دیگر اضافه کنید و آن این است که وجود را ( واحد با شخص ) بدایند ؛ در این صورت آن وجود بالصرافه که در تشخیص واحد است، اختصاص به ذات حق داشته و تمام موجودات از زمین و آسمان وعالم ملک و ملکوت مظاهر و تجلیات او هستند و دیگر وجودی از خود ندارد، و نسبت وجود و موجودیّت به آن ها بالعرض و المجاز خواهد بود .
زیرا اگر تشخّص وجودی اثبات نشود، نفس واحد بالصرافه بودن آن کافی برای اثبات این مهم نمی باشد، چون اگر وجود واحد بالصرافه، ممکن باشد که در تحقّق چند تحقّق داشته باشد، مانند تحقّق واجبی و تحقّق ممکن، دیگر اثبات وحدت برای او نمودن مشکل است مگر به یک ضمیمه خارجی و آن اینکه هر جودی که واحد بالصرافه بوده باشد حتماً باید در تشخّص واحد باشد . در آن وقت بر اساس تشخّص واحد برای وجود، اثبات وحدت و آثار وحدت می توان نمود»[۲۶۹].

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۳-۱-۲-۶ -عدم تناهی واجب تعالی :

از دیگر ادلّه ذکر شده برای اثبات وحدت شخصی وجود، عدم تناهی واجب است، که از آن به عنوان حد وسط در قاعده بسیط الحقیقه نیز استفاده می شود .اما بیان استدلالی عدم تناهی :
همان گونه که گفته شد حقیقت وجود از هر جهت بسیط بوده و وجودنیز عین ذات واجب می باشد، بنابراین با مصداق حقیقت وجود و بساطت ذات آن، جایی برای غیرباقی نمی ماند، چون اگر غیر فرض شود، واجب در آن جا حضور نداشته و مرکب از وجود و عدم می شود . این با معنای وجوب ذاتی و بساطت حقیقی وی سازگاری ندارد، بنابراین از بساطت حقیقی، عدم تناهی واجب فهمیده می شود و اینکه جایی برای حضور غیر باقی نگذاشته و محدود به حدی نیست بلکه همه امور و اشیا را در بر گرفته و بر آنها احاطه دارد و احاطه او نیز از قبیل احاطۀ حقیقت واصل به عکس ها و سایه های همان حقیقت به شمار رفته و از آن به رابطه « ظلّ » و « ذی ظلّ » یاد می شود . با این بیان تکلیف ما سوا نیز مشخص می گردد چرا که کثرات به عنوان مظاهر وجود واحدند نه وجودی در مقابل او .[۲۷۰]

۳-۱-۳- نقل اقوال :

از میان شارحین حکمت متعالیه، در تبیین حرف صدرا مبنی بر وحدت شخصی وجود، اختلافاتی پیش آمده، برخی همچون سبزواری با این که قائل به وحدت وجود عرفانی است و در متون خود به توضیح و تبیین آن پرداخته، اما بیان صدرا را کافی برای اثبات وحدت شخصی نمی داند و برخی نیز مانند ملاعلی مدرس زنوزی در بدایع الحکم، قائل به این مطلب شده که از امکان فقری چیزی جز وحدت تشکیلی وجود به دست نیامده و به دلیل اشکالی که بر هویّت تعلّقی معلول وارد می داند، منکر وحدت شخصی می شود و گروه دیگر از میان شارحین، کسانی اند که هم قائل به وحدت وجود عرفانی می باشند و در کتب و نوشته های خویش به تبیین آن پرداخته و هم معتقدندکه جناب صدرا اولین کسی است که توانسته وحدت وجود عرفانی را برهانی سازد .
در این میان نیز برخی بین دلایل صدرا تفکیک قائل شده و قائل اند از ربط علی نمی توان به وحدت شخصی رسید اما بیان ( بسیط الحقیقه ) رادر اثبات وحدت شخصی وجود کافی می دانند . آنچه در این بخش به آن پرداخته می شود صرفاً نظرات موافق و مخالف با این مطلب است که آیا صدراالمتألّهین در دستیابی به برهانی کردن وحدت کردن وجود کامیاب بوده یا خیر ؟از این جهت به عنوان نمونه به چند نظر از میان شارحین متقدم و متاخر حکمت متعالیه پرداخته می شود .

۳-۱-۳-۱-نظر موافقین:

۱ ) فیض کاشانی، از جمله افرادی است که معتقد است از طریق ربط علّی و صرف الوجود بودن می توان وحدت وجود عرفانی را اثبات کرد، هرچند ایشان صریحاً قائل به توفیق صدرا از این قاعده در اثبات وحدت شخصی نشده، اما بیانی که از ربط علّی دارند همان بیان صدرا می باشد . ایشان در معنای امکان بیان می کند:
« ذات امکان عین معنای تعلّق وارتباط است؛ چرا که اگر حقیقتی غیر از تعلق و ارتباط به غیر داشته باشد یا تعلق به غیر به عنوان صفت زائد بر او باشد، از آن جا که ( ثبوت شی ء لشی ء فروغ ثبوت مثبت له ) است، پس آنچه مفتقر فرض کردیم، مفتقر نیست بلکه عین فقر است و آن غیری که به او مرتبط است باید مستقل الحقیقه باشد ؛ بنابراین هر فاعلی بما هوفاعل، فاعل بذات است و هر مفعولی بما هو مفعول، مفعول بالذات می باشد و چون ذات هر یک عین وجودشان است، پس مفعول هویّتی مباین با هویّت فاعل ندارد تا دو هویت مستقل فرض شود که یکی مفیض باشد و دیگری مستفاض، بنابراین مجعول به جعل بسیط و وجودی، حقیقتی اصلی ندارد جز اینکه مضاف به فاعل است و معنای مستقلی جز عین تعلق و وابستگی، ندارد . همچنان که فاعل عین مفیض بودن عین ذات اوست…
و چون ثابت شد وجودات به یک حقیقت برگشت می نماید ودارای یک اصل واحدند که آن اصل واحد ذاتاً فیّاض است، پس او حقیقت است و باقی شئون و او ذات است و غیر او اسماء و صفات و او اصل است و ما سوا اطوار و فروع او . « کلّ شیء هالک الّا وجهه » [۲۷۱].
و در جای دیگر در توضیح وحدت حق تعالی از طریق صرف الوجود بیان می کند : چون صرف وجود قبول تعدّد ننماید، شریک در وجود ندارد ؛ چون غیر او حقیقت دیگر در مرتبه او متصوّر نمی باشد .اصل وجود ماورا ندارد، هرچه که موجود است و به وجود متصف می شود مرتبه ای از آن اصل واحد و یا مظهری از مظاهر اسماء و صفات او محسوب می شود و لذا هیچ کمال وجودی از علم و قدرت از حیطه او خارج نمی شود.[۲۷۲]
۲ ) نظر استاد جلال الدین آشتیانی : ایشان قائل اند جناب صدر المتألّهین به نحو اطلاق، قائل به وحدت وجود و موجود نیست، بلکه در برخی موارد صریحاً مسلک حکمای محقّق را که خود وی به آن سرو صورت داده اختیار نموده و برای وجود مراتب مختلف قائل است و وحدت ساری در مراتب را اثبات می کند و در برخی دیگر ازکلمات خود به مشرب اهل عرفان متمایل شده است .[۲۷۳] در عین حال ایشان بیان می دارد که جناب صدرا توانسته با برهان درصدد اثبات وحدت وجود برآید:
« مسأله وحدت وجود، اساس وپایه جمیع تحقیقات در مسائل مربوط به مبدا و معاد و یکی از مسائل نفیس عرفانی است . شاید ملاصدرا اولین فیلسوفی باشد که در این موضوع به نحو کامل تحقیق کرده وحل بسیاری از مشکلات را متوقف بر فهم آن دانسته و مسائل آن را با موازین علمی وفق داده است » .[۲۷۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...