف خاکستری را ملاقات می کند. آراگورن مدتی در خدمت پادشاه روهان، تنگل بود و همراه آنان می راند. و مدتی هم از افسران اکتالیون دوم بود. در آنجا آراگورن هویتش را مخفی نگه داشت. اکتالیون به افسر مرموزش آراگورن بیشتر از فرزندش دنه تور علاقه داشت ولی آراگورن یک روز ناگهانی گاندور را ترک نمود همانطور که ناگهان آمده بود. سال۲۹۸۰ آراگورن به سمت ریوندل بازگشت تا اندکی بیاساید چرا که بسیار خسته بود. هنگامی که به لوتلورین رسید آرون را در آنجا یافت. آنها در نیمه تابستان بر فراز کرین آمروت با هم نامزد شدند. اما در برگشت آراگورن به ریوندل الروند به او گفت که آرون با کسی کمتر از پادشاه گوندور ازدواج نمی کند. برای همین آراگورن دوباره ریوندل را ترک کرد.
در داستان یاران حلقه او به شکل مردی با چهره آفتاب سوخته، جدی و مصمم، با باشلقی کهنه و ژنده به رنگ سبز مجسم می شود.
اولین حضور او در داستان با نام مستعار استرایدر(straider) در مهمانخانه اسبچه راهوار به وقوع می پیوندد آراگورن به فورودو اخطار می دهد که اشباح حلقه در تعقیب اویند و هدایت و حمایتش را به او پیشنهاد می دهد. بدین ترتیب آراگورن همراه فورودو و دوستانش به سوی ریوندل حرکت می کند. شجاعت و دلیری آراگورن در راه رسیدن به ریوندل در برابر اشباح حلقه ستودنی است. با این حال در ودرتاپ (wodertop) اشباح حلقه فورودو را زخمی می کنند. آنها سرانجام به ریوندل الروند می رسند و آراگورن با آرون دیدار می کند. در همین شورای الروند بود که آراگورن خود را به عنوان نواده الندیل (Elendil) معرفی می کند و تصمیمش را مبنی بر رفتن به میناس تریت اعلام می کند.
تکه های شمشیر نارسیل را در آهنگری الف ها دوباره جوش می دهند و آراگورن از آن پس آن را آندرویل، شعله غرب، خواند. آراگورن در۲۵ دسامبر ۳۰۱۸ به همراه یاران حلقه از ریوندل خارج می شود و به طرف جنوب می رود. در معدن موریا هنگامی که گندالف به دره سقط نمود، آراگورن رهبری گروه را بر عهده می گیرد و گروه را به سمت لوتولورین روانه می سازد. آراگورن هنگام دیدار با بانو گالادریل جواهر سبزی را که بر روی آن زمینه نقره پرداخته شده بود و به سان سنجاقی با نمای عقاب می مانست به عنوان هدیه دریافت می کند.
( او در داستان با قامت بلند نگاه نافذ و رفتار نجیبانه ابتدا با یک ولگرد راهزن اشتباه می شود. او سرشت دوگانه خود را اینگونه بیان می کند: « من هم استرایر هستم و هم دونادون ….)
سرشت او هم الگوی نیم خدایانی نظیر بعل، هرکول و مسیح است؛ باید آوارگی ، رنج و تحقیر را بر خود هموار سازد تا پادشاهی را بدست آورد. در بازگشت پادشاه گندالف درباره آراگورن چنین می گوید: «دستان شاه دستان شفا بخش اند.» و پادشاه شفابخش از القاب مسیح است که خدا او را در انتهای زنجیره آل داوود به صورت طعمه ای برای صید لویوتان قرار می دهد. دنه تور ، پدر برومیر در بازگشت پادشاه درباره آراگورن چنین می گوید :« من در برابر چنین شخصی سر فرود نخواهم آورد، در برابر آخرین بازمانده خاندان از هم گسسته ای که مدت هاست از سروری و شرف خلع شده اند». بیلبو بگینز در شورای الروند این شعر را خطاب به آراگورن سرود و به گونه ای وقایع داستان را پیشگویی نمود که خبر از پادشاهی نهایی آراگورن می داد:

 

 

« هرچه از طلاست درخشان نیست
آن که پیر است و نیرومند پژمرده نمی شود،
از خاکسترها آتشی برخواهد آمد؛
تیغ شکسته باید که نو شود
  هرکه سرگردان است گم گشته نیست
ریشه های عمیق را سرما نمی زند.
نوری از تاریکی بیرون خواهـد آمـد؛
تاج از کف داده باید که پادشاه شود.»

از جهات زیادی شخصیت آراگورن با (آرتورشاه (Arthur) قابل مقایسه است.
شاه آرتور قهرمان مشهور یک سلسله افسانه و رمانس ها در تین تاگول (tintagol) به دنیا آمد. او پادشاه بریتانیا شد و در دربار کاملوت رهبر دسته ای از اشراف جنگاور یا شوالیه های میزگرد شد. در افسانه های سلتی، شاه آرتور قهرمانی بزرگ خشن و غوغاگر و ماجراجو است که از سرزمین غولان و دیوان و جادوگران رهایی یافت (وارنر، ۱۳۸۶: ۴۵۷).
در داستان شاه آرتور جام مقدس وجود دارد و در ماجرای آراگورن حلقه قدرت. آراگورن با اورک ها و نیروهای شیطانی جنگید و آرتور با غولان و دیوان. شمشیر جادویی آراگورن نارسیل است و شمشیر شاه آرتور کالیبور. هر دو ماجراجو و محبوب هستند. هر دو جهت بدست آوردن پادشاهی وارد جنگ شدند.
برای درک بهتر شخصیت آراگورن باید به تاریخ قرون وسطی رجوع کرد:بدین ترتیب که بر وفق روایات تاریخی در میان اقوام فرانک در محلی که فرانسه امروزی قرار دارد سلاطین بسیار لایق عرض اندام نمودند که بزرگترین انها شارلمانی بود.شارلمانی در سال ۸۰۰ میلادی امپراطوری گسترده ای رابنا نهاد و درشهر رم به وسیله پاپ تاج گزاری کرد.شارلمانی از جبال پیرنه عبور کرد و گوشه شمال شرقی اسپانیا را مجددا برای مسیحیان تسخیر نمود.وی حکومت امرا و سلاطین اقوام وحشی را که در ایتالیا مستقر گردیده بودند بر انداخت و آنها را مطیع و منقاد خود ساخت.لشکر به حوزه دانوب کشید ،به خاک بوهم رخنه کرد و با پاره ای از اقوام ژرمن که هنوز بت پرست بودند و در کنار آلپ زندگی می کردند به جنگ پرداخته یا آنهارا کشتار کرد و یا به قبول دیانت مسیح مجبور کرد(پالمر،۱۳۴۹: ۲۶).
در افسانه های مربوط به شارلمانی شمشیر جادویی به نام جوییسjoyeuse وجود دارد و قابل انطباق با شمشیر آراگورن اندوریل است و نیز با شمشیر شاه ارتور با اسم اکس کالیبور که قبلا ذکر آن رفت.همسر اراگورن arwefin ارون شباهت زیادی به همسر شارلمانی کبیر بنام فاراست رادا farastrada دارد.شارلمانی فتوحات گستردهای کرد و اروپا را یک بار دیگر متحد ساخت ،درست مانند اراگورن که پیروزی هایی علیه نیروهای موردور به دست آورد .

۳-۱۶ نارسیل (narsil)

شمشیر الندیل (Elendil) ساخته تلخار اهل نو گرود، که هنگام مرگ پادشاه الندیل در مصاف با سائورون شکست. ایزیلدور (Isildur) پسر فرمانروا الندیل با تیغه شکسته نارسیل (شمشیر پدرش) حلقه را از دست سائورون برید و حلقه را تصاحب کرد و سائورون را شکست داد. شمشیر الندیل را آهنگران الف از نو ساختند و روی تیغه آن نشان هفت ستاره را در میان هلال ماه و قرص خورشید تابان نقش زدند و گرداگرد آن نوشته هایی به خط موردورحک کردند؛زیرا آراگورن پسر آراتورن عازم جنگ در سر حدات موردور بود. شمشیری که از نو بو تمامی ساخته شده و بسیار درخشنده بود. نور خورشید با تابشی سرخ از درون آن می تافت و نور ماه بر آن درخششی سر داشت آراگورن نام جدیدی به آن داده و آندوریلش(Andurill) نامید، به معنای شعله غرب و وجود چنین شمشیری در داستان شباهت بسیاری با شمشیر شاه آرتور (Arthur) به نام اکس کالیبور (Excalibur) دارد.
آرتورشاه در جوانی این شمشیر را در صخره بزرگی فرود آورد و آن را شکافت آن گاه شهریاری خود را حق دانست. در داستان های متاخر آمده که آرتورشاه شمشیر جادویی اش را از بانوی دریاچه اخذ کرد و به هنگام مرگ بر سر بدیور (Sir Bediver) دستور داد که شمشیر را به آب بازگرداند. این شمشیر که به کالبیرینوس نیز شهرت دارد احتمالاً با شمشیر جادویی دیگری به نام کالادبولگ مربوط است، شمشیری که متعلق به فرگوس (Fergus)قهرمان ایرلندی تعلق داشت (وارنر،۱۳۸۶: ۴۵۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...